🇮🇷سالروز اعلام انقلاب فرهنگی
۲ اردیبهشت ۱۳۵۹
♦️با پیروزی انقلاب اسلامی، نیاز به تحول عمیق در فرهنگ های وارداتی در جامعه و خصوصا در نظام آموزشی و فرهنگی کشور احساس می شد؛ چرا که نظام آموزش کشور که پایه فرهنگ جامعه می باشد تحت سلطه استعمار پایه ریزی شده بود و تامین کننده نیازهای اساسی جامعه اسلامی و مبتنی بر فرهنگ اسلامی نبود. از اینرو در ابتدای انقلاب گروه های مختلف وابسته به غرب و شرق دانشگاه را پایگاهی برای اشاعه عقاید انحرافی خود و نیز کانون مقابله با دانشجویان انقلابی و مسلمان قرار داده بودند و دانشگاه به صحنه زد و خورد و ضرب و شتم گروهک ها بدل شده بود. در ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ منافقین و گروهک ها با حمله به دانشگاه تربیت معلم و ضرب و شتم دانشجویان مسلمان، کنترل دانشگاه را در دست گرفتند.
♦️شورای انقلاب ۳ روز به آنها مهلت داد تا اتاق ها و ستادهای عملیاتی خود را از دانشگاه ها خارج کنند. مردم به منظور مقابله با گروهک ها به راهپیمایی پرداختند و در روز ۱۳۵۹/۲/۲در حالیکه منافقین به سلاح گرم و سرد مسلح بودند، مردم موفق به شکست آنها شدند و دانشگاهها را تصرف کردند و به این ترتیب تا ۱۳۶۱/۹/۲۷ دانشگاهها تعطیل بود. در این مدت ستاد انقلاب فرهنگی وظیفه بررسی و تحقیق و برنامه ریزی جهت تغییر محتوا و عملکرد نظام آموزشی کشور را بر عهده داشت.
♦️عمده ترین اهداف این انقلاب فرهنگی تجدید نظر در نظام آموزش و ساختار دانشگاهها و متحول ساختن آن متناسب با نیازهای کشور و تامین استقلال سیاسی ، اقتصادی و رهایی از وابستگی به شرق و غرب و نیز تصفیه دانشگاهها از عناصر وابسته به استعمارگران و ابرقدرتها و به طور کلی از عناصر ضدانقلاب بود.
@negaheqods
✅ ابوطالب شفقت، معاون هماهنگی استانهای وزارت کشور، بهزودی بهعنوان استاندار لرستان انتخاب خواهد شد
✅ یوسف نوری، وزیر سابق آموزش و پرورش برای استانداری مازندران انتخاب میشود
انتصاب وی به این مسئولیت، نیازمند رأی اعتماد هیئت وزیران است.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
@negaheqods
#سلام_مولایم♥
خوشا بہ حاڸ قلبهایي ڪہ
هـر روز صبح
بہ یاد شما، باز ميشوند...
طراوت هستي...
زمزمہ ی نام شماست
#تنہا_دليڸ_طراوت_زمیڹ
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصدو بیست و شش شاه اسماعیل، خطر سلطان سلیم را بیش از اشغالگری پرتغال
برگی از داستان استعمار
قسمت یکصد و بیست و هفت
تاجر انگلیسی
آنتونی جنکینسون، تاجر انگلیسی، با تعجب به مردی نگاه میکرد که چهارچرخه ای را پشت سر او حرکت می داد ؛ چهارچرخه ای که پر از خاک بود.
جنکینسون هر قدمی که برمی داشت، مرد یک مشت از خاک های درون چهارچرخه را برمی داشت و روی جای پای او می ریخت، آیا این کار یکی از آداب و رسوم دربار ایران بود یا فقط با او چنین رفتاری می شد؟
جنکینسون با خودش فکر می کرد در فرهنگ ایرانی معنی خاک پاشیدن پشت سر یک نفر چیست؟
چند دقیقه قبل، شاه تهماسب، جانشین شاه اسماعیل صفوی، او را با گفتن یک جمله از کاخش بیرون رانده بود و اکنون این مرد با چهارچرخه اش او را تعقیب میکرد.
جنگینسون، نماینده گروهی از تاجران انگلیسی بود که قصد داشتند از مسیر شمال اروپا و روسیه به ایران بیایند و ابریشم گیلان را خریداری کنند، راه های دریایی مشرق زمین در اختیار پرتغالیها و اسپانیاییها بود و انگلیسیها که دیرتر از آن ها وارد تجارت با شرق شده بودند، این راه زمینی سخت و دور را انتخاب کرده بودند.
الیزابت اول، ملکه انگلستان، نامه ای برای شاه تهماسب نوشته و در آن از او خواسته بود از تجارت بازرگانان انگلیسی در ایران حمایت کند.
جنکینسون این نامه را به شاه ایران رساند. شاه تهماسب، پایتختش را از تبریز به قزوین منتقل کرده بود تا از حملات عثمانی ها در امان باشد و جنکینسون در قزوین به دیدار شاه رفت.
جنکیسنسون از علاقه تجار انگلیسی برای تجارت با ایران صحبت میکرد که شاه تهماسب با یک جمله صحبت های او را قطع کرد:«ما به دوستی کافران احتیاج نداریم. » و بعد با اشاره دست دستور داد او را از کاخ اخراج کنند.
مدتی طول کشید تا تاجر انگلیسی به مفهوم پاشیدن خاک در پشت سرش پی ببرد.
شاه او را «کافر» خطاب کرده بود؛ به همین علت جای پای او، زمین کاخ را نجس میکرد و آن مرد با پاشیدن خاک تلاش میکرد جای پای او را پاک کند.
اما در حقیقت شاه تهماسب به خاطر کافر بودن او را اخراج نکرده بود، تهماسب مدتی بود که با عثمانی صلح کرده بود و اکنون احتیاجی به ارتباط با اروپایی ها نداشت. از طرفی فکر می کرد ورود اروپایی ها به تجارت ابریشم، به بازرگانان عثمانی که ابریشم گیلان را به حلب شهری در سوریه امروزی می بردند تا از آنجا به اروپا صادر شود، ضرر می زد و او نمی خواست چنین اتفاقی بیفتد، معلوم بود که هر وقت ایران و عثمان در صلح بودند، اروپایی ها به سختی می توانستند وارد ایران شوند و جای پایی پیدا کنند؛ جنگ بین دو کشور مسلمان و اختلاف بین شیعیان و اهل سنت بهترین فرصت را به اروپایی ها می داد تا در هر دو کشور نفوذ کنند.
آنتونی جنکینسون در سال ۹۷۰ هجری قمری با شاه تهماسب دیدار کرد و شاه تهماسب هشت سال پیش از آن یعنی در سال ۹۶۲ هجری قمری، با سلطان سلیمان عثمانی که جانشین سلیم شده بود، پیمان صلحی را امضا کرده بود. پیش از این پیمان، سلطان سلیمان بین سالهای ۹۳۹ تا ۹۶۰ هجری چهار بار به ایران حمله کرده بود.
در دومین تهاجم سلطان سلیمان، پرتغالی ها تعدادی توپ در اختیار شاه تهماسب گذاشته بودند تا از دوستی او مطمئن شوند.
در این مدت، شارلکن، پادشاه اسپانیا و آلمان، پی درپی برای شاه تهماسب نامه مینوشت و او را به جنگ با عثمانی تشویق می کرد.
صلح با عثمانی تا پایان عمرشاه تهماسب در سال ۹۸۴ هجری قمری ادامه داشت.
پس از شاه تهماسب، اسماعیلدوم و یک سال بعد در ۹۸۵ هجری شاه محمد بر تخت نشستند.
این دو، پادشاهانی ضعیف بودند که کشور در دوران حکومت آنها دچار هرج و مرج و بینظمی شد.
@negaheqods
نگاه قدس
قسمت دهم با اصرار مامان ناهار را در سکوت و ذهنی مشغول خوردم و مجددا به اتاقم برگشتم . کتابم را ب
قسمت یازدهم
< دانای کل >
گاه در مواجه ی زندگی هر آنچه پیش میروید با مشکلات بزرگتری رو به رو میشوید ، باید بدانید که لایق سختی ها هستید ، سختی هایی که انسان را به اوج می رساند و رمز پیروزی ، خطر عشق را به جان خریدن ؛ بزرگترین و سخت ترین کار دنیاست ...
برای آخرین بار مقابل آینه قدی چادرش را مرتب کرد . دوست داشت اولین روز کاریش مرتب و شیک بنظر برسد از آنجا که نمی توانست از خانه لباس پرافتخارش را بپوشد و مادرش را علیه خودش بشوراند لباس را به خشک شویی داده بود تا بعد از ترک خانه تحویل بگیرد و در پاساژ نزدیک محل کارش لباسش را تعویض کند .
بعد از آموزش های سخت و طاقت فرسا ، قرار بود اولین تجربه ی یک پاسدار امنیتی را داشته باشد ؛ مخالفت های پی در پی مادرش باعث شده بود مجبور شود حقیقت را پنهان کند و به او بگوید برای بهداری پادگان استخدام شده و هیچ کاری با موقعیت های خطرناک سپاه ندارد .
مادرش اوایل خیلی مشکوک شده بود و مدام میگفت چرا باید دانشجو داروسازی را استخدام کنند ؟!
و او هیچ از آموزش های دانشگاه افسری خبر نداشت ، آموزش هایی که هنوز تمام نشده بود اما بخاطر نمره های بالایی که مهدا در تمام زمینه ها داشت ؛ ضمن آموزش ، وارد عرصه کار شده بود و چقدر سخت این دو سال را پشت سر گذاشته بود ، دانشجوی داروسازی بودن و تحصیل در مقاطع نظامی .... البته آموزش هایش هم راستا با رشته اش بود اما چیزی که او را به کار فرا خوانده بود رشته ی تحصیلیش نبود ....
با صدای مادرش منتظر به او چشم دوخت :
ــ مهدا ؟ مامان ؟ ساعت کاریت تموم شد زنگ بزن ، میخوای اگه بابات تا اون موقع رسید بهش بگم بیاد دنبالت ؟
ــ چشم مامان جان ، نه ماشین شما رو میبرم با اجازه ؛ بابا هم طفلک خسته است
ــ آره والا ، من نمیدونم چرا بعد از دو سال هنوز تمام کار های انتقالیش درست نشده !
مراقب خودت باش ، از آزمایشگاه و بهیاری هم بیرون نیا ، حرف سیاسی و ... هم نزن که فکر کنن جز به هدف کار داخل بهداری اومدی
همین طور با خودش زمزمه کرد گفت : من نمی دونم چرا نذاشتنت داخل بیمارستان ..... سپاه ، آخه چرا بهیاری تیپ ؟!
برای بار چندم از خودش ناراحت شد که به مادرش دروغ گفته و اولین مکالمه شان را به یاد آورد که آخرین باری بود که از خواسته ی اصلیش حرف زده بود درست چهار سال قبل ...
انیس خانم : جوونی نمیفهمی چی میگی ...
مهدا : یعنی میخواید بگید جوگیر شدم ؟ آره مامان ؟ منو این جوری دیدی ؟
ــ من کی گفتم جوگیر شدی ، گفتم بخاطر هیجانی این سن هست اینو میگی من سال هاست با بچه های همسن و سال تو سر و کله میزنم تا چهار ، پنج سال دیگه هزار بار تصمیمت عوض میشه
بحث آنقدر طولانی شد که انیس خانم با تمام شناختی که از ابعاد شخصیتی فرزندش داشت نتوانست او را قانع کند و متوجه شد که از جوگیری و از شر و شور جوانی این نظریه را نداده و کاملا به تصمیمش فکر کرده و مصمم است .
همیشه از مطالعات سیاسی و تحقیقاتیش میترسید وقتی در تمام بحث های عقیدتی شرکت میکرد و اطرافیانش را شگفت زده میکرد او فقط نگرانیش تشدید میشد از اینکه چطور می تواند این بچه را از خطر دور کند .
در آخر مجبور شد از قوه ی زنانه اش بهره بگیرد و گفت :
ــ کم بخاطر ماموریت های بابات خون بجگر شدم تو هم میخوای سکتم بدی ، تو که میدونی با تمام دنیا برام فرق داری ، چرا عذابم میدی ؟ میتونی با تلاش رشته ای که میخوای قبول بشی و این جوری خدمت کنی در آرامش . مگه همه باید اطلاعاتی و پاسدار بشن که به مردم خدمت کنن هان؟ بعدم تو دختری محاله همچین اجازه ای بدم اگه مرصاد می خواست شاید موافقت میکردم ولی ...
ــ مامان جان ، بابا که خیلی وقته نمی تونه با وضع زانو هاش ماموریت بره ، بعد هم مگه مادرای شهدا بچه هاشونو دوست نداشتن مگه براشون آرزو نداشتن ؟! تازه من میگم شهید حالا من چی ؟ چکاری تونستم بکنم ؟! این بی تفاوتی عذابم میده نمیتونم در برابر اینهمه توطئه ی فکری سکوت کنم ، من وقتی آرامش دارم که وجدانم راحت باشه از استعدادم درست استفاده کرده باشم و به انسانیت نزدیک بشم ، همون چیزی که خدا منو بخاطرش خلق کرده ...
ــ خدا ؟ خدا گفته اول رضایت پدر و مادر منم راضی نیستم وسلام .
با یادآوری گذشته آهی کشید و از اینکه نتوانسته مادرش را قانع کند و به پنهان کاری متوسل شده حسابی از خودش کفری شد .
ادامه دارد ...
@negaheqods
📳 وظیفه پلیس و گشت ارشاد کار فرهنگی یا بهتر کردن وضع حجاب نیست.
✅ وظیفه پلیس اجرای قانون و ایستادن بر یک نقطه مشخص به عنوان عمل به حد و حدود قانون است.
✅ همانطور که جرائم رانندگی برای نظم شهر است و قرار نیست کسی با جریمه راهنمایی رانندگی به زور منظم شود
✅ همانطور که فلان اشتباه یک پزشک به معنای نفی لزوم پزشک در جامعه نیست، فلان اشتباه گشت ارشاد هم به معنای نفی وجود آن نیست.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
با همان شوقی که از آغاز روشن مانده است
در دل ما حسرت پرواز روشن مانده است
" آمدم ای شاه" شد شیرینترین آوای ما
تا قیامت شور این آواز روشن مانده است
@negaheqods
#سلام_مولای_من♥
تو را میجویم فراتر از انتظار
و آنچنان دوستت دارم
که نمی دانم کدامیک از ما
غایب است...
ولی در آخر به این نتیجه میرسم ؛
که غایب من هستم!
زیرا تو همیشه بوده ای؛
ولی چشمان من تو را نمی بینند
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و بیست و هفت تاجر انگلیسی آنتونی جنکینسون، تاجر انگلیسی، با تعج
📜برگی ازداستان استعمار
💎قسمت یکصدو بیست و هشت
زنی به جای مردان
هنگامی که سلطان مراد عثمانی، جانشین سلطان سلیمان، از آشفتگی و آشوبهای داخلی ایران باخبر شد، تصمیم گرفت با سپاهی بزرگ که خودش مدعی بود تعداد سربازان آن به سیصد هزار نفر می رسد به ایران حمله کند.
شاه محمد، در برابرحمله عثمانی آن قدر ضعف نشان داد که همسرش، مهدعلیا، فرماندهی سپاه ایران را به عهده گرفت و در نبردی در قفقاز، عثمانی ها را شکست داد.
مهد علیا تصمیم داشت ارتش ایران را دوباره به حرکت درآورد ؛ اما سران سپاه به تقسیم غنائم مشغول شدند و از دستور او سرپیچی کردند مهدعلیا قهر کرد و به قزوین برگشت.
فرماندهان سپاه هم که نگران بودند او از آن ها نزد شاه بدگویی کند به قزوین رفتند و در برابر شاه تهمت های فراوانی به او زدند و سپس او را جلوی چشمهای شاه ضعیف النفس خفه کردند.
همین اختلافها باعث شد سلطان عثمانی سپاهش را دوباره سازماندهی کند و با تهاجمی جدید بخش بزرگی از آذربایجان را تصرف کرده، وارد تبریز شود.
این واقعه در سال ۹۹۳ هجری رخ داد و تبریز به مدت بیست سال به اشغال عثمانی درآمد.
در همین مدت ازبکها هم از مرزهای شمال شرقی وارد ایران شده، خراسان را اشغال کرده بودند.
سه سال بعد، شاه محمد ضعیف از سلطنت کناره گیری کرد و پسرش عباس به جای او به تخت نشست.
شاه عباس با کشوری رو در رو بود که غرب آن را عثمانی ها تصرف کرده بودند و شمال شرق آن را ازبک ها و در درون کشور هم، قدرت به دست فرماندهان سپاه بود و پادشاه اختیاری نداشت.
راهزنان، مسیرهای تجاری را ناامن کرده بودند و کشاورزی و تجارت ایران در بدترین وضع خود قرار داشت.
@negaheqods
نگاه قدس
قسمت یازدهم < دانای کل > گاه در مواجه ی زندگی هر آنچه پیش میروید با مشکلات بزرگتری رو به رو
قسمت دوازدهم
در زدن های پی در پی فقط میتوانست نشان دهد مرصاد دوباره سر شوخی را باز کرده تا خواهرش را با انرژی راهی کند .
مهدا : بیا تو مرصاد ... و باز صدای در ... مرصاد بیا اینقدر در نزن ... و باز ... مرصاد بیام دم در زنده موندنتو تضمین نمیکنم .
مرصاد سرش را داخل آورد و گفت :
جرئت داری یه بار دیگه بگو تا بهت بگم کی زنده نمیمونه !
تنها کسی که میدانست مهدا برای چه کاری به تیپ ... میرود مرصاد بود ، برادر پرنشاطی که مورد اعتماد ترین فرد زندگیش بود و دو سال از او کوچکتر .
مهدا با صدایی لرزان که آشفتگیش را فریاد میزد گفت :
ــ مرصاااد
مرصاد که فهمید الان زمان شوخی های بی باکانه اش نیست با لحنی که مهربانی برادرانه اش آشکار بود گفت :
ــ جانم ، نگران چی هستی ؟ الان باید خوشحال باشی تلاشت نتیجه داده
ــ من خیلی عذاب وجدان دارم دروغ بزرگی گفتم ، اصلا دلم نمیخواد با دروغ و پنهان کاری و از همه مهمتر نا رضایتی مامان بابا کار کنم ... من به دعای خیرشون به عنوان انگیزه نیاز دارم ...
ــ قربونت برم ، روزی که فرم تو دستت بود همه اینا رو میدونستی غیر اینه ؟
ــ به نظرت با خیال یه کار درست اما با روش اشتباه انجام یه همچین کاری درسته ؟
ــ ببین من نمیتونم بگم پنهان کاریت درسته یا نه ؟! ولی میتونم بگم تو تقریبا تمام تلاشت رو کردی با فیلم ، کتاب ، حرف ، منطق ، عقل ، احساسات و همه چی ! و میتونم بگم منطق عواطف مامان یکم خودخواهانه بود و فقط یه راه برات گذاشت ؛ اینکه این راه درسته یا نه ، رو نمیدونم اما کاری که براش زحمت کشیدی ارزشش و مسئولیت خیلی سنگینی برات داره !
ــ نمیدونم گیج و آشفتم فکر میکردم روزی که قراره برم سرکاری که به درستیش ایمان دارم ، بهترین روز زندگیمه ولی به مبهم ترین تبدیل شد
ــ من نمیدونم چی بگم که برات قابل پذیرش باشه و بتونی با عقل و وجدانت کنار بیای ، نا سلامتی تو خودت منبع نصایح عارفانه ی منی˝ هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک ˝
ــ البته من اون نمک ناخالص هستم که رطوبت رو دووم نمیاره
ــ خب حالا از آنتن شبکه قرآن بیا پایین ، بریم شبکه خبر باید به عرضت برسونم اگه نری احتمال هر لحظه پشیمانی مادر گرام از همین دارو فروختنت هم وجود داره پس بزن بریم که به نفعت نیست
مهدا به این تعبیر برادرش خندید و گفت : صدبار بهت گفتم به رشته من توهین نکن ، حالا تو کجا میخوای بیای ؟ به عنوان سرباز فراری ببرم معرفیت کنم ؟
ــ تو بذار یک ماه از دانشگاه قبول شدنم بگذره بعد سربازی هم میرم بیا بریم برسونمت بعدش با ماشین کار دارم خودم
ــ کجا بسلامتی ؟
ــ با بر و بچ میخوایم بریم نمایشگاه ، سجاد میخواد ماشین بخره
ــ مبارکشون باشه ، حالا چرا لشکرکشی کردین ؟! یه ماشینه دیگه
ــ خواهرم شما نمیدونی چه صفایی داره واسه ما ، اونم با پول خودشه و الان رو ابرا سیر میکنه ، حس میکنم عمدا گفته منم باهاش برم ، میخواد ...
ــ قضاوت ممنوع مرصادالدوله ، ان شاء الله با حقوق و چند تا وام یه ماشین واسه جفتمون ثبت نام میکنیم
ــ تو اسطوره ی خواهران عالمی ولی من دلم میخواد با درآمد خودم باشه
ــ منظور منم همین بود فیفتی فیفتی ، نکنه فکر کردی صندوق قرض الحسنه زدم اخوی ؟ هوا برت نداره ، جناب عالی هم باید هزینه کنی !
ــ من در حد باک بنزینو برف پاککن میتونم هزینه کنم کافیه ؟
ــ راجبش فکر میکنم
ادامه دارد ...
@negaheqods
کسای که میگویند گشت ارشاد باید حذف بشود به این سوال ها جواب بدهند
۱_ این یکسال که گشت ارشاد تعطیل بود روند کشف حجاب ها چگونه بود؟
۲_ کار فرهنگی مثبتی که یک عده میگویند انجام میدایم چه بود؟
۳_ مرفهین و بالاشهر نشین ها که جریمه های دوزاری برایشان عددی نیست را چطوری متقاعد می کنید که محجبه بشوند؟
۴_با این وضعیت که روزبه روز در حال تشدید بود ، امنیت محجبه ها و متدینین و آرامش جامعه را چه کسی باید تامین میکرد؟
@negaheqods