کسای که میگویند گشت ارشاد باید حذف بشود به این سوال ها جواب بدهند
۱_ این یکسال که گشت ارشاد تعطیل بود روند کشف حجاب ها چگونه بود؟
۲_ کار فرهنگی مثبتی که یک عده میگویند انجام میدایم چه بود؟
۳_ مرفهین و بالاشهر نشین ها که جریمه های دوزاری برایشان عددی نیست را چطوری متقاعد می کنید که محجبه بشوند؟
۴_با این وضعیت که روزبه روز در حال تشدید بود ، امنیت محجبه ها و متدینین و آرامش جامعه را چه کسی باید تامین میکرد؟
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
.
چای هم دو رویی میکند،
بی تو میسوزاند
با تو میچسبد به من....
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم❤️
مولایم!
همه روز،
آفتاب به امید آمدنت
طلوع می کند.
انتظار برایمان بس است
ای عشق طلوع کن!
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی ازداستان استعمار 💎قسمت یکصدو بیست و هشت زنی به جای مردان هنگامی که سلطان مراد عثمانی، جانش
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت یکصد و بیست ونه
نوبت بغداد و وقت تبریز
شاه عباس که پیش از تاجگذاری در هرات، در شرق ایران، ساکن بود متوجه شد دربار پدرش برای مبارزه با عثمانیها تنها به مسخره کردن دشمن و ساختن لطیفههایی درباره آنها بسنده کرده است.
درباریان برای ریشخند کردن سلطان عثمانی نام کنیزان و خدمتکاران زن را به سلطان تغییر داده بودند.
همه کلفتهای درباری لقب سلطان را به دنبال نام خود داشتند:ماه سلطان، ندیمه سلطان، مرجانهسلطان... این رسم تا چند قرن ادامه داشت و حتی اکنون نیز بعضی از پیرزنان در روستاها « سلطان » نامیده می شوند.
بدون آنکه از علت و ریشه این نامگذاری خبر داشته باشند.
دربار عثمانی هنگامی که از این رفتار ایرانی ها با خبر شد برای تلافی دستور داد همهی خدمتکارهای مرد را « پادشاه » بنامند این واژه به تدریج به « پاشا » تبدیل شد و این نامگذاری نیز تا چند قرن ادامه پیدا کرد.
شاه عباس در روزهای آغاز سلطنت، بیش از پدرش توان جنگیدن با دشمن را نداشت.
او نخست باید بی نظمی و هرج و مرج داخلی را از بین می برد، سپس با ازبک ها که ضعیف تر از عثمانی بودند می جنگید و پس از آن به نبرد با این دشمن نیرومند مشغول می شد.
او دو سال پس از رسیدن به قدرت به عثمانی پیشنهاد صلح داد.
سلطان مراد عثمانی که در اروپا مشغول جنگ بود این پیشنهاد را پذیرفت و درحالیکه شهر نهاوند به عنوان مرز ایران و عثمانی تعیین شد، پیمان صلح را امضا کرد.
شاه عباس پس از امضای این صلح دردناک، به جنگ ازبکها رفت و خراسان را از چنگ آن ها آزاد کرد.
اکنون نظامیان عثمانی که در سرزمین های اشغال شده ایران حضور داشتند نگران حمله شاه عباس بودند.
وکیل پاشا، فرمانده پادگان عثمانی در تبریز بود. او که نمیتوانست تصمیمها و نقشه های نظامی شاه عباس را حدس بزند و از سویی پنهانکاری و مراقبت شاه عباس باعث شده بود جاسوسان او هم کاری از پیش نبرند، مجبور شد برای پیش بینی حمله شاه ایران از دیوان حافظ فالی بگیرد. این بیت آمد:
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است!
شاه عباس که با برقراری نظم در کشور، توانسته بود ارتش نیرومندی فراهم آورد، این بار به جنگ عثمانیها رفت و در سال ۱۰۱۲ هجری قمری تبریز را آزاد کرد.
جنگ های شاه عباس با عثمانی ها ادامه پیدا کرد و تا سه سال بعد همه سرزمین هایی که پیش از این از دست رفته بود، دوباره به ایران بازگردانده شد.
@negaheqods
نگاه قدس
قسمت دوازدهم در زدن های پی در پی فقط میتوانست نشان دهد مرصاد دوباره سر شوخی را باز کرده تا خواهرش
قسمت سیزدهم
مائده در زد وارد اتاق شدوگفت :آبجی مامان میگه دیرت نشه
مرصاد :باشه اومدیم
ــ تو کجا؟
ــ دارم میرم مسافرکشی میای ؟
ــ نه قربونت انگ خودته ، اگه راس میگی اون جاهایی که میری منو ببر!
ــ خدا روزیت جای دیگه بده، بیا برو بس درس خوندی مغزت اتصال کوتاه داره ...خوندی اینا رو که ؟! کارکردش عین ماهی گلیه
ــ مرصاااااد !! مهدا ؟یه چیزی بهش بگو تا کچلش نکردم
مهدا که به کلکل خواهر و برادرش میخدید گفت : اگه مرصاد ۴ساله و مائده ۱ساله قول بدن یکم انسانوار رفتار کنن من قول یه آخر هفته توپ میدم !
مرصاد : خاله بستنی هم بهمون میدی ؟
مائده : نه دندونات خراب میشه کوچولو
ــ بدبخت حالا من چارتا دندون دارم باهاش تو رو گاز بگیرم توکه همونم نداری !
ــ خوبه به وحشی بودن خودت اعتراف کردی ، مهدا داری میای از پادگان آمپول کزاز هم بیار !
و باخنده ازخشم برادرش گریخت .
مهدا :مرصاد به جای کلکل کردن آماده شو دیرم شد ،همین روز اول به جای گل میکارنم تو باغچه فتوسنتزکنم
ــ گل ؟ در اون حدمفید نیستی!
مهدا روی میزش به دنبال چیزی بود که بتواند از مرصاد پذیرایی کند که مرصاد با سرعت به اتاقش پناه برد
به هال رفت که دیدمادرش باشخص پشت خط درگیر است و او رابرای کاری مواخذه میکند تماس که پایان یافت گفت :
ــ چیه مامان ؟
ــ سرویس مائده بودمیگه نمی تونه بیاد، شورشو درآورده هر دفعه یه چیزی رو بهانه میکنه ، نصف ماه نمیاد ، پول کامل هم میگیره
ــ مامان وضعیتش واقعاخوب نیست تو این دو سال واقعا بهمون ثابت شده.شمارشو بده لطفا،ان شاء الله مشکلش حل میشه ، مائده هم ما میرسونیم
ــ تو هم همیشه بگو،حق با بقیه ست اِلاما، بااین خوش بینیت
ــ حرص نخورفدات شم ، شما حق داری ولی بایداونم درک کنیم
ــ خب حالا یه چیزی بخوردیرت نشه،عصرکلاس داری؟
ــ آره ،۴:۳۰ تا ۶
ــ چرا اینقدر به خودت سختی میدی ؟مگه درآمدما کمه که میخوای بری سرکار؟! دانشگاه دولتی هم خرج آنچنانی نداره که
ــ مامانی ؟از اون مربا خوشمزه ها نداریم دیگه ؟
ــ چرابحث عوض میکنی؟
ــ تا در آرامش بشینم و مامان همیشه دل نگرانمو تماشاکنم تا وقتی سرکار هستم کمتر دلتنگ بشم ، کمترذهنم مشغولش بشه وبا آسودگی خیال اون ، منم کارم رو درست انجام بدم
ــ بازمن کم آوردم ولی بذار مادر بشی اون وقت میفهمی منو
مرصادهمین طور که بسمت میز می آمد گفت : کی میاد اینو بگیره آخه؟!
ــ تو بیا بشین پای این تلفن ببین !خیلی خجالت میکشم وقتی مردم اصرار میکنن و هی میگم ،بخدانمی خواد ازدواج کنه
ــ حالاچارتا دونه بیشتر نیستن که ،یکیش سجادِ که همه میدونن از وقتی چشم به دنیا گشوده مهدا رو میخواد کلا بالاخونه رو داده اجاره !
وسرگرم لقمه ی بزرگی از خامه ومربا شد
مهدا ازغفلت مرصاد استفاده کرد و قاشق مربا راپشت گردنش کشیدکه فریادش بلند شد
ــ مهدامیکشمت ، فاتحه تک تک روسری وساق دست هاتوبخون
ــ حقته، بار آخرت باشه بامن مثل ترشیده ها رفتار میکنیا !من تازه بیست و یک سالمه
ــ ایشالایکی بگیرتت که اجازه نده بیای چهره مبارکتونبینیم
انیس خانم: زبونت گاز بگیر من یه روز نبینمش میمرم
ــ تحفه است مگه؟
مائده همان طورکه مقنعه رامرتب میکرد گفت : مهداکه کم خواستگارنداره کی به تودختر میده ؟ ما ازدستت نفس بکشیم
ــ یه کلمه هم ازمادر عروس
ــ من خواهرشوهرم
مهدا :وای خدا اینا اگه بهم بگیرن من اینجامی پوسمو نمیرسم ،روبه مائده ادامه داد : تو آماده ای ؟
ــ آره ، بریم.من لقمه می برم صبحانه نمی خورم
ــ باشه ، مرصاد ؟ما تو ماشین منتظریم زود بیا
ــ این کجامیاد؟!
ــ این به درخت مرصاد میگن ، سرویسم نمی تونه بیاد !
ــ این سرویس تو هم کم مونده ما به استخدامش در بیایم زنگ بزنیم بگیم کجا تشریف میبرین ؟! ما بیایم خدمت تون
مهدا :خدمتگزار ما نیست که ! ایشون درقبال کاری انجام میده حقشومیگیره مثل یه کارمند معمولی فقط کارشون فرق داره ...
ــ باشه بابا غلط کردم ،مامان ما رفتیم ، شماامروز مدرسه نداری ؟
ــ نه امروز کلاس ندارم ماشین پیشت باشه ،البته مهداومائده رو بایدبرگردونی ،چون نمیدونم باباتون کی میرسه
ــ راننده شخصی خانم ها
ــ خب ماشینو بده مهدا
ــ نه من راضیم
ــ پس حرف نباشه برودیرشون نشه
ــ چشم
قبل از خداحافظی انیس خانوم مهدا را زیر قرآن رد کرد و از خدا خواست جگر گوشه اش از خطرات در امان بماند .
ادامه دارد ...
🏴 یا سیدالکریم
▪️بوی بهشت کرب وبلا دارد این حریم
دلهای انبیا به سرای تو شد مقیم
▪️مشهد هوای مکه و حج دارد از قدیم
شد کربلای ما فقرا سیدالکریم
🏴 رحلت حضرت عبدالعظیم الحسنی را خدمت شما دوستان عزیز تسلیت عرض می نماییم
@negaheqods
سالروز شکست تاریخی آمریکا در طبس
۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
عملیات پنجه عقاب در ایران معروف به عملیات طبس؛ نام عملیاتی نظامی بود که توسط نیروی دلتا ارتش ایالات متحده در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ برای آزادسازی آمریکاییهای گروگان گرفتهشده در سفارت ایالات متحده در تهران انجام شد. این عملیات نخستین تجربه عملیاتی نیروی دلتا بود. فرمان اجرای این عملیات از سوی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا با اعلام کلمه رمز «بروید» صادر و در غروب روز پنجشنبه، چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ این عملیات آغاز شد.
طی این عملیات ۶ هواپیما و ۸ بالگرد آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان آمریکایی در تهران وارد حریم هوایی ایران میشوند، در حین این عملیات ۳ بالگرد دچار نقص فنی شده و در نهایت عملیات با کشته شدن ۸ نفر به علت وقوع طوفان شن در منطقه طبس و برخورد یک هواپیمای سی۱۳۰ و یک بالگرد سیاچ ۵۳ با یکدیگر کشته میشوند و ۵ بالگرد هم روی زمین باقی میماند و بقیه نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز میرسانند و عملیات بهطور کامل شکست میخورد.
امام خمینی (ره) پس از این واقعه فرمودند: «نباید بیدار شوند آنهایی که به معنویات توجه ندارند و به این غیب ایمان نیاوردند، (چه کسی) این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مامور خدا بودند، باد مامور خداست».
ایشان گفتند: «تجربه کنند باز لیکن ما نباید مغرور شویم، من به ملت ایران عرض میکنم مغرور نشوید، تمام قدرت قدرت خداست و باید به او اتکال کنید.»
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از تصاویری از بیحجابهای وحشی / لزوم وجود گشت ارشاد بخاطر این موجودات است.
از چک زدن به مامور قانون تا چای داغ ریختن و فحاشی به پلیس!
حقیقت اینکه توی این مملکت دیواری کوتاهتر از پلیس نیست، این همه نهاد هستند که برای حجاب بودجههایی میلیاردی میگیرند و معلوم نیست کجا هزینه میشه و نتیجهاش چیه... و آخرین مرحله که پلیسه و برخورد طبعا قهریه، فحشش رو به پلیس میدن.
اونقدر هم با قانونشون پلیس رو تحقیر کردند که بیحجابها جرات میکنن با پلیس این طوری برخورد کنن!
آقایون و خانمهایی که کار فرهنگی بلدن، یه زحمت بکشن روی این موجوداتِ هار کار فرهنگی انجام بدن و نتیجهاش رو هم اعلام کنند، بلکه حرفشون ثابت بشه که گشت ارشاد باعث جری شدن بیحجابها میشه و فقط باید کار فرهنگی کرد و برای کسانی که با حکم خدا و قانون مخالفت میکنند گشت ارشاد لازم نیست.
@negaheqods
🔻 اجتماع مردم شهرستان قدس
جهت حمایت و تقدیر از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در اجرای «طرح نور»
🔹زمان : چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ الی ۱۸:۳۰
🔹مکان : میدان آزادی شهرستان قدس
@negaheqods
🔴کدام بازیگر زن به تتلو خط میداد؟!
امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو در دومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات خود گفت: سال 1401 به تحریک یکی از بازیگران خانم آهنگی درباره اغتشاشات آن سال خواندم
این اظهارات باعث گمانه زنی های زیادی در بین اهالی رسانه شد و حتی برخی خبرگزاری های رسمی از سحر قریشی در این خصوص نام بردند
پیگیری های نشان میدهد فرد مورد اشاره در جلسه ی دادگاه « پرستو صالحی» بازیگر سابق سینما بوده است که چند سال گذشته از ایران مهاجرت کرده است.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است
بال بال بچهها مثل کبوتر دیدنی است
@negaheqods
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
خوشا صبحے ڪہ خیرَش را تو باشے
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشے
خوشا روزے ڪہ تا وقٺِ غروبش
دعاےِ خوب وذڪرش را تو باشے
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت یکصد و بیست ونه نوبت بغداد و وقت تبریز شاه عباس که پیش از تاجگذا
برگی از داستان استعمار
قسمت یکصد و سی
سرزمین ثروت
همه اروپایی هایی که در عصر شاه عباس به ایران آمدند و سفرنامه نوشتند به رونق تجارت و رفاه بیشتر مردم در این دوران اشاره کرده اند.
شاه عباس پس از آزاد کردن سرزمینهای اشغال شده به ساماندهی وضعیت داخلی ایران مشغول شد. او از قدرت سران سپاه کاست، راه ها را امن و تجارت را تشویق کرد.
کاروانسراها، راه ها و پلهای زیادی ساخت و صنایع، کشاورزی و تولید ابریشم را تشویق کرد.
رونق تجارت و صنعت در ایران باعث شد اروپایی ها به چشم دیگری به ایران نگاه کنند؛ آن ها تا آن روز به ایران به چشم سرزمینی نگاه می کردند که می تواند با عثمانی وارد جنگ شود و سربازان عثمانی را از جبهه های اروپا به شرق بکشاند؛ اما اکنون ایران کشوری بود که آن ها می توانستند از تجارت با آن سود ببرند و باید بیش از گذشته به آن راه پیدا می کردند.
شاه پایتخت خود را از قزوین به اصفهان منتقل کرد و این شهر، محل دیدار تاجرانی از کشورهای دور و نزدیک بود.
در میدان نقش جهان بازرگانان ایرانی، هندی، مصری، روسی، آلمانی، اسپانیایی، چینی، عرب، پرتغالی، هلندیایتالیایی و فرانسوی با یکدیگر دیدار و معامله میکردند.
تاورنیه، جهانگرد و تاجر فرانسوی، که چند سال را در ایران به سر برده بود، در خاطراتش می نویسد:
در یک جلسه که در دربار تشکیل شده بود به دوازده زبان صحبت می شد؛ لاتینی، فرانسه، هلندی، آلمانی، ایتالیایی، پرتغالی، فارسی، ترکی، عربی، هندی و مالایی (زبان مردم جنوب شرقی آسیا).
دادوستد کالا و رفت وآمد بازرگانان بین ایران و سرزمین های دیگر به قدری زیاد بود که یکی از کاروان هایی که از هند به ایران آمد از حدود ده هزار شترتشکیل می شد؛ طول این کاروان تقریباً به چهل کیلومتر می رسیده است!
در وسط میدان نقش جهان، تجار و فروشندگان، چادرهای فراوانی را برپا میکردند که بسیاری از آن ها اجاره ای بود ؛ جهانگرد دیگری به نام شاردن می نویسد:
در اصفهان چادردوزی را دیدم که هر چادر را روزی دو پول اجاره می داد و پس از مدتی سود او به یک میلیون پول رسید.
او چنان ثروتمند شده بود که حمامی را به نام «چادردوز» برای استفاده مردم ساخت.
در این دوران سراسر اصفهان پر از بازارهای مختلف شده بود : بازار گلشن، بازار قیصریه، بازار نیم آور، بازار آقا، بازار بوریاباف ها، بازار دارالشفا، بازار قنادها، بازار کلاهدوزها، بازار متقال فروش ها، بازار زرگرها، بازارعلیقلی آقا، بازار مقصودبیگ و بسیاری بازارهای دیگر.
توضیحاتی که جهانگردان اروپایی از رونق اقتصادی و ثروت ایران در سفرنامه هایشان می نوشتند بازرگانان و دولت های اروپایی را بیش از گذشته شیفته ایران میکرد.
جهانگرد دیگری درباره خزانه شاه نوشت: در خزانه ۶۰۰ کیسه الماس دیدم. در اینجا قطعات فیروزه را به شکل خرمن روی هم می ریزند.
میان من و خزانه دار آن قدر فیروزه ریخته بود که ما همدیگر را نمی دیدیم. هر یک از کیسه های چرمی که از طلا پر بودند بین ۲۰ تا ۲۵ کیلو وزن داشتند. بیشتر ظرف ها حتی سطل و دیگ از طلا بودند.
حتی میخ های طویله شاه طلایی بودند. آخور اسب ها هم از طلای ناب بود ! شاه در یک نوع چینی سبزرنگ غذا میخورد که هر قطعه آن پانصد سکه طلا ارزش داشت و می گفتند با تغییر رنگ، سم غذایی را که مسموم شده باشد، مشخص میکند.
بدون شک، گزارش جهانگردان، تنها بخش کوچکی از اخبار و آگاهیهایی بود که از ثروت و شکوفایی اقتصاد ایران به اروپا می رسید.
تاجران اروپایی بیشتر این اطلاعات را درباره اوضاع ایران به کشورهای خود می بردند و دولت هایشان را برای ارتباط و دادوستد با ایران بر سر شوق می آوردند؛ دولت هایی که در آغاز قرن هفدهم میلادی به رقابت با هم برخاسته بودند تا هر یک بهره بیشتری از ثروت مشرق زمین به دست آورند.
@negaheqods
نگاه قدس
قسمت سیزدهم مائده در زد وارد اتاق شدوگفت :آبجی مامان میگه دیرت نشه مرصاد :باشه اومدیم ــ تو کج
قسمت چهاردهم
مرصاد : خب اول کدومتون بندازم پایین ؟
مائده : مهدا ؟ میشه اول منو برسونه ؟
مهدا : آره عزیزم .
مائده : دیرت نمیشه ؟
ــ نه ، نگران من نباش .
ــ فدات شم آبجی جونم .
مرصاد : اَه اَه ، حالمو بهم زدین
مهدا : شما رانندگیت رو بکن تا به کشتنمون ندی
ــ بادمجان عزیزم ، شما بادمجان بمی آفت نداری !
ــ تو که بادمجان بم نیستی ، همین خطرناکه
مرصاد خواست جواب بدهد که زنگ تلفنش این فرصت را از او گرفت :
ــ سلام بر سرور مردان اهل جهنم !!! چطوری برادر ؟
باشه ، یادم هست .
نه ؛ ماشین دارم بیام دنبالت ؟ تو همیشه زحمتی .
آره ، من نمیدونم چرا تو رو دنبال خودش راه انداخته ... بلند خندید و گفت ؛ باشه برو مزاحم نشو ، اینجا خانواده نشسته وگرنه حالیت میکردم ... آره ما هم بلدیم ... باشه اینقدر حرف نزن ، دارم رانندگی میکنم ؛ شرت کم .
مهدا و مائده ریز خندیدند و مائده گفت : تو چرا مثل آدم حرف نمی زنی ؟
ــ چون مخاطبم آدم نبود .
ــ کی بود ؟
چشم غره ای نثار کنجکاوی خواهر نوجوانش کرد و در کمال ناباوری گفت :
ــ دوست دخترم بود
این بار همه خندیدند که مائده گفت :
ــ ترسیدم داداش فکر کردم میخوای دعوام کنی .
ــ دعوات که میکنم ، مائده جان کسی از برادر جوونش که فقط شماره مرد رو گوشیش سیوه نمی پرسه کی بود !
مهدا : وا مرصاد تو شماره مارو با اسم سیو نکردی ؟!
ــ نه !
ــ چه حرفااا ، بده گوشیتو
اول شماره خودش را وارد کرد و با تعجب رو به برادرش کرد و گفت :
ــ چرا منو موبد اعظم سیو کردی ؟!
ــ وقتی میری رو منبر باید با تبر بکشنت پایین آخه
مائده : آبجی ببین منو چی سیو کرده ؟!
مهدا پس از خنده ی متمادی گفت : مرصاد خیلی بدی ، چیه این آخه .
ــ چی بود آبجی ؟
ــ پلنگ صورتی
ادامه دارد ...
@negaheqods
اجتماع مردم شهرستان قدس جهت حمایت و تقدیر از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در اجرای #طرح_نور
@negaheqods
🔴حملۀ پهپادی به خودروی تروریستها اطراف زاهدان
🔹طی عملیات پهپادی نیروهای امنیتی در منطقه شورو بهسمت سرجنگل در محدوده شهرستان زاهدان، خودروی تروریستها هدف قرار گرفت.
🔹طی این عملیات موفق ۲ تروریست به هلاکت رسیدند.
@negaheqods
🔰 مراسم دعا و استغاثه به امام زمان(عج)
🔸 به طور همزمان در سراسر کشور
🔸 به منظور تعجیل در امر فرج
🔹 جمعه ها، ۲ ساعت مانده به اذان مغرب
🔹بوستان حضرت ولیعصر (عج)، یادمان شهدای گمنام
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
برداشته به حُرمَت تو از سرش کلاه
خورشید هم که میرسد اینجا زِ گَرد راه
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم♥
بـه انـتـظـار لـبـخـنـدی نـشــســتــه ایـمــ
ڪــه عــطــرش دنــیــا را بــهشــت مــیڪـنـد
پای هر گـلـی ڪــه مــیــرســیــم؛
عطر نـگـاهت را بــو مـی ڪــشــیم
هیــچ گـلـی امــا عـطر نـگـاهِ تــو را
نـدارد..ونـخـواهد داشتـ..
🌼أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی سرزمین ثروت همه اروپایی هایی که در عصر شاه عباس به ایران
برگی از داستان استعمار
قسمت یکصد و سی ویک
چه کسی هدایای شاه را سرقت کرد؟!
شاه عباس میدانست اروپاییها تشنه ارتباط با ایران هستند و می خواست از این تمایل شدید آنها بیشترین بهره را ببرد: اتحاد نظامی با آنها علیه عثمانی و فروش ابریشم.
هنگامی که یک گروه بیست و شش نفری از انگلستان به پایتخت ایران رسیدند شاه عباس احساس کرد بهترین فرصت را به دست آورده است تا با کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کند.
رهبر این گروه مردی بود به نام « آنتونی شرلی».
آنتونی شرلی در خدمت یکی از اشراف انگلستان به نام كنت اسکس بود و همین فرد او را مأمور کرد تا به ایران بیاید.شاه را برای جنگ با عثمانی تشویق کند و برای تاجران انگلیسی امتیازهایی از او بگیرد.
شاه عباس به گرمی از آنتونی شرلی و همراهانش استقبال کرد و هنگامی که متوجه شد این مرد انگلیسی از شیوههای جدید نبرد، مخصوصاً جنگ با استفاده از توپخانه اطلاع دارد و میتواند آن را به ایرانیها بیاموزد بیشتر از او خوشش آمد.
شاه به آنتونی شرلی اطلاع داد که قصد دارد سفیری را به دربار پادشاه اسپانیا بفرستد.شرلی به شاه پیشنهاد کرد سفیرش را به دربار تمام پادشاهان اروپایی اعزام کند و اعلام کرد که حاضر است با این سفیر همراه شود.
شاه عباس حسینعلی بیگ بیات یکی از سردارانش را با چند ایرانی دیگر با آنتونی شرلی همراه کرد. برادر آنتونی به نام رابرت شرلی در ایران ماندگار شد تا از تواناییهای نظامی خود برای تقویت ارتش ایران در برابر عثمانی استفاده کند.
شاه عباس مهر طلایی خود را به آنتونی شرلی داد و به او گفت « برادر ، هرچه را که تو مهرکنی حتی اگر به اندازه سلطنت من ارزش داشته باشد. قبول دارم .»
سپس روی او را بوسید و دست رابرت شرلی را در دست گرفت و گفت: «برادرت مانند برادر من است.» سی و دو شتر هدایای شاه عباس را برای پادشاهان اروپایی حمل میکردند.کاروان سفیران همراه این شترها عازم روسیه شد تا از آنجا به اروپا برود.
سفیران شاه عباس پس از روسیه راهی اتریش و آلمان شدند و از آنجا به طرف ایتالیا رفتند تا با پاپ بالاترین مقام کلیسا در اروپا دیدار کنند.
در ایتالیا حسینعلی بیگ بیات قصد داشت هدایایی را که شاه عباس برای پاپ فرستاده بود به او تقدیم کند ، اما در وسایل آنها خبری از این هدایا نبود.حسینعلی بیگ پس از چند بار گفت وگو با آنتونی شرلی تازه متوجه شد او در روسیه بر سرچه موضوعی با تاجران انگلیسی که در آنجا اقامت داشتند صحبت میکرده است.
شرلی هدیههای گران بهای شاه عباس را به تاجران انگلیسی فروخته بود مرد انگلیسی به هیچ وجه نمیتوانست از خودش دفاع کند؛ برای همین کاروان را ترک کرد و به ونیز گریخت. پایان کار اولین سفیر اروپایی شاه عباس که او را برادر خود میدانست و مهر طلایی خود را به او داده بود چنین بود .
شاه،هنگامی که ماجرای فرار آنتونی را شنید با رابرت بدرفتاری نکرد رابرت شرلی در جنگی که با عثمانی در گرفته بود به خوبی در سپاه ایران خدمت کرد؛تا جایی که شاه فرماندهی بخش بزرگی از سپاهش را به او داد.به هر حال عثمانی ، دشمن مشترک ایران و اروپایی ها بود و دلیلی نداشت رابرت هم مانند برادرش به ایرانیها کلک بزند و در جنگ با این دشمن مشترک از دانش نظامی خود استفاده نکند.
از سویی او باید به اندازهای لیاقتش را به شاه ثابت و سپاه ایران را به دانش خود وابسته میکرد که شاه انتقام برادرش را از او نگیرد.
@negaheqods
نگاه قدس
قسمت چهاردهم مرصاد : خب اول کدومتون بندازم پایین ؟ مائده : مهدا ؟ میشه اول منو برسونه ؟ مهدا :
محافظ عاشق من
قسمت پانزدهم
با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شویی که مهدا لباسش را داده بود راه افتادند .
مرصاد ماشین را پارک کرد و گفت : بشین الان میارم واست .
ــ باشه ، ممنون .
بعد از چند دقیقه با لباس برگشت به مهدا اشاره کرد در ماشین را قفل کند و پایین بیاید .
ــ بیا برو تو اون مغازه لباس زنونه ، ممکنه جای دیگه نزدیک به محل کارت باز نباشه
ــ ممنون داداش
ــ جبران میکنی ، من این بیرون منتظرم فروشنده خانمه ، کسی هم نیست ؛ برو خودت .
ــ باشه الان میام .
با فروشنده صحبت کرد و با خوشرویی همیشگی اجازه گرفت ، برای این که دست خالی بیرون نیامده باشد یک روسری را به سرعت انتخاب کرد و خرید .
ــ بریم ؟
ــ چی خریدی ؟
ــ روسری ! میخوای ؟
ــ نه قربونت واسه خودت .
راه مانده تا پادگان به سکوت گذشت ، مرصاد نمیخواست پا برهنه به افکار خواهرش وارد شود وقتی رسیدند . کمی عقب تر ایستاد و رو به مهدا گفت :
ــ خب مهدا جان برو آبجی ، موفق باشی به هیچی هم فکر نکن که خدایی نکرده روی کارت تاثیر نذاره
ــ باشه ، مرصاد خیلی از همراهیت ممنونم میدونم نمیتونم جبران کنم .
ــ همین که اینجایی از قبل همه چیو تصفیه کردی ، بدهکار هم شدیم بهت .
ریز خندید و خداحافظی کرد . مرصاد هم پیاده شد و رفتن خواهرش را تماشا کرد در همان قامت و قدم هایی محکم و استوار وقتی به ورودی رسید و با تکان دادن کوتاه دست داخل رفت سوار ماشین شد و برای اجرای برنامه اش به سمت رستوران راند .
ادامه دارد ...
@negaheqods
♦️ مرکز رسانه قوه قضاییه:
حکم اعدام توماج صالحی حکم بدوی و قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
آشنایی با خانواده توماج صالحی ⤵️
پدر توماج صالحی، چنگیز صالحی عضو سازمان تروریستی فداییان خلق بوده که دهه ۶۰ به جرم ترور و محاربه دستگیر میشه و بعدها با ضمانت خواهر بزرگش و رافت اسلامی عفو میگیره!
افسر اقبالی (مادر توماج) و همسر اولش عضو سازمان منافقین بودند، همسر اول مادر توماج به جرم محاربه اعدام میشه.
و بعد مادرش با پدر توماج ازدواج تشکیلاتی میکنه و بعدها فوت میکنه.
اقبال اقبالی، دایی توماج هم از اعضای ارشد سازمان منافقین در کمپ اشرف عراق بوده و الانم تو آلبانی هست...
@negaheqods
نگاه قدس
🔴حملۀ پهپادی به خودروی تروریستها اطراف زاهدان 🔹طی عملیات پهپادی نیروهای امنیتی در منطقه شورو بهسم
فرامرز شهبخش یکی از اعضای گروهک تروریستی جیش العدل در حمله پهپادی سپاه پاسداران در حوالی زاهدان به هلاکت رسید
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار رادان: من اینجا در حرم حضرت معصومه در برابر همۀ شما قسم یاد میکنم که حتی اگر آبرویی در میان داریم تماما برای احیای دین و ارزشهای میهن اسلامی خواهیم گذاشت و از این راه عقبنشینی نخواهیم کرد.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods