eitaa logo
نگاه قدس
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز شکست تاریخی آمریکا در طبس ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ عملیات پنجه عقاب در ایران معروف به عملیات طبس؛ نام عملیاتی نظامی بود که توسط نیروی دلتا ارتش ایالات متحده در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ برای آزادسازی آمریکایی‌های گروگان گرفته‌شده در سفارت ایالات متحده در تهران انجام شد. این عملیات نخستین تجربه عملیاتی نیروی دلتا بود. فرمان اجرای این عملیات از سوی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا با اعلام کلمه رمز «بروید» صادر و در غروب روز پنجشنبه، چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ این عملیات آغاز شد. طی این عملیات ۶ هواپیما و ۸ بالگرد آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان آمریکایی در تهران وارد حریم هوایی ایران می‌شوند، در حین این عملیات ۳ بالگرد دچار نقص فنی شده و در نهایت عملیات با کشته شدن ۸ نفر به علت وقوع طوفان شن در منطقه طبس و برخورد یک هواپیمای سی۱۳۰ و یک بالگرد سی‌اچ  ۵۳ با یکدیگر کشته می‌شوند و ۵ بالگرد هم روی زمین باقی می‌ماند و بقیه نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز می‌رسانند و عملیات به‌طور کامل شکست می‌خورد. امام خمینی (ره) پس از این واقعه فرمودند: «نباید بیدار شوند آنهایی که به معنویات توجه ندارند و به این غیب ایمان نیاوردند، (چه کسی) این هلیکوپترهای آقای کارتر را که می‏‌خواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن‌ها مامور خدا بودند، باد مامور خداست». ایشان گفتند: «تجربه کنند باز لیکن ما نباید مغرور شویم، من به ملت ایران عرض می‌کنم مغرور نشوید، تمام قدرت قدرت خداست و باید به او اتکال کنید.» @negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از تصاویری از بی‌حجاب‌های وحشی / لزوم وجود گشت ارشاد بخاطر این موجودات است. از چک زدن به مامور قانون تا چای داغ ریختن و فحاشی به پلیس! حقیقت اینکه توی این مملکت دیواری کوتاه‌تر از پلیس نیست، این همه نهاد هستند که برای حجاب بودجه‌هایی میلیاردی میگیرند و معلوم نیست کجا هزینه میشه و نتیجه‌اش چیه... و آخرین مرحله که پلیسه و برخورد طبعا قهریه، فحشش رو به پلیس میدن. اونقدر هم با قانونشون پلیس رو تحقیر کردند که بی‌حجاب‌ها جرات میکنن با پلیس این طوری برخورد کنن! آقایون و خانم‌هایی که کار فرهنگی بلدن، یه زحمت بکشن روی این موجوداتِ هار کار فرهنگی انجام بدن و نتیجه‌اش رو هم اعلام کنند، بلکه حرفشون ثابت بشه که گشت ارشاد باعث جری شدن بی‌حجاب‌ها میشه و فقط باید کار فرهنگی کرد و برای کسانی که با حکم خدا و قانون مخالفت می‌کنند گشت ارشاد لازم نیست. @negaheqods
🔻 اجتماع مردم شهرستان قدس جهت حمایت و تقدیر از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در اجرای «طرح نور» 🔹زمان : چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۸ الی ۱۸:۳۰ 🔹مکان : میدان آزادی شهرستان قدس @negaheqods
🔴کدام بازیگر زن به تتلو خط میداد؟! امیرحسین مقصودلو معروف به تتلو در دومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات خود گفت: سال 1401 به تحریک یکی از بازیگران خانم آهنگی درباره اغتشاشات آن سال خواندم این اظهارات باعث گمانه زنی های زیادی در بین اهالی رسانه شد و حتی برخی خبرگزاری های رسمی از سحر قریشی در این خصوص نام بردند پیگیری های نشان میدهد فرد مورد اشاره در جلسه ی دادگاه « پرستو صالحی» بازیگر سابق سینما بوده است که چند سال گذشته از ایران مهاجرت کرده است. @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است بال بال بچه‌ها مثل کبوتر دیدنی است @negaheqods
﷽❣ ❣﷽ خوشا صبحے ڪہ خیرَش را تو باشے ردیفِ نابِ شعرش را تو باشے خوشا روزے ڪہ تا وقٺِ غروبش دعاےِ خوب وذڪرش را تو باشے @negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت یکصد و بیست ونه نوبت بغداد و وقت تبریز شاه عباس که پیش از تاجگذا
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی سرزمین ثروت همه اروپایی هایی که در عصر شاه عباس به ایران آمدند و سفرنامه نوشتند به رونق تجارت و رفاه بیشتر مردم در این دوران اشاره کرده اند. شاه عباس پس از آزاد کردن سرزمینهای اشغال شده به ساماندهی وضعیت داخلی ایران مشغول شد. او از قدرت سران سپاه کاست، راه ها را امن و تجارت را تشویق کرد. کاروانسراها، راه ها و پلهای زیادی ساخت و صنایع، کشاورزی و تولید ابریشم را تشویق کرد. رونق تجارت و صنعت در ایران باعث شد اروپایی ها به چشم دیگری به ایران نگاه کنند؛ آن ها تا آن روز به ایران به چشم سرزمینی نگاه می کردند که می تواند با عثمانی وارد جنگ شود و سربازان عثمانی را از جبهه های اروپا به شرق بکشاند؛ اما اکنون ایران کشوری بود که آن ها می توانستند از تجارت با آن سود ببرند و باید بیش از گذشته به آن راه پیدا می کردند. شاه پایتخت خود را از قزوین به اصفهان منتقل کرد و این شهر، محل دیدار تاجرانی از کشورهای دور و نزدیک بود. در میدان نقش جهان بازرگانان ایرانی‌، ‌هندی‌، ‌مصری‌، ‌روسی‌، ‌آلمانی، ‌اسپانیایی‌، ‌چینی، ‌عرب‌، پرتغالی‌، هلندی‌ایتالیایی و فرانسوی با یکدیگر دیدار و معامله می‌کردند. تاورنیه، جهانگرد و تاجر فرانسوی، که چند سال را در ایران به سر برده بود، در خاطراتش می نویسد: در یک جلسه که در دربار تشکیل شده بود به دوازده زبان صحبت می شد؛ لاتینی، فرانسه، هلندی، آلمانی، ایتالیایی، پرتغالی، فارسی، ترکی، عربی، هندی و مالایی (زبان مردم جنوب شرقی آسیا). دادوستد کالا و رفت وآمد بازرگانان بین ایران و سرزمین های دیگر به قدری زیاد بود که یکی از کاروان هایی که از هند به ایران آمد از حدود ده هزار شترتشکیل می شد؛ طول این کاروان تقریباً به چهل کیلومتر می رسیده است! در وسط میدان نقش جهان، تجار و فروشندگان، چادرهای فراوانی را برپا میکردند که بسیاری از آن ها اجاره ای بود ؛ جهانگرد دیگری به نام شاردن می نویسد: در اصفهان چادردوزی را دیدم که هر چادر را روزی دو پول اجاره می داد و پس از مدتی سود او به یک میلیون پول رسید. او چنان ثروتمند شده بود که حمامی را به نام «چادردوز» برای استفاده مردم ساخت. در این دوران سراسر اصفهان پر از بازارهای مختلف شده بود : بازار گلشن، بازار قیصریه، بازار نیم آور، بازار آقا، بازار بوریاباف ها، بازار دارالشفا، بازار قنادها، بازار کلاهدوزها، بازار متقال فروش ها، بازار زرگرها، بازارعلیقلی آقا، بازار مقصودبیگ و بسیاری بازارهای دیگر. توضیحاتی که جهانگردان اروپایی از رونق اقتصادی و ثروت ایران در سفرنامه هایشان می نوشتند بازرگانان و دولت های اروپایی را بیش از گذشته شیفته ایران می‌کرد. جهانگرد دیگری درباره خزانه شاه نوشت: در خزانه ۶۰۰ کیسه الماس دیدم. در اینجا قطعات فیروزه را به شکل خرمن روی هم می ریزند. میان من و خزانه دار آن قدر فیروزه ریخته بود که ما همدیگر را نمی دیدیم. هر یک از کیسه های چرمی که از طلا پر بودند بین ۲۰ تا ۲۵ کیلو وزن داشتند. بیشتر ظرف ها حتی سطل و دیگ از طلا بودند. حتی میخ های طویله شاه طلایی بودند. آخور اسب ها هم از طلای ناب بود ! شاه در یک نوع چینی سبزرنگ غذا می‌خورد که هر قطعه آن پانصد سکه طلا ارزش داشت و می گفتند با تغییر رنگ، سم غذایی را که مسموم شده باشد، مشخص میکند. بدون شک، گزارش جهانگردان، تنها بخش کوچکی از اخبار و آگاهی‌هایی بود که از ثروت و شکوفایی اقتصاد ایران به اروپا می رسید. تاجران اروپایی بیشتر این اطلاعات را درباره اوضاع ایران به کشورهای خود می بردند و دولت هایشان را برای ارتباط و دادوستد با ایران بر سر شوق می آوردند؛ دولت هایی که در آغاز قرن هفدهم میلادی به رقابت با هم برخاسته بودند تا هر یک بهره بیشتری از ثروت مشرق زمین به دست آورند. @negaheqods
نگاه قدس
قسمت سیزدهم مائده در زد وارد اتاق شدوگفت :آبجی مامان میگه دیرت نشه مرصاد :باشه اومدیم ــ تو کج
قسمت چهاردهم مرصاد : خب اول کدومتون بندازم پایین ؟ مائده : مهدا ؟ ‌میشه اول منو برسونه ؟ مهدا : آره عزیزم . مائده : دیرت نمیشه ؟ ــ نه ، نگران من نباش . ــ فدات شم آبجی جونم . مرصاد : اَه اَه ، حالمو بهم زدین مهدا : شما رانندگیت رو بکن تا به کشتنمون ندی ــ بادمجان عزیزم ، شما بادمجان بمی آفت نداری !‌ ــ تو که بادمجان بم نیستی ، همین خطرناکه مرصاد خواست جواب بدهد که زنگ تلفنش این فرصت را از او گرفت : ــ سلام بر سرور مردان اهل جهنم !!!‌ چطوری برادر ؟ باشه ، یادم هست . نه ؛ ماشین دارم بیام دنبالت ؟ تو همیشه زحمتی . آره ، من نمیدونم چرا تو رو دنبال خودش راه انداخته ... بلند خندید و گفت ؛ باشه برو مزاحم نشو ، اینجا خانواده نشسته وگرنه حالیت میکردم ... آره ما هم بلدیم ... باشه اینقدر حرف نزن ، دارم رانندگی میکنم ؛ شرت کم . مهدا و مائده ریز خندیدند و مائده گفت : تو چرا مثل آدم حرف نمی زنی ؟ ــ چون مخاطبم آدم نبود . ــ کی بود ؟ چشم غره ای نثار کنجکاوی خواهر نوجوانش کرد و در کمال ناباوری گفت : ــ دوست دخترم بود این بار همه خندیدند که مائده گفت :‌ ــ ترسیدم داداش فکر کردم میخوای دعوام کنی . ــ دعوات که میکنم ، مائده جان کسی از برادر جوونش که فقط شماره مرد رو گوشیش سیوه نمی پرسه کی بود ! مهدا : وا مرصاد تو شماره مارو با اسم سیو نکردی ؟! ــ نه ! ــ چه حرفااا ، بده گوشیتو اول شماره خودش را وارد کرد و با تعجب رو به برادرش کرد و گفت : ــ چرا منو موبد اعظم سیو کردی ؟! ــ وقتی میری رو منبر باید با تبر بکشنت پایین آخه مائده : آبجی ببین منو چی سیو کرده ؟! مهدا پس از خنده ی متمادی گفت : مرصاد خیلی بدی ، چیه این آخه . ــ چی بود آبجی ؟ ــ پلنگ صورتی ادامه دارد ... @negaheqods
اجتماع مردم شهرستان قدس جهت حمایت و تقدیر از نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در اجرای @negaheqods
🔴حملۀ پهپادی به خودروی تروریست‌ها اطراف زاهدان 🔹طی عملیات پهپادی نیروهای امنیتی در منطقه شورو به‌سمت سرجنگل در محدوده شهرستان زاهدان، خودروی تروریست‌ها هدف قرار گرفت. 🔹طی این عملیات موفق ۲ تروریست به هلاکت رسیدند. @negaheqods
🔰 مراسم دعا و استغاثه به امام زمان(عج) 🔸 به طور همزمان در سراسر کشور 🔸 به منظور تعجیل در امر فرج 🔹 جمعه ها، ۲ ساعت مانده به اذان مغرب 🔹بوستان حضرت ولیعصر (عج)، یادمان شهدای گمنام @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. برداشته به حُرمَت تو از سرش کلاه خورشید هم که می‌رسد اینجا زِ گَرد راه @negaheqods
♥ بـه انـتـظـار لـبـخـنـدی نـشــســتــه ایـمــ ڪــه عــطــرش دنــیــا را بــهشــت مــیڪـنـد پای هر گـلـی ڪــه مــیــرســیــم؛ عطر نـگـاهت را بــو مـی ڪــشــیم هیــچ گـلـی امــا عـطر نـگـاهِ تــو را نـدارد..ونـخـواهد داشتـ.. 🌼أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌼 @negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی سرزمین ثروت همه اروپایی هایی که در عصر شاه عباس به ایران
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی ویک چه کسی هدایای شاه را سرقت کرد؟! شاه عباس می‌دانست اروپایی‌ها تشنه ارتباط با ایران هستند و می خواست از این تمایل شدید آنها بیشترین بهره را ببرد: اتحاد نظامی با آنها علیه عثمانی و فروش ابریشم. هنگامی که یک گروه بیست و شش نفری از انگلستان به پایتخت ایران رسیدند شاه عباس احساس کرد بهترین فرصت را به دست آورده است تا با کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کند. رهبر این گروه مردی بود به نام « آنتونی شرلی». آنتونی شرلی در خدمت یکی از اشراف انگلستان به نام كنت اسکس بود و همین فرد او را مأمور کرد تا به ایران بیاید.شاه را برای جنگ با عثمانی تشویق کند و برای تاجران انگلیسی امتیازهایی از او بگیرد. شاه عباس به گرمی از آنتونی شرلی و همراهانش استقبال کرد و هنگامی که متوجه شد این مرد انگلیسی از شیوه‌های جدید نبرد، مخصوصاً جنگ با استفاده از توپخانه اطلاع دارد و می‌تواند آن را به ایرانی‌ها بیاموزد بیشتر از او خوشش آمد. شاه به آنتونی شرلی اطلاع داد که قصد دارد سفیری را به دربار پادشاه اسپانیا بفرستد.شرلی به شاه پیشنهاد کرد سفیرش را به دربار تمام پادشاهان اروپایی اعزام کند و اعلام کرد که حاضر است با این سفیر همراه شود. شاه عباس حسینعلی بیگ بیات یکی از سردارانش را با چند ایرانی دیگر با آنتونی شرلی همراه کرد. برادر آنتونی به نام رابرت شرلی در ایران ماندگار شد تا از توانایی‌های نظامی خود برای تقویت ارتش ایران در برابر عثمانی استفاده کند. شاه عباس مهر طلایی خود را به آنتونی شرلی داد و به او گفت « برادر ، هرچه را که تو مهرکنی حتی اگر به اندازه سلطنت من ارزش داشته باشد. قبول دارم .» سپس روی او را بوسید و دست رابرت شرلی را در دست گرفت و گفت: «برادرت مانند برادر من است.» سی و دو شتر هدایای شاه عباس را برای پادشاهان اروپایی حمل می‌کردند.کاروان سفیران همراه این شترها عازم روسیه شد تا از آنجا به اروپا برود. سفیران شاه عباس پس از روسیه راهی اتریش و آلمان شدند و از آنجا به طرف ایتالیا رفتند تا با پاپ بالاترین مقام کلیسا در اروپا دیدار کنند. در ایتالیا حسینعلی بیگ بیات قصد داشت هدایایی را که شاه عباس برای پاپ فرستاده بود به او تقدیم کند ، اما در وسایل آنها خبری از این هدایا نبود.حسینعلی بیگ پس از چند بار گفت وگو با آنتونی شرلی تازه متوجه شد او در روسیه بر سرچه موضوعی با تاجران انگلیسی که در آنجا اقامت داشتند صحبت می‌کرده است. شرلی هدیه‌های گران بهای شاه عباس را به تاجران انگلیسی فروخته بود مرد انگلیسی به هیچ وجه نمی‌توانست از خودش دفاع کند؛ برای همین کاروان را ترک کرد و به ونیز گریخت. پایان کار اولین سفیر اروپایی شاه عباس که او را برادر خود می‌دانست و مهر طلایی خود را به او داده بود چنین بود . شاه،هنگامی که ماجرای فرار آنتونی را شنید با رابرت بدرفتاری نکرد رابرت شرلی در جنگی که با عثمانی در گرفته بود به خوبی در سپاه ایران خدمت کرد؛تا جایی که شاه فرماندهی بخش بزرگی از سپاهش را به او داد.به هر حال عثمانی ، دشمن مشترک ایران و اروپایی ها بود و دلیلی نداشت رابرت هم مانند برادرش به ایرانی‌ها کلک بزند و در جنگ با این دشمن مشترک از دانش نظامی خود استفاده نکند. از سویی او باید به اندازه‌ای لیاقتش را به شاه ثابت و سپاه ایران را به دانش خود وابسته می‌کرد که شاه انتقام برادرش را از او نگیرد. @negaheqods
نگاه قدس
قسمت چهاردهم مرصاد : خب اول کدومتون بندازم پایین ؟ مائده : مهدا ؟ ‌میشه اول منو برسونه ؟ مهدا :
محافظ عاشق من قسمت پانزدهم با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شویی که مهدا لباسش را داده بود راه افتادند . مرصاد ماشین را پارک کرد و گفت : بشین الان میارم واست . ــ باشه ، ممنون . بعد از چند دقیقه با لباس برگشت به مهدا اشاره کرد در ماشین را قفل کند و پایین بیاید . ــ بیا برو تو اون مغازه لباس زنونه ، ممکنه جای دیگه نزدیک به محل کارت باز نباشه ــ ممنون داداش ــ جبران میکنی ، من این بیرون منتظرم فروشنده خانمه ، کسی هم نیست ؛ برو خودت . ــ باشه الان میام . با فروشنده صحبت کرد و با خوشرویی همیشگی اجازه گرفت ، برای این که دست خالی بیرون نیامده باشد یک روسری را به سرعت انتخاب کرد و خرید . ــ بریم ؟‌ ــ چی خریدی ؟ ــ روسری ! میخوای ؟ ــ نه قربونت واسه خودت . راه مانده تا پادگان به سکوت گذشت ، مرصاد نمیخواست پا برهنه به افکار خواهرش وارد شود وقتی رسیدند . کمی عقب تر ایستاد و رو به مهدا گفت : ــ خب مهدا جان برو آبجی ، موفق باشی به هیچی هم فکر نکن که خدایی نکرده روی کارت تاثیر نذاره ــ باشه ، مرصاد خیلی از همراهیت ممنونم میدونم نمیتونم جبران کنم . ــ همین که اینجایی از قبل همه چیو تصفیه کردی ، بدهکار هم شدیم بهت . ریز خندید و خداحافظی کرد . مرصاد هم پیاده شد و رفتن خواهرش را تماشا کرد در همان قامت و قدم هایی محکم و استوار وقتی به ورودی رسید و با تکان دادن کوتاه دست داخل رفت سوار ماشین شد و برای اجرای برنامه اش به سمت رستوران راند . ادامه دارد ... @negaheqods
♦️ مرکز رسانه قوه قضاییه: حکم اعدام ‎توماج صالحی حکم بدوی و قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است. آشنایی با خانواده توماج صالحی ⤵️ پدر ‎توماج صالحی، چنگیز صالحی عضو سازمان تروریستی فداییان خلق بوده که دهه ۶۰ به جرم ترور و محاربه دستگیر میشه و بعدها با ضمانت خواهر بزرگش و رافت اسلامی عفو میگیره! افسر اقبالی (مادر توماج) و همسر اولش عضو سازمان منافقین بودند، همسر اول مادر توماج به جرم محاربه اعدام میشه. و بعد مادرش با پدر توماج ازدواج تشکیلاتی میکنه و بعدها فوت میکنه. اقبال اقبالی، دایی توماج هم از اعضای ارشد سازمان منافقین در کمپ اشرف عراق بوده و الانم تو آلبانی هست... @negaheqods
نگاه قدس
🔴حملۀ پهپادی به خودروی تروریست‌ها اطراف زاهدان 🔹طی عملیات پهپادی نیروهای امنیتی در منطقه شورو به‌سم
فرامرز شه‌بخش یکی از اعضای گروهک تروریستی جیش العدل در حمله پهپادی سپاه پاسداران در حوالی زاهدان به هلاکت رسید @negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار رادان: من اینجا در حرم حضرت معصومه در برابر همۀ شما قسم یاد می‌کنم که حتی اگر آبرویی در میان داریم تماما برای احیای دین و ارزش‌های میهن اسلامی خواهیم گذاشت و از این راه عقب‌نشینی نخواهیم کرد. @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
⚘﷽⚘ ❤️ بند دل ما صبح ها به دست نسیم سپرده میشود تا سلام ما را به آستان مقدس شما برساند صبحی که با سلام بر شما شروع شود تمام روزش پربرکت است 🌸 @negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی ویک چه کسی هدایای شاه را سرقت کرد؟! شاه عباس می‌دانست اروپ
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و دو ماهوت فروش‌ها ریچارد استیل یک جوان انگلیسی بود که برای کمپانی هند شرقی کار میکرد استیل برای یافتن یکی از هموطنانش به ایران آمد این مرد پولی را از استیل گرفته و پس نداده بود. ریچارد استیل رد پای این مرد را در ایران و شهر شلوغ و پرجمعیت اصفهان پیدا کرد اما هنگامی که به اصفهان رسید در میان انبوه خارجی‌های شهر بدهکارش را پیدا نکرد و مجبور شد برای یافتن او راهی هند شود. استیل دست خالی از ایران بیرون نرفت: او متوجه شد که ایران زمستان‌های سردی دارد و بازار خوبی برای پارچه های ماهوت انگلیسی است. مدتی بود که شرکت هند شرقی پارچه های ماهوت انگلستان را به هند میبرد. اما بازار هند دیگر برای خرید این پارچه ها کشش نداشت و بسیاری از آنها در انبار شرکت مانده بود. ریچارد استیل با نماینده شرکت هند شرقی در هند صحبت کرد و زمستانهای ایران را آن قدر سرد و وحشتناک توصیف کرد که نماینده شرکت تصمیم گرفت با ایران رابطه تجاری برقرار کند. ریچارد استیل همراه با انگلیسی دیگری به نام جان کرادر به ایران اعزام شد شاه عباس که هنوز از اروپایی ها ناامید نشده بود به آنها خوش آمد گفت و فرمانی را برای پیشرفت کار آنها صادر کرد تا آنجا که ممکن است فرنگی های انگلیسی را با گرمی پذیرا شوید و برای آسایش آنها بکوشید. کالاهایشان را به هر جایی که تمایل دارند برسانید و مراقب باشید که در سواحل ما، فرنگی‌های دیگر مزاحمشان نشوند. استیل و کرادر بندر جاسک را برای فعالیت شرکت مناسب دیدند و مدتی بعد در سال ۱۰۲۵ هجری قمری نخستین کشتی تجاری انگلیسی با محموله بزرگی از پارچه به جاسک رسید. انگلیسی‌ها در شیراز و اصفهان تجارتخانه هایی برپا کردند و بعد فرمان دیگری از شاه گرفتند که به آنها اجازه می داد در سراسر کشور به آزادی تجارت و دادوستد کنند. بر اساس این فرمان هر خطایی که از یک فرد انگلیسی سر می زد. او فقط به دست انگلیسی‌ها محاکمه می‌شد و حکومت ایران اجازه نداشت این فرد را تنبیه کند. این امتیاز به « کاپیتولاسیون» معروف است علاوه بر این شاه به آنها قول داد هر سال بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدل ابریشم با قیمتی مشخص به انگلیسی‌ها بفروشد هر عدل برابر با ۱۱۰ کیلوست و آن ها بتوانند این ابریشم را بدون پرداخت عوارض گمرکی از ایران بیرون ببرند. شاه در مقابل همه این امتیازها فقط یک انتظار از انگلیسی ها داشت به او کمک کنند تا پرتغالی ها را از جزیره هرمز بیرون کند و این جزیره را دوباره به قلمرو ایران برگرداند. انگلیسی ها از هر فرصتی برای جلب توجه شاه عباس استفاده می‌کردند حتی نماینده شرکت هند شرقی در اصفهان در مجلسی که تاجران کشورهای مختلف به دیدار شاه رفته بودند سکه‌ای نقره ای را به شاه نشان داد و از اختراع دستگاه سکه زنی در انگلستان صحبت کرد که سکه ها را دقیقاً با یک شکل و وزن می‌سازد. شاه عباس با علاقه به سکه انگلیسی نگاه کرد و از نماینده شرکت خواست سی عدد از این سکه ها برای او بیاورد نماینده شرکت هم نامه ای به انگلستان نوشت و پس از مدتی سکه ها را به شاه تقدیم کرد اما چون سکه ها نقره بودند شاه عباس آنها را نپذیرفت و گفت:« گویا دولت انگلیس خیلی گداست که نتوانسته به اندازه سی سکه طلا فراهم کند و برای من بفرستد!» شاه درباره فقیر بودن دولت انگلستان اشتباه نکرده بود؛ انگلستان در مقایسه با بسیاری از کشورهای اروپایی و شرقی دولت فقیری به شمار می رفت؛ هنوز زمان زیادی باقی مانده بود تا انگلیسی‌ها ثروتی را از چهار گوشه جهان گردآوری کنند و بر رقیبان اروپایی خود چیره شوند با آنکه بیش از صد سال از تصرف هرمز به دست پرتغالی ها می گذشت ایران هنوز نتوانسته بود یک نیروی دریایی قوی و منظم فراهم کند؛ به همین علت مجبور بود امتیازهای زیادی را به کشورهای اروپایی بدهد تا بتواند در خلیج فارس حضور داشته و از جزیره‌ها و سواحل خودش دفاع کند. @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت پانزدهم با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شوی
محافظ عاشق من قسمت شانزدهم جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخواد یه بار با خانواده بیان ، ایستاد . بعد از رزرو میز با فاطمه تماس گرفت تا هماهنگی های لازم را انجام دهد .‌ ــ سلام فاطمه خانوم ، احوال شما ؟ آقا هادی خوبن ؟ + سلام برادر فداکار ، الحمدالله ، شما چطوری ؟ خانواده خوبن ؟ - خوبن سلام میرسونن . فاطمه خانوم کلاستون کی تموم میشه با سجاد بیایم دنبالتون ؟ + ساعت ۱۱ آخریشه - خب پس بعد از کلاستون با مائده و سجاد میایم دنبالتون . + باشه موردی نداره ، مائده مدرسه نداره ؟ ـ زنگ آخر چیز مهمی نداشتن اصرار داشت اونم باخودمون ببریم . + ممنون مرصاد جان لطف میکنی ، مهدعلیا خیلی خوش شناسه تو رو داره . ـ لطف دارید . + حقیقته ، مرصاد جان استاد اومد من باید برم . ـ موفق باشید ، یا علی . + تو هم همین طور ، خدافظ . بعد از اینکه تماسش تمام شد ، دنبال امیر حسین و سجاد رفت تا با هم به نمایشگاه ماشین برن . امیر حسین بعد از اینکه نشست ، گفت : سلام عرض شد اخوی ، احوال جناب عالی ؟ ـ سلام ، بشین حرف نزن اینقدر + حالا بیا به این احترام بذار لیاقت نداری ـ امیر کاری نکن طوری بزنمت نتونی غذا بخوری + چته ؟ چرا وحشی شدی ؟ ـ من تو رو میبینم این شکلی میشم + خدا کمکت کنه بصورت وی آی پی . ـ یه زنگ به سجاد بزن بگو پایینیم + باشه دارم میگیرمش ، الو داش سجاد ؟ آره ما تو ماشینیم ، بیا . منتظریم ـ برو بشین عقب + خودم میدونم همان لحظه سجاد در را باز کرد و گفت : سلام برادر مرصاد زحمت شد واست ، این دوماد ما همیشه ماموریته وگرنه مزاحم تو نمیشدم . ـ سلام ، چه حرفا میشنوم ، بشین داداش تو رفیق یه روز دو روز نیستی مثل بعضی ها سجاد خندید که امیرحسین با اعتراض گفت : امروز یه چیزیت میشه مرصاد ! ادامه دارد ... @negaheqods
🔸بانو! گاهی برخی انقدر چهره و پوشش‌شان تداعی‌کننده نیست که تو متوجه می‌شی و تذکر می‌دی اما شعار همه حجاب استایل ها در این مواقع این است که «دين من برای خودم است» این نوع پوشش، انتخاب و سلیقه ی من بوده و هرکس انتخاب خود را دارد‌. 💫قرآن کریم در مورد نحوه ى منحرف كردن شيطان، عبارتِ «خطوات_الشيطان» را به كار برده است: «و‌لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» بقره/۲۰۸ «خُطوات» جمع «خُطوة» به معناى گام است. 👈 یعنی شیطان گام به گام منحرفت میکنه 🔸شیطان مرحله به مرحله و به تدریج ماها رو به سمت گناه می بره و برای هر کسی‌ یک برنامه ای دارد.... 👈یعنی اول شیطان انسان را تشویق به مقدمات گناه میکند، کاری که شاید خودش گناه نباشد ولی وقتی به گناه نزدیک شدی ↩️ به خود گناه تشویقت میکنه. 🔻گام 1⃣: جایگزین شدن عبا به جای چادر به بهانه ی راحتی در سفر و فرزنداری و ... 🔻گام 2⃣: تهیه عباهای چین واچین و خوش رنگ و لعاب و با روسری های جذاب برای مهمانی های فامیلی به بهانه ی راحتی در پذیرایی 🔻گام 3⃣: اضافه شدن آرايش ملایم صورت و کنار گذاشتن چادر و استفاده از عبا در کوچه و خیابان 🔻گام 4⃣: تغییر عبا به تونیک کوتاه با شلوار گشاد همرنگ با آرایش بیشتر 🔻گام 5⃣: آرایش غلیظ و پوشیدن تونیک با ساپورت و... 🔸و یهو به خودت میای میبینی خط قرمزهات به کلی تغییر کرده اين افراد، خواه ناخواه تبديل به الگو می شوند، حتی اگر بارها به مخاطبان خود بگويند من الگوی شما نيستم. @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. باز هم میشوم کبوترتان زیر ِ این گنبدِ مُنَوَرتان من نمک گیر ِسفره‌ات شده‌ام دستِ خالی نرفتم از درتان @negaheqods
🍃❤️🍃 🌼 صبح شد پنجره از آمدنت وا مانده دوسه تا دلهره از جُمعه زِ توجامانده روزها دگر فرق ندارد بی تو تا میان من و تو فاصله برجا مانده 🌼السَّلامُ علیکَ یابقیَّةَ الله @negaheqods