فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی یک خیانت
مروری بر مجازات ابرجاسوس انگلیس
قسمت اول
@negaheqods
⚠️
انتخابهای ما، نشانگر ارزشگذاریهای ما
✅ بنی اسرائیل برای پا گذاشتن در دوران پر شکوه داود و سلیمان (علیهما السلام)، میبایست آزمونهای سختی را پشت سر میگذاشتند. در یک پرده از این آزمونها بنی اسرائیل به انتخاب طالوت به فرمانروایی خودشان اعتراض می کنند.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ؛ و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.»گفتند: چگونه او بر ما حکمرانی کند، با اينکه ما از او شايستهتريم. (بقره: 247)
❇️ خداوند برای توجیه انتخاب طالوت، به ارزشهای واقعی او استناد کرد (زَادَهُ بَسْطَةً فِی العِلْمِ وَ الجِسْم؛ طالوت در علم و توان جسمی بر شما برتری دارد)؛ در حالی که بنیاسرائیل چیزهای دیگری را ملاک انتخاب و ارزشگذاری میدانستند (وَ لَمْ یُؤتَ سَعَةً مِنَ المَال؛ او از [اشراف] صاحب ثروت نیست!)
این نهیبی به خود ما است که هنگام انتخاب، به ملاکهایی که برای ترجیح در نظر داریم توجه داشته باشیم.
🔸 انتخابهای ما معمولاً دائرمدار معیارهای انتخابی است که در نظر داریم. در بسیاری موارد، انتخابی غلط بر پایۀ معیارهای غلط و بیاهمیت یا کم اهمیت صورت میپذیرد. در عرصههای مختلف زندگی، انتخابهایی داریم که میزان درستی آن انتخابها، از طرفی میزان موفقیت ما را رقم میزند و از طرف دیگر، نشانگر سطح رشد شخصیتی ماست. در زندگی فردی خود تا تشکیل خانواده و حتی در حیات اجتماعیمان، انتخابهای مختلف ما نشانگر معیارهای ارزشمندی نزد ماست. انتخابهای ما به خوبی نشان میدهد که روی چه معیارهایی ارزشگذاری کردهایم و ارزشگذاریهای خوب نشانگر سطح تعالی و رشد شخصیتی ماست.
〽️ اگر قرار است از دوران کنونی به سلامت عبور کنیم و به دوران ظهور پا بگذاریم، مشخصاً باید رضایت امام زمان خویش را جلب کنیم. قطعاً برای ایشان مهم خواهد بود که جامعهای که هدایت آن را به دست خواهند گرفت، از چه سطحی از رشد و تعالی برخوردار باشد. پس برای ایشان مهم خواهد بود که ارزشگذاریهای آنها بر چه معیارهایی باشد؛ یعنی برای ایشان انتخابهای ما مهم و در معرض سنجش است. مثلاً برای ایشان مهم است که ببینند خروجی آرای مردم در عرصۀ انتخابات چگونه است؟
💠 با این نگاه لازم است در ارزشگذاریهایمان کمال دقت را به خرج دهیم، چون گاهی معیارهای غلط باعث شده حتی مردم نسبت به فرستادگان الهی برای خود برتری قائل شوند و از اطاعت و قبول ولایت ایشان سر باز زنند:
وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لَا يَكَادُ يُبِينُ * فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ؛ (زخرف: 51-53) فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حکومت مصر از آن من نيست و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمىبينيد؟ مگر نه اين است که من از اين مردى که از خانواده و طبقۀ پستى است و هرگز نمىتواند فصيح سخن بگويد، برترم؟! (اگر راست مىگويد) چرا دستبندهایی از طلا به او داده نشده، يا اينکه چرا فرشتگان دوشادوش او نيامدهاند (تا گفتارش را تأييد کنند)؟!»
@negaheqods
نبض دنیا...
معصومه که باشی، عصمت از دستانت میچکد و عطر فاطمه دامنت را پُر میکند.
بانویی همین حوالی طلوع میکند تا آفتابِ همیشگی قم شود.
«او» با نگاهش ما را برای شفاعت میخواند
و نبض دنیا را در آخرالزّمان تنظیم میکند.
🌺 ولادت با سعادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم♥️
سالهاست
در دلم بهاری،
در انتظار شکفتن است!
اما...این غنچهها
با ظهور تو شکوفا میشوند...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت صد و چهل و چهار تفنگدار باشی تفنگدار باشی یکی از نزدیک ترین افراد
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت صد و چهل و پنج
آقای وزیر آب نمیخواهد
هنگامی که شاه با گرفتن رشوهای اندک فرمانهایی را که خودش با پدرانش صادر کرده بودند زیر پا میگذاشت، هر یک از شخصیتهای دربار و سران سپاه هم به ثروت و منافع خودشان فکر میکردند و کاری به پیشرفت کشور و رفاه مردم نداشتند.
رودخانه زاینده رود که از وسط شهر اصفهان می گذشت در همه روزهای سال پرآب نبود.
در زمان شاه تهماسب به شاه پیشنهاد شد با سوراخ کردن کوه اب رودخانه کوهرنگ را به زاینده رود برسانند تا کشاورزان اصفهانی خیالشان برای همیشه آسوده باشد و کشت و زرع اطراف این شهر رونق بگیرد. این پیشنهاد سرانجام در سال ۱۳۳۲ شمسی عملی شد و تونل کوهرنگ در این منطقه ایجاد شد.
اما در زمان صفویه انجام چنین کاری مشکل بود تلاش شاه عباس اول برای پیوند دادن سرچشمه دو رودخانه به جایی نرسید در زمان شاه عباس دوم هم کار زیادی پیش نرفت تا اینکه در زمان شاه سلیمان از مهندسان فرانسوی دعوت شد تا دو رودخانه را به هم متصل کنند؛اما یک نفر به سختی با این کار مخالفت میکرد...
شیخ علی خان زنگنه، وزیر شاه سلیمان در کرمانشاه همدان و کردستان باغها و زمینهای کشاورزی زیادی داشت.
میوه ها و محصولات این زمینها و باغ ها به اصفهان میرسید و در آنجا به فروش میرفت. اگر کشاورزی اطراف اصفهان سروسامان میگرفت دیگر نیازی به محصولات شیخ علی خان نبود و جناب وزیر ضرر میکرد و هر سال پول زیادی از دستش خارج میشد.
شیخ علی خان چارهای اندیشید چند نفر از شخصیتهای دربار را با خودش همراه کرد و به سراغ شاه رفت و تا میتوانست درباره بدیها و ضررهای آب کوهرنگ سخنرانی کرد و اطرافیانش هم حرفهای او را تأیید کردند شاه ترسید که آب زاینده رود با آب پر از ضرر و زیان کوهرنگ مخلوط شود و اصفهانی ها دیگر آبی برای نوشیدن نداشته باشند.
به همین علت دستور داد مهندسهای فرانسوی را به کشورشان برگردانند.
شیخ علی خان زنگنه پس از شاه سلیمان مهمترین شخصیت کشور به شمار میرفت و مانند شاه آبادانی کشور را فدای سود شخصی خودش میکرد.
در این زمان ایران به سرعت به سوی تباهی میرفت و کشورهای اروپایی هم فساد و پول پرستی بزرگان بهره برداری میکردند تا از همین به سودهای بیشتری برسند اکنون به دنبال انگلیسیها و هلندیها یک رقیب دیگر هم وارد میدان میشد؛ فرانسوی ها هم به فکر افتاده بودند با کشورهای ثروتمندی مانند هند و ایران به دادوستد مشغول شوند هرچند که خیلی دیرتر از رقیبان خود دست به کار شده بودند.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت بیست و هشتم مهدا خسته اما با ذهنی مشغول روی تخت دراز کشیده و به سقف خیره بود .
محافظ عاشق من
قسمت بیست و نهم
ـ چه مشکلی اینقدر آشفتگی بوجود آورده ؟
ـ فتنه !
ـ فتنه ؟
ـ فتنه ای که قرار پرده ای بر خیلی اتفاقات بشه ، فتنه ای که ممکنه قلب ایران رو بدره !!
ـ اما پرده بر چه اتفاقاتی ؟
ـ آشکار ترینش فرصت برای ترور ، اختلاص ، مشکلات اقتصادی ، آثار جبران ناپذیر اجتماعی و تغییرات سیاسی ، فتنه یعنی از بین رفتن امنیت و از بین رفتن امنیت یعنی فروپاشی
ـ غیر ممکنه ...
ـ اگه مسلم حجت تنها بمونه اگه بر بام قصر کفر پر بکشه ، غیر ممکن نیست ...
ـ ما قرار نیست اجازه بدیم ، سرهنگ وظیفه ی من چیه ؟! برای چی اینجام ؟!
ـ نباید بذاریم دسته گل های ارزشمند اسلام و انقلاب پرپر شن ، وظیفه شما حفاظت از این دسته گل هاست .
ـ بادیگارد ؟!
ـ چیزی فراتر از این حرف هاست ، بیا بریم بهت بگم چه کاره ایم .
بسمت اتاق گروه رفت و مهدا مطیعانه پشت رئیسش راه افتاد در اتاق را باز کرد و صدای پاچسباندن های حاضرین نشان داد همه منتظر بودند .
مهدا به داخل هدایت شد و اولین چیزی که دید اخم های درهم سید هادی بود که با خشمی آمیخته به تعجب مهدا را نگاه میکرد او هم متعجب بود انتظار نداشت او را در این اتاق ملاقات کند و با توجه به حرف های فاطمه تصور میکرد او را در قسمت پدافند ببیند .
سرهنگ صابری : بشینین ، خانم فتاح !
و به صندلی کنار خودش اشاره کرد ، مهدا جلو رفت و باوقار نشست .
ـ خب اول از هر چیز باید یه شناخت نسبی از هم پیدا کنیم .
به هادی اشاره کرد و گفت : ایشون آقاسید هادی هستن ، معاون پروژه .... ایشون آقا نوید ، مسئول بخش عملیات ... ایشون خانم مظفری ، تکنسین رایانه و بخش اطلاعات عملیات ... ایشون خانم ساجدی هستن مسئول بخش گریم و شناسایی ... ایشون آقا صالح هستن مهندس و آچارفرانسه ... ایشون آقا یاسین هستن از بچه های طراحی عملیات مغز متفکر گروه ما .... وچند نفر دیگر را معرفی کرد در آخر گفت :
ـ این خانم هم ستوان مهدا فاتح هستن دانشجوی داروسازی که قراره پروڗه ای که ما ۲ ساله روش تمرکز کردیم با کمک ایشون عملا کلید بخوره .
رو به چندی از بچه ها تشکر کرد و خواست به کارشان برسند و در اتاق ۷ نفر باقی ماندند ؛ سرهنگ ، سید هادی ، مرضیه (مظفری) ، نوید ، آقا صالح ، یاسین و مهدا .
کسانی که در بخش مرکزی قرار داشتند سرهنگ شروع کرد :
خب بنام خداوند عز و جلال ، بچه ها همون طور که مطمئنم میدونین ولی یادآوری رو واجب میدونم و باید بگم اینجا کار کسی از دیگری برتری نداره و همه باید وظیفه ی خودشونو درست انجام بدن و یک لحظه کاهلی ما یعنی باختن ، باختن جان یک انسان ، باختن امنیت یک جامعه ، باختن اعتقاداتمون ، باختن اسلاممون ، پس جدی و قاطع باشید نیرو با ذهن درگیر نمیخوام غفلت ما یعنی ایجاد یه آشوبی که نمیشه به راحتی جمعش کرد پس اگر کوتاهی کردی لباستو با نامه استعفا میذاری رو میزو میری پی زندگیی که خطای یه چرت ۵ دقیقه ای جون هم وطنت رو بخطر نندازه .
پس هیچ عذری پذیرفته نمیشه نه از جانب خدا ، نه وجدانت ، نه ملتت ، نه من ، نه حاج حیدر هیچ کدوم ...
پس جدی باش ، اگه تا الان بودی از این به بعد بیشتر باش .
و اما وظیفه ی ما ، جدیدا مسائل سیاسی و مشکلات خاورمیانه جنگ همه جانبه فرهنگی بستر نارضایتی ، تحریک و ...
کشور رو برای یه فتنه آماده کرده حالا یا الان یا یک ماه دیگه یا یک سال دیگه....
ادامه دارد ...
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی یک خیانت
مروری بر مجازات ابرجاسوس انگلیس
قسمت دوم
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
✋ السلام علیک یا اباصالح المهدی
💚 #مولاجانم #العجلمولایغریبم
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز...
فقرا پیش کریمان که معطل نشوند
منتظر بر سر راه تو جدا مانده هنوز
میشود دیدن روی تو نصیبم یا نه؟
دل من بین همین خوف و رجا مانده هنوز
#ایها_العزیز #روزهای_چشم_براهی
💚اللهم عجل لولیک الفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و علی آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت صد و چهل و پنج آقای وزیر آب نمیخواهد هنگامی که شاه با گرفتن رشوها
📜برگی از داستان استعمار
قسمت صد و چهل و شش
یخشی دور....
هنگامی که سلطان حسین جانشین شاه سلیمان شد وضع کشور از این هم بدتر شد این پادشاه حوصله رسیدگی به بسیاری از کارها را نداشت وزیر و زنان حرمسرا در بیشتر تصمیم های او دخالت میکردند و اگر هم برای انجام کاری نظر او را میپرسیدند فقط جواب میداد یخشی دور...
این جمله در زبان آذری یعنی خوب است.
اگر کسی به او شکایت میکرد شاه با گفتن «یخشی دور...» نظر او را تأیید میکرد و هنگامی که فرد مقابل هم به شاه مراجعه میکرد همین جمله را از او میشنید!!!
مردم به او شاه یخشی دور... میگفتند و شعری هم برایش سروده بودند:
آن زِ دانش تهی، زغفلت پُر
شاه سلطان حسین یخشی دور
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت بیست و نهم ـ چه مشکلی اینقدر آشفتگی بوجود آورده ؟ ـ فتنه ! ـ فتنه ؟ ـ فت
محافظ عاشق من
قسمت سی ام
چندین دلیل برای اثبات ادعایش آورد از تصمیمات سیاسی گرفته تا تحرکات مرزی و اتفاقات پنهانی و ...
ـ این انبار باروت منتظر یه جرقه است پس امیدوارم نگذاریم و جرقه این انفجار عظیم نباشیم .
تراب قراره دست شیادان رو از بچه های نخبه ی این کشور دور کنه حالا بعضی از اونا با ما همکاری میکنن بعضی نه ، بعضی فقط به اندازه خودشون خطر دارن بعضی به اندازه ی یک گروه هیچ کدوم بر دیگری اصلح تر و واجب تر نیست فقط بعضی کار ما رو سخت میکنه ... یاسین ؟ پاشو پسر ، توضیحات رو شروع کن .
ـ چشم حاجی
یاسین پسری حدودا ۲۷ ساله بود که از هر نظر توانایی داشت و حظورش برای گروه از الزامات بود کسی که در اوج سختی شرایط ، با آرامشی تحسین برانگیز مشکل را حل میکرد .
ـ بنام خدا .
خب وظیفه ی ترابی ها حفاظت از گروه پزشکی هسته ای هست که در پی ساخت داروهای رادیواکتیو با استفاده از غنی سازی هسته ای هستن و اما اعضای این گروه ....
بعد از معرفی و توضیحاتی از رشته و موقعیت و ... گفت ؛ این افراد با گروه آشکار کنار آمدن و تحت حفاظت ۲۴ ساعته قرار گرفتن ، پس حفاظت گروه ما که بصورت سایه عمل میکنه در قبال آنها ضعیف تره .
یاسین : اما یه آقای خیلی محترم و لاکچری داریم که با هیچ یک از پیشنهادات ما کنار نیومده و کلا اعتقادی به ترور و خطری که تهدیدش میکنه نداره !!
خیلی زیاد خودسره و هیچ جوره نمیتونیم باهاش کنار بیایم و مجبوریم سایه وار ازش محافظت کنیم تا الان هم این کار رو کردیم ولی از این به بعد لازم داریم کسی بیش از نیرو هایی که در قالب های مختلف در کنارش گذاشتیم و اغلب سوخت شدن استفاده کنیم .
کسی که از محیط کاری این آقای متفاوت دور نباشه ، شناخته شده نباشه و در نقش خودش فعالیت کنه
.
.
.
و شما خانم فاتح به همین دلیل انتخاب شدین
ادامه دارد ...
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی یک خیانت
مروری بر مجازات ابرجاسوس انگلیس
قسمت سوم: ملاقات خصوصی با مأموران MI6
قسمت اول:
https://eitaa.com/negaheqods/1446
قسمت دوم:
https://eitaa.com/negaheqods/1453
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
#سلام_مولای_مهربانم♥
دیدن روی ماهتان همچنان
آرزوی چشمانم است...
شنیدن صدای دلانگیزتان نیز
حسرت شده برای گوش هایم...
اما خدا را شکر که هر صبح
زبانم با سلام به شما باز میشود
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت صد و چهل و شش یخشی دور.... هنگامی که سلطان حسین جانشین شاه سلیمان ش
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت یکصد و چهل و هفت
شُوالیه
«ژان باتیست فابر» یک کارمند دولت فرانسه بود که در سال ۱۱۱۶ هجری قمری مأمور شد به ایران بیاید و قراردادی را با دولت ایران امضا کند هزینه سفر همراه معرفی نامه پادشاه فرانسه به او تحویل شد؛ اما فابر با دیدن پول هنگفتی که در اختیارش بود وسوسه شد و به یکی از قمارخانه های شهر پاریس رفت.
اگر در قمار برنده میشد هزینه سفر را کنار میگذاشت و مبلغی را که برنده شده بود خودش برمی داشت اما این اتفاق نیفتاد... .
فایر بازنده شد و تمام پول های دولت را از دست داد.
این ماجرا نباید لو میرفت و سفر باید با موفقیت انجام می شد تا همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود.
فابر از زنی به نام «ماری پتی» که از آشنایان او بود پولی را قرض کرد و به طرف ایران به راه افتاد.
چند روز پس از حرکت اعضای گروه متوجه شدند سواری، در حالی که لباس شُوالیه ها را به تن دارد آنها را تعقیب میکند.
سوار به آنها نزیک شد و پس از آنکه چند بار گرد آنها چرخید نقابش را کنار زد؛ ماری پتی برای غافلگیر کردن فابر لباس مردانه شوالیه ها را پوشیده و اکنون از او میخواست او را نیز به ایران ببرد فابر که هزینه سفر را از ماری پتی گرفته بود نمیتوانست درخواست او را رد کند.
فابر و اعضای گروه پس از مدتی به ایروان شهری در قفقاز که اکنون پایتخت جمهوری ارمنستان است رسیدند.
در آن زمان ایروان بخشی از کشور ایران بود حاکم ایروان در دیدار با گروه فرانسوی از ماری پتی خواستگاری کرد ماری پتی با حکمران ازدواج کرد و همراه چند خدمتکار فرانسوی در ایروان باقی ماند و فابر و بقیه اعضای گروه به طرف اصفهان حرکت کردند.
چند روز بعد ماری از یکی از خدمتکاران خود به حاکم شکایت کرد و حکمران هم این مرد فرانسوی را به زندان انداخت تا او را به قتل برساند کشیشی فرانسوی به نام پدر مونیه که در ایروان زندگی میکرد ماجرا را به فابر اطلاع داد فابر و افراد گروه به سرعت به ایروان برگشتند به زندان حمله کردند.
دو نگهبان ایرانی را کشتند و چند نفر دیگر را زخمی کردند و توانستند هموطنشان را آزاد کنند حکمران ایروان تصمیم گرفت فرانسویها را دستگیر و حتی پدر مونیه را هم به قتل برساند. اما فرمانی از شاه سلطان حسین به او رسید که همه را آزاد کند و آنها را با احترام به اصفهان بفرستد!!
حکمران ایروان مجبور شد به جای مجازات قاتلان برای جلب رضایت آنها پیش از حرکت مراسم شکاری را ترتیب دهد تا با خاطره ای خوش ایروان را ترک کنند. در طول مراسم فایر به تب شدیدی دچار شد و از دنیا رفت سفیر فرانسه در استانبول پایتخت عثمانی که از این حوادث باخبر شده بود یکی از کارمندان خود به نام « پیر ویکتور میشل» را به سرعت روانه ایران کرد.
میشل ریاست گروه را به عهده گرفت و توانست در سال ۱۱۲۰ هجری قمری یک قرارداد رسمی را بین ایران و فرانسه با شاه سلطان حسین به امضا برساند . طبق این عهدنامه فرانسویها با شرایط خوب و ویژه ای با ایران داد و ستد میکردند و همه کشیشان آنها در ایران تحت حمایت شاه بودند یکی از امتیازهایی که در این پیمان به فرانسویها داده شده «کاپیتولاسیون » بود.
یعنی اگر هر یک از مردم فرانسه در ایران جرمی را انجام میدادند حکومت ایران حق مجازات آنها را نداشت.
گویا فرانسوی ها با خیال آسوده چنین امتیازی را از شاه درخواست نموده بودند چون هنگامی که در ایروان دستشان به خون چند ایرانی آلوده شده بود شاه هیچ واکنشی نشان نداده و حتی اجازه نداده بود ذرهای به آنها بی احترامی شود.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت سی ام چندین دلیل برای اثبات ادعایش آورد از تصمیمات سیاسی گرفته تا تحرکات مرزی
محافظ عاشق من
قسمت سی و یکم
همین طور که در افکارش غوطه ور بود صدای در اتاق نگاهش را از سقف گرفت و به در داد : بفرمایید
پدرش وارد شد و کنارش روی تخت نشست دست دخترکش را گرفت و گفت : چه خبر نورچشم بابا ؟
ـ سلامتی باباجون
ـ خیلی خسته بنظر میای چشمات خون افتاده ، مگه امروز چقدر کار کردی ؟
ـ بخاطر کم خوابی هم هست .
ـ آنقدر عاشق راه و هدفت هستی که خستت نکنه ؟ در میان راه جانذارتت ؟
ـ نمیدونم بابا ، نمیدونم چقدر برای هدفم راسخم نمیدونم چقدر شایسته و قابلم
حاج مصطفی دست دخترکش را کشید و سرش را روی پایش گذاشت که مهدا معترضانه گفت : بابا اینجوری بده ...
ـ بخواب فدای چشم خستت بشم
نوازشگرانه مو های خوش حالت دخترش را هدف قرار داد و در همین وضعیت گفت : گاهی باید دلت رو بروز کنی ، باید هدفت رو احیا کنی باید از نو بسازی ، گاهی باید دلت رو آب و جارو کنی باید اونچه بوی خدا نمیده از قلبت بیرون کنی این طوری قوی میشی با اراده میشی قوت میگیری بابا ...
ـ حق باشماست ولی من هنوز اندر خم کوچه ی معرفت موندم ، بابا هر چی بیشتر میگذره نگران تر میشم گاهی از نرسیدن از اشتباه میترسم
ـ ترس از گناه و عذابش آدمو میسازه این ترسم برادر مرگه ولی مرگی که عاشق احدی عالم برات رقم میزنه
ـ این مرگ زیباست بابا ولی با قبلش باید چیکار کرد ؟ با دلی که فریب داده ، دلی که فریب خورده ، فریب نفس ، فریب راهی که با جلوه ی خدایی آدمو به گناه میکشه ؟!!
ـ باباجونم وقتی میگی راهی که برای رسیدن به عشق طی میکنی فقط یه راهه یه جاده ، نباید وابسته شی نباید دل ببندی ، اگه حواست به منظره اطراف جاده پرت بشه نمیرسی بابا ، حتی اگه فک کنی و خودت فریب بدی که این چشم دوختن ها برای شناخت راهه !! شناخت راه نباید از مقصد راه جدات کنه ...
ـ سخته بابا ، سخته قدری به دنیا دل ببندی که انگار ابدیه و اینقدر راحت دل بکنی انگار یه سفر کوتاهه * ، سخته بابا از گرفتار شدن میترسم
ـ ترست بجاست بابا ولی کافی نیست ولی نباید میدون بدی به ترسی که فقط سردرگمت کنه ، باید بلندشی بابا همیشه نمیشه نشست و تماشا کرد اگه همیشه تجزیه و تحلیل کنی ، پس کی حرکت کنی ؟!
ـ راکد بودن برکه دل ، شفافیت آب رو از بین میبره ولی برای این پویایی ...
ـ برای این پویایی عشق حق زیاد نیست ؟!
ـ چرا... هست کافیه .
اَلیس الله بِکافٍ عَبْدَه؟! *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* گفتاری از حدیث امام علی (ع) که فرمودند :
برای دنیایت چنان باش كه گویی جاویدان خواهی ماند و برای آخرتت چنان باش كه گویی فردا می میری.
* ترجمه بخشی از آیه ۳۶ سوره زمر : آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست ؟!
ادامه دارد ...
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی یک خیانت
مروری بر مجازات ابرجاسوس انگلیس
قسمت چهارم: مأموریتهای MI6 برای ابرجاسوس
@negaheqods
🔰نخستین اجلاسیه شهدای کارگر استان تهران به میزبانی شهرستان قدس
🔹سخنران: حجت الاسلام و المسلمین برادران
🔹مداح:حاج محسن طاهری
🔹زمان: دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ساعت: ۲۰
🔹مکان: بلوار تولیدگران، سالن آمفی تئاتر فرهنگ و هنر
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم❤
سلام یادگار مادر،
هنوز شمیم دلنشین دعاهای معطر
مادر پهلو شکسته ات
در روح جهان جاری است
و از برکت آن زمزمه های مادرانه است
که شوق انتظار ظهورت
در قلب های خسته ما خاموش نمیشود
باز میرسی ای امید مادر ...
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت یکصد و چهل و هفت شُوالیه «ژان باتیست فابر» یک کارمند دولت فرانسه بو
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت یکصد و چهل و هشت
ازدواج فرانسوی
باربرهایی که صندوقهای چوبی محمدرضا بیگ سفیر ایران در فرانسه را به کشتی میبردند برای حمل جعبه بزرگی که سوراخهایی روی آن بود به دردسر افتاده بودند.
محمدرضا بیگ میگفت کتابهای مورد علاقه اش را در این جعبه قرار داده است اما کارگران نمی توانستند بفهمند چرا کتابها را در صندوقهای کوچک نگذاشته است.
جعبه به اتاق محمدرضا بیگ در کشتی منتقل شد و کشتی بندر «لوهاور» فرانسه را ترک کرد.
جناب سفیر در اتاقش در جعبه را با احتیاط باز کرد خانم مارکیز اپینی که سفیر با او در فرانسه آشنا شده و ازدواج کرده بود از جعبه بیرون آمد!!
معلوم نیست چه مانعی پیش پای مارکیز اپینی قرار داشت که باید به شکلی پنهانی از کشورش فرار میکرد، اما محمدرضا بیگ هم قول داده بود به هر صورتی که باشد او را به ایران ببرد.
در حقیقت جناب سفیر از وقتی که به فرانسه آمده بود تصمیم گرفته بود با بانویی فرانسوی ازدواج کند و برای آنکه فرصت کافی برای یافتن همسر مناسبش داشته باشد مذاکراتش را با وزیر امور خارجه فرانسه طولانی میکرد و هر روز امضای سند پایانی را به روزها و هفتههای بعد موکول میکرد.
محمدرضا بیگ چند سال پس از امضای عهدنامه ایران و فرانسه از طرف شاه سلطان حسین به این کشور اعزام شده بود مدتی بود چند قبیله عرب، بحرین را اشغال کرده و حاکم ایرانی آن را اخراج کرده بودند.
شاه سلطان حسین که نیروی دریایی نداشت مانند پدرانش دستش را جلوی انگلیسیها و هلندی ها دراز کرد اما هیچ کدام قصد نداشتند به او کمک کنند شاه مجبور شد از آخرین کشور اروپایی که با آن ارتباط برقرار کرده بود کمک بخواهد و محمدرضا بیگ را به فرانسه فرستاد فرانسویها حاضر نبودند کشتیهای جنگیشان را برای کمک به ایران به خلیج فارس بفرستند.
اما اکنون که با فرستاده شاه ایران رودررو بودند به دنبال بامضای یک عهد نامه جدید تجاری بودند.گفت و گوها پنج ماه به طول کشید تا آنکه فرانسویها بالاخره محمدرضا بیگ را راضی کردند قرارداد را امضا کند.
بر اساس این عهد نامه فرانسویها به تاجران ایرانی اجازه می دادند در خاک آن کشور به دادوستد مشغول شوند و ایران میتوانست یک دفتر نمایندگی سیاسی در بندر مارسی تاسیس کند در مقابل تمام موانع تجارت فرانسه با ایران از میان برداشته شده و همه عوارض گمرکی هم که ایران باید میگرفت حذف شده بود!
فرانسویها پیش از این هم در آخرین روزهای حکومت شاه عباس دوم در سال ۱۰۷۶ هجری قمری قراردادی را با ایران امضا کرده بودند که بر اساس آن آنها فقط برای مدت ۳ سال عواض گمرکی را پرداخت نمیکردند اما پیمان جدید برای آنها بسیار شیرین تر از قراردادهای قبلی بود.
فرانسویها از سفر این ایرانی بهره دیگری هم بردند.
محمدرضا بیگ متوجه شد فرانسویها حمام نمیروند بدن آنها به شدت بویناک است و اشراف و ثروتمندان آنها برای آنکه از شر این بوی شدید خلاص شوند از عطرهای بسیار تندی استفاده میکنند ترکیب این عطرها با بوی بدن گاهی اوقات بوی بسیار زننده تری را تولید میکرد که به شدت آزار دهنده بود.
محمدرضا بیگ که برای نظافت در این کشور با مشکل روبه رو شده بود دستور داد به تقلید از حمام های ایران که دارای خزینههای بزرگ بودند حمامی را با خزینه ای کوچک که فقط خودش در آن جا میشد بسازند.
بعضی از فرانسویها که این ابداع محمدرضا بیگ را میدیدند به تقلید از او این خزینه کوچک را در خانه های خود ساختند خزینه ای که بعدها به وان حمام مشهور شد و همه کشورهای اروپایی استفاده از آن را آموختند.
محمدرضا بیگ هنگامی که به ایران نزدیک میشد ترسی به سراغش آمد او نتوانسته بود فرانسویها را به کمک نظامی به ایران وادار کند و به هدف اصلی سفر نرسیده بود.
با آنچه از مجازات هولناک شاهان صفوی شنیده بود تصمیم گرفت به مرگی بی دردسر رضایت دهد و زیر شکنجه های سخت جلاد شاه زجرکش نشود او در همان کشتی خودکشی کرد مارکیز اپینی به ایران آمد و بعدها با برادر محمدرضا بیگ ازدواج کرد.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت سی و یکم همین طور که در افکارش غوطه ور بود صدای در اتاق نگاهش را از سقف گرف
محافظ عاشق من
قسمت سی و دوم
وقتی صدای اذان مسجد شهرک به خانه های خفته رسید ، از خواب بیدار شد و اطرافش را نگاهی کرد اثری از پدرش نبود و این نشان میداد که از فرط خستگی متوجه رفتن پدرش نشده است .
پنجره اتاقش را باز کرد ، چشمانش را بست و هوای سحر را به ریه هایش سپرد ، یک لحظه به خودش آمد و فهمید اینجا مشهد و خانه تک واحدیشان نیست از ترس اینکه کسی با سر برهنه او را دیده باشد لرزید ، دختری که نگاهش را به تیغ تیز گناه نمی سپرد از دیده شدن در مقابل نامحرم با آن وضعیت بیم داشت .
پرده را کمی کنار زد تا مطمئن شود کسی او را ندیده است . همان لحظه چراغ یکی از اتاق های واحد خانواده حسینی روشن شد و شخصی پنجره را باز کرد و از هوای بیرون نفس کشید ، می دانست اتاق حسنا نیست برای همین کمی دقیق شد و فهمید شخصی که پنجره را باز کرده آقای متفاوت است . حرف های یاسین در ذهنش تداعی شد.
- 27 سالشه در مناطق جنگی به دنیا اومده چون خانواده اش اونجا زندگی میکردن ، پدرش که سید حیدر هستن و همه می شناسیم شون ، مادرشون پرستار بودن و بخاطر جانبازی که داشتن زود بازنشسته شدن و دختر یکی از بنام ترین افراد کاشان هستن که از قدیم الایام جواهر فروشی داشتن و مادر ایشون با برادرش که شوهر خواهر شوهرش هم میشه در سهم شریک هستن این طلا فروشی چندتا شعبه داره که این آقا پسر در شعبه تهران معاون بود ، دو تا برادر داره محمدرضا مدیر شعبه تهرانه و با دختر داییش همون شریک مادرش ازدواج کرده یه خواهر به اسم حسنا که پزشکی می خونه و امیرحسین که دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه اصفهان .
دکتری از دانشگاه صنعتی شریف ، مهندسی هسته ای خونده گرایش پرتو پزشکی ، الان داره برای تز دکتری آماده میشه و دانشکده شما برای کمک بهش درخواست داده و قراره چند کلاس در رشته دارو سازی شرکت کنه ، با یه گروه داخل تهران کار میکنن و اینجا داخل یه آزمایشگاه درگیر تحقیقاته که قراره سجاد فاتح ، هم بهشون کمک کنه . یک هفته هست اومده و قراره تا پایان دوره درخواستی بمونه ...
این آقا خیلی دنبال دردسر میگرده و خیلی خودشو تو خطر میاندازه . ظاهرش معمولی ، شیک و مرتبه اما اعتقادات خیلی محکمی داره یکم بد اخلاق و جدیه و......
ادامه دارد ...
@negaheqods
31.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازخوانی یک خیانت
مروری بر مجازات ابرجاسوس انگلیس
قسمت پنجم: مکر انگلیسی-سکته ساختگی
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 درخواست غرفهدار برای دعای مادر مریضاحوال در طول بازدید رهبرمعظم انقلاب از نمایشگاه کتاب
@negaheqods