✍ممکن است برخی از دوستان بپرسند شما که تا دیروز زبان اعتراض نسبت به سقوط سوریه گشودید! حال چگونه این گونه خوش بینانه تحلیل میکنید؟؟
ابتدا باید عرض کنم موضوع سوریه دو ساحت دارد؛
یکی: قبل از اختلافات اخیر میان ایران و اسد
دو: پس از حمله ی تروریستها به حلب و نهایتا سقوط دمشق!
خب ما معتقدیم میشد مسئولین امر از اختلافات با اسد پیشگیری کنند و زحمات رزمندگان را به دست آورد سیاسی مبدل کنند اما بنظر میرسد خروج ما از سوریه بهترین و کم هزینه ترین راه برای بازپس گیری مجدد سوریه بود!
و ظاهرا عدم دخالت در امور سوریه نسبت به داشته ها و نداشته های موجود بهترین تصمیم بود
توضیح:
فرض کنید شما برای خانواده خرید میکنید آنگاه به خرید کَلم و گوجه و بادنجان بسنده میکنید! خب در این صورت نمیشود از مادر انتظار پخت قرمه سبزی داشت! چراکه میزان خرید شما اجازه تنوع بخشی به غذایِ ایشان را نداده و او نسبت به داشته های موجود بهترین آشپزی را کرده ! حال معتقدیم خروج ایران از سوریه یک تصمیم بِجا بوده چراکه رهبر انقلاب نسبت به داشته ها و آورده هایِ سالیانِ اخیر، تصمیم به خروج گرفتند به تعبیری مسئولین امر طی سالیان اخیر دست ایشان را جهت انتخاب گزینه ی بهتر باز نگذاشتند !ولذا تصمیم خروج تنها راه بود اما میشد اقدامات سنجیده به چنین تصمیمی ختم نشود !
پس کسی نگوید شما دچار پارادکس شدید! نه خیر ما در دو مقام صحبت میکنیم!
پیشتر گفته بودم اسرائیل ۸۰سالگی خود را نخواهد دید و الان هم تکرار میکنیم تنها حرف ما این است که کوتاهی در برابر اسرائیل هزینه ی ما را بالا میبرد و تصمیمات به موقع هزینه را کم میکند!
همچنین هیچ گاه نسبت به قدرت خود تردید نداشتیم و حتی معتقدیم پس از سقوط حلب اگر اراده میشد میتوانستیم شرایط را مدیریت کنیم اما چنین اراده ی وجود نداشت پس فاصله ی ما با پیروزی اراده ی میدان است!
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🤚#سلام_امام_زمانم🌸
🤚 سلام آقای من❤️
🤚 سلام پدر مهربانم💐
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من زِ شما آقا جان
چه کریمانه به یاد همهی ما هستی
آه از غفلت روز و شب ما آقا جان
اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتادو هشتم هشتاد و نهم نودم به سمت پیشخوان رفت تا سریع حساب کند و به دن
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت نود و یکم
ــ حواستونو جمع کنید،نمیخوام اتفاقی بیفته
امیرعلی لبخندی زد و گفت:
ــ سرمونو خوردی شاه دوماد،برو همه منتظرتن ما حواسمون هست
کمیل خندید و رفت،اما با صدای امیرعلی دوباره برگشت:
ــ چی شده؟
ــ کت و شلوار بهت میاد
کمیل خندید و دیوانه ای نثارش کرد و به درف محضر رفت،سریع از پله ها بالا رفت،یاسین به سمتش آمد و گفت:
ــ کجایی تو عاقد منتظره
ـ کار داشتم
باهم وارد اتاق عقد شدند،کمیل روبه همه گفت:
ــ ببخشید دیر شد
کنار سمانه نشست،سمانه با نگرانی پرسید:
ــ اتفاقی افتاده
ــ اره
ــ چی شده؟
ــ قرار عقد کنم
سمانه با تعجب به او نگاه کرد و زمزمه کرد:
ــ این اتفاقه؟
ــ بله،یک اتفاق بزرگ و عالی
سمانه آرام خندید و سرش را پایین انداخت
با صدای عاقد همه سکوت کردند،سمانه قرآن را باز کرد و آرام شروع به خواندن قرآن کرد،استرس بدی در وجودش رخنه کرده بود،دستانش سرد شده بودند،با صدای زهره خانم به خودش آمد:
ــ عروس داره قرآن میخونه.
و دوباره صدای عاقد:
ــ برای بار دوم ....
آرام قران می خواند،نمی دانست چرا دلش آرام نمی گرفت،احساس می کرد دستانش از سرما سر شده اند.
دوباره با صدای زهره خانم نگاهش به خاله اش افتاد:
ــ عراس زیر لفظی میخواد
سمیه خانم به سمتش ا
#
امد و ست طلای زیبایی به او داد سمانه آرام تشکر کرد،و جعبه ی مخملی را روی میز گذاشت،دوباره نگاهش را به کلمات قرآن دوخت،امیدوار بود با خواندن قرآن کمی از لرزش و سرمای بدنش کم شود،اما موفق نشد،با صدای عاقد و سنگینی نگاه های بقیه به خودش آمد:
ــ آیا بنده وکیلم؟
آرام قرآن را بست و بوسه برآن زد و کنار جعبه مخملی گذاشت،سرش را کی بالا اورد، که نگاهش در آینه به چشمان منتظر کمیل گره خورد،صلواتی فرستاد و گفت:
ــ با اجازه بزرگترها بله
همزمان نفس حبس شده ی کمیل آزاد شد ،و سمانه با خجالت سرش را پایین انداخت،و این لحظات چقدر برای او شیرین بود
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
✍سناریوی ایران برای سوریه چیه؟
ما در حال خیس دادن سوریه هستیم تا حسابی شرایط مهیا شود!
تا مردم سوریه به چشم ببینند که جولانی کراواتی چه موجود وحشی است پس ابتدا اجازه داده میشود چند روزی حکومت خود خواند مستقر شود و
تا بگیر و ببندها کلید بخورد سپس به عنوان اپوزیسیون وارد عمل میشویم و تمام کاسه و کوزه ها را بر سر دولت خود خوانده میشکنیم!
و به لطف حماقت صهیونیست ها اکنون زیرساختهای مردم بشدت دچار آسیب شده و بالاتر از آن قدرت دولت جولانی منحصر در پیاده نظام است چراکه رژیم تمام نیروی هوایی سوریه را نابود کرد!
👌پس منتظر بازی میمون مست باشید! او بشدت به بازی در شیارها و بحران ها علاقه مند است!
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🔴مطالبه خانواده شهدا از قوه قضایی و دستگاههای امنیتی مبنی بر برخورد قاطع با اغتشاشات احتمالی
با توجه به فرمایشات اخیر رهبری مبنی بر اینکه ملت ایران در اغتشاشات احتمالی و اتفاقات پیش رو مزدوران را زیر پا له خواهند کرد، بدانید که هر وطن فروشی که در مقابل رهبر انقلاب قد علم کند، به فضل الهی و با تمام توان نابود خواهد شد.
این بار باید مسئولین امر از جمله نهاد های امنیتی، قوه قضاییه و جریانهای بسیجی در ابتدای امر و شروع ماجرا با تمام قوا در صحنه حاضر شود. باید جریان فتنه در نطفه خفه شود. در لحظه و بدون تعارف و مدارا مردم کسانی که در کلام رهبری «مزدور آمریکا» هستند را «لگدمال» خواهند کرد.
همچنین رژیم صهیونسیتی و آمریکا بدانند در صورت تجاوز به تمامیت ارضی ایران بهای بسیار سنگینی خواهند پرداخت و ملت با قدرت در کنار رهبر خود خواهد ایستاد.
ما عزیزان خود را دادیم تا پرچم انقلاب به امید خدا به دست صاحب اصلی خود برسد، لیکن بدانید همانگونه که در تمام فتنه ها پشتیبان ولایت فقیه بودیم، در فتنه پیشرو هم برای ولی قیام خواهیم کرد و کاش در این راه جان ما فدا شود. /جمعی از خانواده شهدا
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم♥
جمالت را
کجا باید زیارت نماییم
ای گل زیبای نرگس
که ما در کوچه های ظلمت شب
فقط در انتظار آفتابیم
🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نود و یکم ــ حواستونو جمع کنید،نمیخوام اتفاقی بیفته امیرعلی لبخندی زد و
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت نود و دوم
بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست زدن ها در بر گرفت.
بعد از امضای دفتر بزرگی که جلویش قرار گرفت که هر کدام از آن امضاها متعلق بودن بهم را برای آن ها ثابت می کرد و چه حس شیرینی بود،سمانه که از وقتی خطبه ی عقد جاری شده بود احساس زیبایی به کمیل پیدا کرده بود به او نگاه کوتاهی کرد،یاد حرف عزیز افتاد که به او گفته بود که بعد از خوندن خطبه عقد مهر زن و شوهر به دل هر دو می افتد.هر دو سخت مشغول جواب تبریک های بقیه بودند شدند،
صغری حلقه ها را به طرفشان گرفت،و سریع به سمت دوربین عکاسی رفت،آقایون از اتاق خارج شدندو فقط خانم اطراف آن ها ایستادند،آرش کنارشان ماند هرچقدر محمد برایش چشم غره رفته بود قبول نکرد که برود،و آخر با مداخله ی کمیل اجازه دادند که کنارش بماند.
کمیل حلقه را از جعبه بیرون آورد و دست سرد سمانه را گرفت،با احساس سرمای زیاد دستانش ،با نگرانی به او نگاه کرد و گفت:
ــ حالت خوبه؟
اولین بار بود که او را بدون پسوند و سوم شخص صدا نمی کرد،سمانه آرام گفت:
ــ خوبم
کمیل حلقه را در انگشت سمانه گذاشت که صدای صلوات و دست های صغری و آرش در فضا پیچید،اینبار سمانه با دستان لرزان حلقه را در انگشت کمیل گذاشت و دوباره صدای صلوات و هلهله....
سمانه نگاه به دستانش در دستان مردانه ی کمیل انداخت،شرم زده سرش را پایین انداخت که صدای کمیل را شنید:
ــ خجالت نکش خانومی دیگه باید عادت کنی
سمانه چشمانش را از خجالت بر روی هم فشرد ،کمیل احساس خوبی به این حیای سمانه داشت،فشار آرامی به دستانش وارد کرد.
دست در دست و با صلوات های بلندی از محضر خارج شدند،کمیل در را برای سمانه باز کرد و بعد از اینکه سمانه سوار شد به طرف بقیه رفت،تا بعد از راهی کردن بقیه سری به امیرعلی و امیر که با فاصله ی نه چندان زیاد در ماشین مراقب اوضاع بوند،بزند.
در همین مدت کوتاه احساس عجیبی به او دست داد باورش نمی شد که دلتنگ کمیل بود و ناخوداگاه نگاهش را به بیرون دوخت تا شاید کمیل را ببیند،بلاخره موفق شد و و کمیل را کنار یاسین که با صدای بلند آدرس رستورانی که قرار بود برای صرف شام بروند را میگفت.
کمیل سوار ماشین شد سمانه به طرف او چرخید و به او نگاهی انداخت،کمیل سرش را چرخاند و وقتی نگاهش در نگاه کمیل گره خورد،سریع نگاهش را دزدید،کمیل خندید و دوباره دستان سمانه را در دست گرفت و روی دندنه ماشین گذاشت،دوست داشت دستان سمانه را گاه و بی گاه در دست بگیرد تا مطمئن شود که سمانه الان همسر او شده.
لبخندی زد و شیطورن روبه سمانه که گونه هایش از خجالت سرخ شده بودند ،گفت:
ــ اشکال نداره راحت باش من به کسی نمیگم داشتی یواشکی دید میزدی منو
وسمانه حیرت زده از این همه شیطنت کمیل آرام و ناباور خندی
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
⭕️جاسوس آمریکایی در روسیه چکار میکرد؟
🔹️سازمان امنیت فدرال روسیه اطلاع داد که ژن اسپکتور آمریکایی که به اتهام جاسوسی به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود، داده های پزشکی را برای ایجاد یک سیستم غربالگری ژنتیکی ساکنان روسیه در ایالات متحده جمع آوری میکرد.
#وعده_صادق۳
@negaheqods