نگاه قدس
⭕️جاسوس آمریکایی در روسیه چکار میکرد؟ 🔹️سازمان امنیت فدرال روسیه اطلاع داد که ژن اسپکتور آمریکایی
⭕️اطلاعات من به چه درد موساد و سیا میخوره اخه؟ پاسخ به سوالی که خیلی از عزیزان در ذهن دارند
🔹️همانطور که در خبر فوق مشاهده کردید جاسوس دستگیر شده مسئولیت داشته است تا بانک اطلاعاتی از ژنهای روسها جمع کند همانطور که ما در سالهای گذشته همچین جاسوسهایی نیز داشتیم.
🔹️اصولاً اطلاعات یک نفر به صورت خالی شاید به درد نخورد(که آنهم باز به درد میخورد)، ولی وقتی این اطلاعات جمع میشه تبدیل میشه به بانک اطلاعاتی که یکی از بزرگترین خواستههای سرویس های اطلاعاتی هست.
🔹️این بانک وقتی جمع بشه به سرویس اطلاعاتی کمک میکنه که تو بحثهای اجتماعی و فرهنگی و گاه ساخت بیماریهای ژنتیک روی اون دسته از مردم به راحتی سوار بشن.
🔹️برای مثال وقتی فهمیدن فرهنگ مردم ایران چیه، بر همون اساس میان اغتشاشات و فتنه طراحی میکنن یا بر اساس ژن های ما میان بیماری طراحی میکنند.
🔹️در نتیجه تا حد امکان سعی کنید از خودتون در مقابل بیگانه ها اطلاعات بروز ندهید.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#سلام_مولاے_مڹ♥
ما بہ طلوع صبح دل انگیز ظہورت
بسیار مشتاقیم اگر چہ در تمناے
لحظہ بہ لحظہ ایڹ وصڸ ڪاهلیم
بہ یاریماڹ بیا و خودت
براے فرج دعاڪڹ تا امیدماڹ
بہ هر چہ زودتـر آمدنت، شعلہور شود
و قلبہایماڹ آرام بگیرد
و نواے جاڹهایماڹ گردد
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفرج🌤
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نود و دوم بعد از بله گفتن کمیل فضای اتاق را صلوات ها و بعد دست زدن ها در
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت نود و سه
سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و به سمت کمیل که به ماشین تکیه داده بود رفتند،سمانه خندید و گفت :
ــ جان عزیزت بسه دیگه صغری،الان کمیل گیر میده که چقدر بلند میخندید
ــ ایش ترسو
سمانه چشم غره ای برایش رفت و به سمت کمیل رفتند،کمیل با دیدنشان لبخندی زد و گفت:
ــ سلام خدا قوت خانوما
صغری سلامی کرد و گفت:
ــ خستم زود سوار شو ترسو خانم
سمانه با تشر صدایش کرد ولی اون بدون هیچ توجه ای سوار ماشین شد.
ــ خوبی حاج خانم
سمانه به صورت خسته کمیل نگاهی انداخت و گفت:
ــ خوبم حاجی شما خوبید؟
کمیل خندید و دست سمانه در دست فشرد،سوار ماشین شدند.
کمیل از صبح مشغول پرونده بود و لحظه ای استراحت نکرده بود،وقتی مادرش به او گفته بود که سمانه را برای شام دعوت کرده بود،سریع خودش را به دانشگاه رساند،تا سمانه و صغری در این تاریکی به خانه برنگردند.
به خانه که رسیدند،مثل همیشه سمیه خانم دم در ورودی منتظر آن ها بود ،با دیدن سمانه لبخند عمیقی زد و به سمتش رفت
ــ سلام خاله جان
ــ سلام عزیز دل خاله،خوش اومدی عروس گلم
سمانه لبخند شرمگینی زد و خاله اش را در آغوش گرفت،صغری بلند داد زد:
ــ نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار
کمیل دستش را دور شانه های خواهرش حلقه کرد و حسودی زیر لب گفت.
سمیه خانم گونه ی سمانه را بوسید و گفت:
ــ سمانه است،عروس کمیل میخوای تحویلش نگیرم
لبخند دلنشینی بر لب های سمانه و کمیل نقش گرفت.
با خنده و شوخی های صغری وارد خانه شدند،
کمیل به اتاقش رفت ،سمانه همراه سمیه خانم به آشپزخانه رفت،سمیه خانم لیوان ابمیوه را در سینی گذاشت و به سمانه داد
ــ ببر برا کمیل
ــ خاله غذا اماده است؟
ــ نه عزیزم یه ساعت دیگه اماده میشه
ــ پس به کمیل میگم بخوابه آخه خسته است
ــ قربونت برم،باشه فدات
سمانه لیوان شربت را برداشت و به طرف اتاق کمیل رفت ،در زد و وارد اتاق شد،با دیدن کمیل که روی تخت دراز کشیده بود،لبخندی زد و روی تخت نشست،کمیل می خواست از جایش بلند شودکه سمانه مانع شد.
ــ راحت باش
ــ نه دیگه بریم شام
سمانه لیوان را به طرفش گرفت
ــ اینو بخور،هنوز شام آماده نشده تا وقتی که آماده بشه تو بخواب
ــ نه بابا بریم تو حیاط بشینیم هوا خوبه
سمانه اخمی کرد و گفت:
ــ کمیل با من بحث نکن ،تو این یک هفته خیلی خوب شناختمت،الان اینقدر خوابت میاد ولی فکر میکنی چون من اینجام باید کنارم باشی
کمیل لبخند خسته ای زد
ــ خب دیگه من میرم کمک خاله تو هم بخواب
ــ چشم خانومی
ــ چشمت روشن
سمانه به طرف در رفت و قبل از اینکه بیرون برود گفت:
ــ یادت نره ابمیوه اتو بخوری.
کمیل خیره به سمانه که از اتاق بیرون رفت بود،حس خوبی داشت از اینکه کسی اینگونه حواسش به او هست و نگرانش باشد.
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
✴️تفاهمنامه 5 بندی ایران و چین در مورد تحولات غرب آسیا
🔸در سفر «سید عباس عراقچی» وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به پکن که به دعوت «وانگ ئی» عضو دفتر سیاسی و وزیر امور خارجه چین انجام شد، دو طرف در خصوص آخرین وضعیت روابط دوجانبه و تحولات منطقهای رایزنی نموده و بر موارد زیر تفاهم کردند:
🔸۲ طرف پیشرفتهای صورتگرفته در اجرای مفاد مشارکت جامع راهبردی ایران و چین طی سالهای اخیر را مثبت ارزیابی کرده و تأکید نمودند در سایه رهنمودهای راهبردی سران ۲ کشور، برای عملیاتیکردن برنامه همکاری جامع ۲ کشور تلاش خواهند نمود و تبادل تجربیات حکمرانی در حوزههای سیاسی و دیپلماسی، پارلمانی، دفاعی و امنیتی، انتظامی، قضایی، اقتصادی و تجاری را تقویت خواهند کرد.
🔸وزرای امور خارجه ۲ کشور بر تقویت تعاملات در حوزههای جوانان، آموزش و پرورش، ورزش، علم و فناوری، فرهنگی، گردشگری، محیط زیستی، بهداشت و درمان، رادیو و تلویزیون و همچنین تبادلات مردم با مردم بین استانها و شهرهای خواهرخوانده تاکید کردند. ۲ طرف در خصوص تحولات کنونی منطقه خاورمیانه تبادل نظر کرده و بر موارد زیر تاکید نمودند:
۱- منطقه خاورمیانه متعلق به مردم خاورمیانه است و میدان درگیری برای بازیهای کشورهای بزرگ نیست و نباید قربانی مطامع و درگیریهای ژئوپلیتیکی کشورهای خارج از منطقه شود. آینده و سرنوشت کشورهای خاورمیانه باید به دست خود مردم خاورمیانه تعیین شود.
۲- جامعه بینالمللی باید به صورت جدی به حاکمیت ملی، امنیت، ثبات، وحدت و تمامیت ارضی کشورهای خاورمیانه احترام بگذارد؛ به مطالبات منطقی کشورهای خاورمیانه توجه داشته باشد؛ به تصمیمهای مستقل ملتهای خاورمیانه احترام بگذارد؛ احترام به تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم کشورهای خاورمیانه را حفظ کند و برای تقویت صلح و ثبات خاورمیانه نقش سازندهای ایفا کند.
۳- راه برقراری ثبات و آرامش در خاورمیانه پایبندی به اصل راه حل سیاسی، بر مبنای حقوق بینالملل و بدون مداخله خارجی است.
۴ـ از ادامه روند توسعه روابط بین جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی و استمرار رایزنی و گفتوگو بین کشورهای منطقه حمایت میشود.
۵- حل موضوع فلسطین مستلزم احترام گذاشتن و احیای حق قانونی ملت فلسطین و پایان اشغالگری است. اولویت کنونی برقراری فوری آتشبس، تخلیه کامل نیروی نظامی از غزه و ارسال کمکهای بشردوستانه است. توافق آتشبس در لبنان باید بهطور جدی و موثر اجرایی شود. روند مبارزه با تروریسم و افراطیگری، آشتی داخلی و ارسال کمکهای انساندوستانه باید بهطور جامع در سوریه دنبال شود.
#وعده_صادق۳
@negaheqods
🛑نمک نشناسی به نام «رجب طیب اردوغان»
💢رجب طیب اردوغان دیکتاتور متوهم ترکیه فراموش کرده است اگر حمایت جمهوری اسلامی ایران در ژوئیه سال 2016 نبود به سرنوشت افرادی همچون صدام حسین و معمر قذافی دچار میشد.
💢شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی بود که طرح براندازی دولت ترکیه را خنثی کرد و از همسایه جمهوری اسلامی ایران دفاع کرد و طیب اردوغان را از ترور نجات داد و از مخفیگاه بیرون آورد. حاج قاسم سلیمانی بارها چشم بر روی نمک نشناسی های ترکیه بست و سعی در برقراری روابط حسنه مابین ایران و ترکیه داشت، حتی زمانی که اردوغان در سوریه به ایران خیانت کرد!
💢رجب طیب اردوغان باید بداند که اکنون مخالفان حاکمیت در ترکیه بیش از هر زمانی بوده و شرایط بازگشت کودتا وجود دارد!
پس از شهید حاج قاسم سلیمانی دیگر کسی در ایران با او مسامحه نخواهد کرد!
#وعده_صادق۳
@negaheqods
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 اطلاعات استانداری چگونه در اختیار سرویس اطلاعاتی قرار گرفت؟
🔹برگرفته از پرونده ای واقعی
#وعده_صادق۳
@negaheqods
#هر_صبح_یک_سلام
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزت را زیبا کن!
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
#وعده_صادق۳
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وعده_صادق۳
@negaheqods
سلام طراوت زندگانیام، مهدی جان
چه دلنشین است هر صبح، سلام کردن به آفتاب حضورتان و ایستادن رو به بهارِ معطر نگاهتان و چشم دوختن به راهی که عطر نرگس از انتهای آن مشام منتظران را نوازش میدهد، چه نعمت بزرگی است داشتنِ شما.
سلام بر تو به هنگام هر سپیدهدمان
سلام بر تو شبانگاه و هر سحرگاهان
سلام بر تو که فرمانروای عرشی
سلام بر تو به تعداد قطرههای باران
#سلام_امام_زمانم
#وعده_صادق۳
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت نود و سه سمانه و صغری از دانشگاه خارج شدند و به سمت کمیل که به ماشین تک
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت نود و چهارم
سمانه همراه صغری مشغول آماد کردن سفره بودند.
ــ من برم کمیلو بیدار کنم
ــ میخوای کیو بیدا کنی
هرسه به طرف کمیل برگشتند،سمانه لبخندی به کمیل زد و نگاهی به او چهره سرحالش انداخت ،لبخندی زد و گفت:
ــ بیا بشین شام آمادست
ــ دستت دردنکنه خانمی
ــ دروغ میگه خودش درست نکرده همه رو مامان آماده کرد.
سمانه کاهویی سمتش پرت کرد و با خنده پرویی گفت،صغری خندید و کاهو را خورد.
سمیه خانم نگاهی به کمیل انداخت که با عشق و لبخند به سمانه که مشغول تعریف سوتی های خودشان در دانشگاه بود،خیره بود.
خدا را هزار بار شکر کرد به خاطر آرامش و خوشبختی پسرش و این خنده هایی که دوباره به این خانه رنگ داد،با خنده ی بلند صغری به خودش آمد و آن ها را همراهی کرد.
بعد از شام کمیل و سمانه در هال نشسته بودند،صغری که سمیه خانم به او گفته بود کنار آن ها نرود، با سینی چایی به سمتشان رفت،سمیه خانم تشر زد:
ــ صغری
ــ ها چیه
کمیل نگاهی به اخم های مادرش انداخت و پرسید:
ــ چی شده؟
صغرا برای خودش بین کمیل و سمانه جا باز کرد و گفت:
ــ یکم برو اونور فک نکن گرفتیش شد زن تو،اول دوست و دخترخاله ی خودم بود
سمانه خندید و گفت:
ــ ای جانم،حالا چیکار کردی خاله عصبیه
ــ ای بابا، گیر داده میگه نرو پیششون بزارشون تنها باشن یکم،یکی نیست بهش بگه مادر من این که نمیومد خونمون،یه مدت زیر آبی کارای سیاسی می کرد توبه نکرد اطلاعات گرفتنش،بعدش هم ناز می کرد،الان که میبینی هر روز تلپه خونمون به خاطر اینکه دلش برا داداش خوشکل و خوشتیپم تنگ شده
سمانه با تعجب به او نگاه می کرد،صدای بلند خنده ی کمیل در کل خانه پیچید و صغری به این فکر کرد چقدر خوب است که کمیل جدیدا زیاد می خندد.
***
سمانه اماده از اتاق صغری بیرون امد.
ــ بریم کمیل
ــ بریم خانم
سمیه خانم سمانه را در آغوش گرفت و گفت:
ــ کاشکی میموندی
ــ امتحان دارم باید برم بخونم
ــ خوش اومدی عزیز دلم
به سمت صغری رفت واو را در آغوش گرفت
ــ خوش اومدی زنداداش
ــ دیونه
بعد از خداحافظی سوار ماشین شدند تا کمیل او را به خانه برساند.
باران می بارید و جاده ها خلوت و لغزنده بودند،سمانه با نگرانی گفت:
ــ جاده ها لغزندن کاشکی با آژانس برمیگشتم
از فشار دستی که به دستش وارد شد به طرف کمیل برگشت،کمیل با اخم گفت:
ــ مگه من مردم تو با آژانس اینموقع بری خونه
ــ اِ این چه حرفیه کمیل،خب جاده ها لغزندن
ــ لعزنده باش...
کمیل با دیدن صحنه روبه رویش حرفش را ادامه نداد
سمانه کنجکاو مسیر نگاه کمیل را گرفت با دیدن چند مردی که با قمه دور پیرمردی جمع شده بودند ،از وحشت دست کمیل را محکم فشرد،کمیل نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ نگران نباش سمانه من هستم
سمانه چرخید تا جوابش را بدهد اما با دیدن کمیل که کمربند ایمنی خود را باز می کند،با وحشت به بازویش چنگ زد و گفت:
ــ کجا داری میری کمیل
ادامہ دارد...
#وعده_صادق۳
@negaheqods