:
مقام معظم رهبری:
خلیج فارس خانه ماست.
۱۰اردیبهشت روز ملی خلیج فارس را گرامی میداریم.
@negaheqods
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خبر آمد خبری در راه است.
شناسایی و دستگیری شبکه جاسوسی آمریکا در کشور توسط پاسداران گمنام امام زمان عج
به زودی اطلاعات تکمیلی منتشر می شود.
ضربه ای مهلک به بدنه سرویس اطلاعاتی آمریکا در کشور
@negaheqods
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
نگاه قدس
خبر آمد خبری در راه است. شناسایی و دستگیری شبکه جاسوسی آمریکا در کشور توسط پاسداران گمنام امام زما
🛑خنثی سازی چندین عملیات تروریستی داعش در کشور
💢پس از عملیات تاریخی و مبارک "وعده صادق" گروهک تروریستی آمریکا ساخته ی داعش تلاش های متعددی برای انجام عملیات های تروریستی در کشور داشته که با تلاش شبانه روزی و جان فشانی سربازان گمنام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چندین عملیات تروریستی در کشور کشف و خنثی سازی شد.
💢این عملیات های تروریستی چندگانه توسط عناصر آموزش دیده داعش که از طریق غیر قانونی وارد کشور شده بودند طراحی شده بود
💢عناصر آموزش دیده داعش از طریق سکوهای خارجی با سرپل های هدایت کننده عملیات که کارفرمایان صهیونیستی آنان هستند مرتبط بودند
💢در این راستا افرادی که به هر شکلی با عناصر تروریستی مرتبط بودند،شناسایی و بازداشت شدند
@negaheqods
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#سلام_امام_زمانم❤️
مولایم!
همه روز،
آفتاب به امید آمدنت
طلوع می کند.
انتظار برایمان بس است
ای عشق طلوع کن!
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@negaheqods
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و چهار شاه کوچک همه پرتغالیهایی که در این جنگ اسیر شدند ب
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت صد و سی و پنج
خوشبوترین درجهان
شاه عباس از همه یادگارهای پرتغالی ها نفرت داشت و توتون و تنباکو سوغاتی بود که پرتغالیها به ایران آورده بودند.
اروپایی ها با این گیاه هنگامی که آمریکا را کشف کردند آشنا شدند و وقتی لذت سرخپوستها را از دود کردن آن دیدند روی آن به عنوان یک کالای ارزشمند برای صادرات حساب باز کردند پرتغالیها با آنکه تنها جزیره کوچک هرمز را در جنوب ایران اشغال کرده بودند، اما چون بسیاری از تجار به هرمز رفت و آمد میکردند توانستند به سرعت مردم ایران را با این گیاه آشنا کنند.
چیزی نگذشت که تنباکو به مادهای ضروری در زندگی مردم تبدیل شد. در میهمانی ها اولین پذیرایی، آوردن قلیان به مجلس بود.
ثروتمندان و بزرگان دولت حتی هنگامی که سوار اسب بودند قلیان میکشیدند در مدارس و مجالس علمی هم استاد و دانشجو مشغول دود کردن تنباکو بودند حتی در ماه رمضان هم مردم روزه شان را با قلیان افطار میکردند.
بهترین نوع تنباکو را تاجران انگلیسی به ایران میآورند که به آن تنباکوی انگلیسی میگفتند؛این تنباکو در ایالت ویرجینیای آمریکا که در آن سالها در تصرف انگلستان بود کاشته میشد.
شاه عباس تصمیم گرفت جلوگیری از مصرف تنباکو را از اطرافیان خود آغاز کند به همین خاطر گروهی از آنها را به میهمانی دعوت کرد و بعد دستور داد پهن خشک و کوبیده شده اسب را به جای تنباکو در سر قلیان ها بریزند.
هنگامی که میهمانها سر جایشان نشستند، شاه دستور«قلیان»داد.
خدمتکارها قلیانها را تقسیم و میهمانها شروع به کشیدن کردند.
شاه به آنها گفت: «این تنباکو چطور است؟ آن را حاکم همدان برای من فرستاده و مدعی است بهترین تنباکوی دنیاست.»
میهمان ها مجبور بودند از آنچه شاه به آنها تعارف کرده تعریف و تمجید کنند جمله هایی مانند «عالی است» و «در جهان بی نظیر است دائماً در مجلس تکرار میشد.
شاه از قورچی باشی که یکی از سرداران لشکرش بود پرسید:« جناب عالی بفرمایید چگونه است؟» قورچی باشی گفت:«به سر مبارکتان قسم که از هزار گل خوشبوتر است.»
شاه با بیزاری سری تکان داد و گفت: «نفرین بر چیزی که نمیتوان آن را از پهن تشخیص داد. » و بعد دستور داد در سراسر کشور مصرف توتون و تنباکو ممنوع شود.
اصرار شاه عباس بر ممنوع بودن مصرف تنباکو به اندازه ای بود که حتی به سفیران خارجی هم به شکلی گوشزد میکرد که از دود کردن آن دست بردارند.
شاه که به روابطش با کشورهای خارجی اهمیت زیادی میداد نمیتوانست این عادت بعضی از سفیران را تحمل کند.
در رجب سال ۱۰۲۸ هجری قمری سفیری از سوی جهانگیر پادشاه هند به ایران آمد. این سفیر به کشیدن تنباکو معتاد بود و آن را با چپقی که طول آن به حدود یک متر و نیم میرسید دود میکرد.
شاه این سفیر را همراه سفیران اسپانیا، انگلستان و عثمانی به خانه امام قلی خان حاکم فارس برد.
یکی از شبهای گرم تابستان بود و میهمانان برای استراحت روی بام خانه رفتند سفیر هند هم به سرعت چپقش را روشن کرد و دود آن را در اطراف پخش کرد.
شاه عباس که نمی خواست مستقیماً به سفیر بگوید چیقش را کنار بگذارد از سفیر اسپانیا پرسید: « در کشور شما چه کسانی تنباکو میکشند؟
سفیر اسپانیا که منظور شاه را فهمیده بود گفت: «فقط بردگان سرخپوست آمریکایی و سیاه پوست افریقایی»
شاه با صدای بلندی خندید و نیم نگاهی به سفیر هند انداخت. اما سفیر هند بی توجه به آنها به کار خودش مشغول بود.
شاه از جا بلند شد و به سوی دیگر بام رفت و در راه دستار امام قلی خان را هم از سر او برداشت سپس در گوشه ای دراز کشید و دستار را زیر سرش گذاشت اما نمی توانست چپق کشیدن مرد هندی را فراموش کند.
برای همین امام قلی خان را صدا کرد و از او خواست دوباره از سفیر بپرسد چه کسانی در اسپانیا تنباکو دود میکنند. سفیر اسپانیا جوابش را تکرار کرد و این بار همه حاضران همراه شاه شروع به خندیدن کردند.
اما سفیر هند همچنان به همه آنها بی توجه بود و دود چیقش را به هوا می فرستاد.
گویا شاه عباس که دستور داده بود دماغ و لب کسانی را که قلیان و چیق میکشند ببرند، نمی خواست از خانه یکی از سردارانش در شبی که خودش هم میهمان آن خانه بو دود و بوی تنباکو در اطراف پخش شود.
شاه نمی توانست قبول کند هر سال مقدار زیادی از سکه های طلای ایران برای خریدن ماده ای از کشور خارج شود که هیچ نفعی برای مردم ندارد.
پس از مرگ شاه عباس مصرف تنباکو به تدریج از سر گرفته شد و بسیاری از مردم به آن معتاد شدند.
@negaheqods
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت هجدهم در کل راه رسیدن به مدرسه مائده با خودش فکر و خیال کرد ، دلش نمیخواست بهت
محافظ عاشق من
قسمت نوزدهم
مائده با سر و صدا و هیجان برای مادرش از خرید ها میگفت و مرصاد هنوز در افکاری که غیرت مردانه اش را فریاد میزد غوطه ور بود . همین که صدای اف اف بلند شد ، انگار از قفس آزاد شده باشد بسمتش پرواز کرد و در را برای پدرش باز کرد ، حرف های زیادی داشت و فقط میتوانست به او بگوید .
در آپارتمان را باز کرد و پدرش را در آغوش گرفت : سلام بابا ، خسته نباشی .
ـ سلام مرد خونه ، چطوری ؟
ـ خوبم بابا جان ، میدونم خسته ای ولی کار دارم باهات یه وقت واسه من بذار .
ـ باشه بابا ، بذار من اول برم به فرمانده ادای احترام کنم ، چشم .
ـ ممنون بابا .
صدای انیس خانم از اتاق آمد که خطاب به مرصاد گفت : مرصاد در باز کردی ؟ کی بود ؟
ـ سلام بر انیس بانو ، چه حال ؟ چه احوال خانوم ؟
ـ اِ مصطفی تویی ، سلام حاجی جان . صفا آوردی یه سر به فقیر فقرا زدی !
ـ تیکه می اندازی خانومی ، دیگه باید پرونده ام تکمیل بشه .
ـ من که میدونم میری اونجا برای کمک به نیروهای اونجا ولی حقوق دو جا هم میگیری ؟!
حاج مصطفی با طرز خنده داری انگشت به دهان گرفت و گفت : انیس جان مگه من جن و پریم که در عین واحد دو جا کار کنم ، دو بار حقوق بگیرم ؟
ـ باشه حالا نمیخواد نمایش اجرا کنی شما همه جوره عزیزی .
ـ میدونم ، میدونم ...
بچه ها به این بحث پدر و مادرشان خندیدن و در دل ذوق زده از عشقی که بعد از چندین سال هر روز زنده تر میشد .
ادامه دارد ...
@negaheqods
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
❌تلاش بهائیت برای عادیسازی بیحجابی در کشور
🔹تشکیلات فرقه ضاله بهائیت مدّتی است با کمک رسانههای رسمی و غیر رسمی تلاش دارد فرهنگ حجاب در کشور را به چالش کشیده با روشهای مختلف، بیحجابی را در کشور عادی سازی نماید.
🔸در این راستا صفحات بهائی از جمله إینستاگرام مؤسسه «توانا» و «من و تو» با إنتشار عکسهای بازیگران هنجارشکن، هتاکان به حجاب و همچنین تحریک أفراد به مقابله با افراد تذکر دهنده در باره حجاب یا روشهای دیگر این نقشه را پیاده کرده و رأفت إسلامی مسئولان را نشانه ضعف و ناتوانی نظام در مبارزه با بیحجابی جلوه می دهد.
@negaheqods
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
دنيا بہ روے سرم شد آوار بيا
در سينہ دوباره غم شد انبار بيا
تڪرار نبودݩ تو، تقصير من اسٺ
دل خستہ ام از اين همهہ تڪرار بيا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@negaheqods
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت صد و سی و پنج خوشبوترین درجهان شاه عباس از همه یادگارهای پرتغالی ه
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت یکصد و سی وشش
رقیب تازه نفس
انگلیسیها پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون کرده بودند و حالا باید بیشترین استفاده را از این وضعیت پرمیبردند.
اگر میتوانستند تجارت ایران را از مسیرهای قدیمیکه از عثمانی میگذشت به راههای دریایی بکشانند بیشترین سود نصیب آنها میشد اگر ایران تصمیم میگرفت کالاهایش را از راه دریا به اروپا برساند باید از کشتیهای انگلیسی استفاده میکرد و اگر قرار بود این اجناس از هرمز بارگیری شوند، نیمیاز عوارض گمرکی آنها به انگلیسیها میرسید.
اما چگونه میتوانستند ایران را از راههای زمینی به مسیرهای دریایی بکشانند؟ چاره آن فقط جنگ بین ایران و عثمانی بود.
اگر آنها موفق میشدند این دو کشور را به جان هم بیندازند، صادرات بیشتر کالاهای ایرانی در اختیار آنها قرار میگرفت.
شاه عباس دادوستد ابریشم را در کشور و صادرات آن را به خودش اختصاص داده بود و برای این کار از بازرگانان ارمنی استفاده میکرد. کمک شاه به ارسال ابریشم به خارج از کشور تولید آن را به شدت افزایش داد به شکلی که هر سال حدود ۷۵۰ تن ابریشم به دست میآمد.
تجارت ابریشم بزرگترین منبع پول برای خزانه شاه بود و ابریشم ایران به یکی از سه کالای اصلی در تجارت جهانی تبدیل شد.
در آن سالها، طلایی که اسپانیاییها از قاره تازه کشف شده آمریکا به دست میآوردند ادویه ای که پرتغالیها و هلندیها از جنوب شرقی آسیا به اروپا میبردند و ابریشم ایران سه کالای مهم در بازرگانی و اقتصاد دنیا به شمار میرفتند.
کمپانی هند شرقی انگلستان که پیش از این با شاه عباس قراردادی را امضا کرده بود که هر سال بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدل ابریشم از شاه بخرد برای آنکه شاه وادار شود ابریشم را ارزانتر بفروشد اعلام کرد که دیگر حاضر نیست با شاه معامله کند.
اما نمایندگان کمپانی نه در بازار و نه در میان تولیدکنندگان ابریشم در گیلان، هیچ ابریشمیبرای خرید پیدا نکردند!!
انگلیسیها برای فروش پارچههای ماهوتی هم که به ایران وارد کرده بودند با دردسر روبه رو شدند. این پارچهها به خوبی پارچههای ایرانی نبود و حتی هنگامیکه انگلیسیها مقدار زیادی از این پارچهها را به یکی از مأموران شاه فروختند با مشکلات زیادی روبهرو شدند.
این فرد پارچهها را به جای حقوق عقب افتاده سربازان اصفهانی بین آنها تقسیم کرد. اما سربازها که پس از مدتی متوجه شده بودند پارچهها جنس خوبی ندارند در بازارهای اصفهان به دنبال تاجران انگلیسی راه میافتادند و به آنها دشنام میدادند.
انگلیسیها امیدوار بودند اکنون که پرتغالیها را از خلیج فارس اخراج کردهاند خودشان جای آنها را بگیرند و از همه این امتیازها استفاده کنند. اما آنها فقط یک سال در خلیج فارس تنها ماندند؛در سال ۱۰۳۲ هجری قمری یک حریف تازه نفس را در برابر خود دیدند؛ هلندیها.
شرکت هند شرقی هلند، تجارتخانه ای را در بندرعباس تأسیس کرده بود و به شاه عباس پیشنهاد کرد که در تجارت ابریشم ایران شرکت کند.
شاه عباس که برای تسخیر بغداد با عثمانی وارد جنگ شده بود و احساس میکرد باید دوباره به اروپاییها روی خوش نشان دهد پیشنهاد آنها را پذیرفت.
قرار شد هلندیها کالاهایی را به ارزش 4هزارتومان به ایران وارد کنند که فلفل % ۴۰ این کالاها را تشکیل میداد و ایران به جای پول باید به آنها ابریشم میداد.
@negaheqods
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت نوزدهم مائده با سر و صدا و هیجان برای مادرش از خرید ها میگفت و مرصاد هنوز در اف
محافظ عاشق من
قسمت بیستم
ناهارشان را در جمع خانوادگی با عشق خوردند و حاج مصطفی از احوال مهدا جویا شد و مجددا با نگرانی های انیس خانوم و بی تفاوتی های مرصاد مواجه شد ، میدانست این استخدامی مشکوک است اما هر چه از همکار هایش در اصفهان جویا شد به نتیجه ای نرسید ، میدانست وقتی مهدا در چشمش نگاه نمیکند و حرف میزند ، چیزی را پنهان میکند .
ـ خسته نباشی خانومی خیلی خوشمزه بود ، منم که همیشه گرسنه ی این غذای خوش طعم شمام دو روزه غذا نخوردم .
انیس خانم خندید و گفت : نوش جان عزیزم
ـ مرصاد ؟ دو تا استکان چایی بیار تراس صحبت کنیم .
مائده : چیکار کردی مرصاد ؟ بابا میخواد دستت رو کنه .
ـ میبینم دختر بابا کنجکاویش هنوز فعاله من فکر میکردم عوض شدی مائده بهشتی
مائده خندید و گفت : بابایی استادی واسه ساکت کردن من .
با مرصاد به تراس رفتند و حاج مصطفی رو به پسرش گفت : من سر تا پا گوشم بابا ، فقط حواست به زمان باشه خواهرت نمونه اونجا .
ـ ممنون بابا ، بله حواسم هست .
ـ بفرما .
ـ بابا حقیقتا راجب آقا سجادِ ، من حس میکنم خیلی همه چیزو تموم شده میبینه در صورتی که مهدا هیچ وقت از رضایت خودش نگفته
ـ میدونم بابا ، یکم رسول تند رفته این پسر هم به حرفای باباش دل بسته. من همیشه بهشون گفتم تصمیم اول و آخر با مهداست من که نمیتونم مجبورش کنم اگه ازم نظر بخواد فقط میتونم بهش مشورت بدم ...
ـ پس شما براش محدودیت قائل نمیشین ؟ آخه همیشه میگین ما خیلی به حاج رسول مدیونیم .
ـ منظورت همون اجباره ؟ این قضیه فرق داره بابا ، مهدای من اینقدر عاقل هست که خودش بتونه بهترین تصمیم بگیره .
ـ ببخشید بابا اینقدر راحت میگم ولی من حس میکنم به آقا سجاد علاقه نداره
ـ اینقدر دختر نجیبی هست که نشه اینو فهمید ولی تو بهش نزدیکتری ، شاید بهتر از من نظرشو بدونی ولی بهتر از من نمیشناسیش ...
ـ بله قطعا حق باشماست ولی من بابت این صمیمت خانوادگی نگرانم بابا .
ـ درکت میکنم منم کمتر از تو نگران نیستم ولی علاوه بر توکل باید به خدا و حکمتش اعتماد داشت مرصاد ، امیدوارم هر چی صلاحه خودشه پیش بیاد ، نگران دِین منم نباش .
ـ ممنون بابا آرومم کردین ، خیلی بهم ریخته بودم .
ادامه دارد ...
@negaheqods
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳