نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و دو ماهوت فروشها ریچارد استیل یک جوان انگلیسی بود که برا
برگی از داستان استعمار
قسمت صد و سی و سه
سردار پابرهنه
سفیر اسپانیا« دن گارسیا دوسیلوا فیگونه را»تلاش میکرد به شاه عباس بقبولاند بندر گمبرون را که از پرتغالیها پس گرفته بود دوباره به آنها برگرداند.
چند سالی بود که اسپانیا پرتغال را اشغال کرده و همه سرزمینهایی که پرتغالی ها در مناطق مختلف جهان تصرف کرده بودند در اختیار اسپانیا قرار گرفته بود.
شاه عباس در سال ۱۰۱۰ هجری قمری به امام قلی خان حاکم فارس دستور داده بود بندر گمبرون را که پرتغالی ها در ساحل جرون، روبه روی جزیره هرمز ساخته بودند آزاد کند پرتغالیها از این بندر به خوبی مراقب جزیره هرمز بودند و هرگاه یک کشتی به جزیره نزدیک میشد با شلیک یک توپ حضور آن را به سرباران خود که در جزیره مستقر بودند خبر می دادند سرباران امام قلی خان بندر گمبرون را در نبردی سخت آزاد کردند و آن را «بندرعباس» نامیدند.
پس از مدتی هم با قایقهای بزرگ خود را به بحرین رساندند و این جزیره را که تعداد کمی سرباز پرتغالی از آن دفاع میکردند؛از چنگ آنها بیرون کشیدند. اکنون تنها هرمز در تصرف پرتغالی ها بود؛اما آزاد کردن هرمز به آسانی جنگ در بحرین نبود. پرتغالی ها به سختی از هرمز دفاع میکردند.
سفیر اسپانیا به شاه عباس پیشنهاد میکرد که اگر بحرین و گمبرون را به آنها برگرداند پادشاه اسپانیا هم در جنگ با عثمانی به ایران کمک خواهد کرد. یک بار دیگر اروپایی ها میخواستند از اختلاف ایران و عثمانی بهره برداری کنند اما شاه عباس پیش از رسیدن«دن گارسیا»با عثمانی صلح کرده بود.
این پیمان در سال ۱۰۲۷ هجری پس از جنگی سخت بین دو کشور که با پیروزی ایران به پایان رسیده بود امضا شد.
اکنون شاه عباس با کشور همسایه در صلح به سر می برد و نیازی به نیروی نظامی اروپایی ها نداشت، پس چرا باید به پیشنهاد پادشاه اسپانیا پاسخ مثبت میداد؟!
او با انگلیسی ها صحبت کرده بود تا با استفاده از نیروی دریایی آنها هرمز را هم آزاد کند سفیر اسپانیا باید دست خالی باز می گشت.
در این جلسه امام قلی خان سردار سپاه ایران و حاکم فارس هم حضور داشت در پایان جلسه هنگامی که سفیر برای خداحافظی از جا بلند شد به مترجمش گفت: «از دربان مجلس بپرس که اسبم آماده است یا نه.» شاه عباس که نزدیک آنها نشسته بود به طرف امام قلی خان برگشت و دستور داد که سؤال کند اسب آماده است یا نه.
امام قلی خان بیدرنگ از جا جست و از سرسرای کاخ بیرون دوید آن قدر برای انجام فرمان شاه عجله داشت که کفش هایش را هم نپوشید و با پای برهنه تمام مسیر بین ساختمان کاخ و در باغ را دوید و پس از چند دقیقه دوباره دوان دوان در حالی که سرو رویش از عرق خیس شده بود به سرسرا برگشت و گفت: «اسب حاضر است.»
شاه به سفیر اسپانیا رو کرد و گفت « میبینید حاکم فارس چقدر شما را دوست دارد؟ شما تا ابد همسایه های خوبی خواهید بود.»
سفیر اسپانیا لبخند زد و گفت: «جناب خان فرمانبردار شما هستند و میخواستند با همه وجود دستور شما را به انجام برسانند.»
دن گارسیا به شاه فهمانده بود که تعارف او را جدی نگرفته است اما شاید دوستی ابدی امام قلی خان را با خودش جدی گرفته بود نکته ای که شاه عباس بر آن تأکید داشت تا اسپانیایی ها به هیچ وجه بو نبرند که آنها با کمک انگلیسی ها به زودی به هرمز حمله خواهند کرد.
گفت وگو با انگلیسی ها کاملاً محرمانه انجام شده بود. چهار سال بعد در سال ۱۰۳۱ هجری قمری سربازان امام قلی خان و کشتیهای انگلیسی آماده حمله به هرمز بودند.
قرار شده بود غنیمتها به شکل مساوی بین دو کشور تقسیم شود قلعه پرتغالی ها در هرمز در اختیار انگلیسیها قرار گیرد پس از آن انگلیسی ها برای هر کالایی که به هرمز وارد یا از آنجا صادر میکردند عوارض گمرکی پرداخت نمیکردند نیمی از عوارضی هم که کشورهای دیگر پرداخت میکردند به انگلستان میرسید، اسیران مسیحی (پرتغالی) باید به انگلیسیها تسلیم میشدند، ایران باید نیمی از هزینه جنگ انگلیسیها را می پرداخت تمام این امتیازهای سنگین و عجیب به انگلیسی ها داده میشد فقط به این علت که ایران نیروی دریایی نداشت و برای تأسیس آن هم تلاشی نمی کرد.
انگلیسی ها هم با یک تیر دو نشان میزدند هم پای رقیب اصلیشان را از خلیج فارس میکندند و هم به معامله ای بسیار شیرین با ایران دست می زدند.
نیروهای ایرانی و انگلیسی در سوم رجب ۱۰۳۱ هجری قمری قلعه پرتغالی ها را در هرمز فتح کردند و پرتغالی ها را برای همیشه از خلیج فارس بیرون راندند.
شاه عباس دلش را به این نکته خوش کرده بود که انگلیسی ها مثل پرتغالی ها قصد تصرف جایی را نداشتند و با او معامله و گفت وگو میکردند؛هر چند که امتیازهایی که آنها درخواست میکردند از زورگویی اشغالگران چیزی کم نداشت.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت شانزدهم جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخو
محافظ عاشق من
قسمت هفدهم
بعد از قول نامه ماشین هر سه به دعوت سجاد به نزدیک ترین بستنی سرا رفتند . گارسون آمد و سفارش ها را گرفت ، سجاد رو به امیرحسین گفت : شنیدم داداشت اومده !
+ آره ، یک هفته ای هست .
ـ بسلامتی ، بیارش مسجد با جمع ما آشنا بشه ، شنیدم رفیق هادی ماست ، آره ؟
+ آره هم کلاسی بودن تا دبیرستان دیگه بعدش محمد تهران قبول شد رفت ولی آقا هادی شما اصفهان موندن ظاهرا البته در ارتباط بودن ، عروسی خواهرتون هم اومد
ـ آره ، الان یادم اومد راست میگی ، قد بلنده چشم آبیه نه ؟
+ آره ، البته محمدرضا هم همین مشخصات داره ولی عروسی آقا هادی نبود
ـ چه خبر از محمدرضا ؟
+ خوبن الحمدالله ، بچش دو ماه پیش بدنیا اومد
ـ آره شنیدم زنگ زدم بهش تبریک گفتم ، بهش گفتم وقتی زن گرفتم میام خونتون الان مامان و بابام که مشهد هستن ، فاطمه هم که گیر آسید هادیه
وقتی این حرف را زد نگاهی به مرصاد کرد که بشدت اخم هایش را در هم کشیده بود .
ـ آقا مرصاد شما چه خبر ؟
+ ما هم سلامتی ، دانشگاه خونه مسجد بسیج ، همین فعلا.
ـ خوبه ، الهی شکر .
امیر حسین : راستی مرصاد ؟
+ بله ؟
ـ من یه چیزی کشف کردم .
+ چی ؟
ـ خرج داره این طوری نمیگم دادا .
+ نگو
ـ آخه تو چرا اینقدر بی حالی
مرصاد لبخند تلخی زد و چیزی نگفت حرف های سجاد به مذاقش خوش نیامده بود ، با اینکه حاج رسول پدر سجاد و فاطمه بهترین رفیق پدرش و شریک او در فرش فروشی کسی که وقتی همه به پدرش پشت کرده بودند پای رفاقتش ایستاد و به کمک رفیقش آمد و از اصفهان زادگاهش نقل مکان کرده بود ، مهدا را عروس خودش می دانست اما مرصاد دوست نداشت سجاد همه چیز را تمام شده بداند ، دوست داشت برای بدست آوردن خواهرش مردانگیش را نشان دهد ، نمی توانست اجازه دهد خواهر و بهترین دوستش را به راحتی به او بسپارد .
با صدا زدن های سجاد به خودش آمد : مرصاد جان کجایی برادر ؟
ـ ببخشید حواسم نبود
+ تلفنمه ، فاطمه ست ظاهرا قرار داشتین .
ـ بله.. بله ، فراموش کردم
از اینکه چرا به فاطمه گفته بود برای خرید سجاد هم با آنها می آید پشیمان شد ، میخواست او را از هر چه به مهدا مربوط میشد دور نگه دارد ، نمیدانست این تعصب از کجا آمده اما ...
موبایل سجاد را از او گرفت و به فاطمه گفت :
سلام فاطمه خانوم ، خسته نباشید . شرمنده یادم رفته بود گفتین ساعت ۱۱ کلاستون تموم میشه .
ـ نه بابا این چه حرفیه میدونم شما مردا بهم میگیرین حواستون پرت میشه
مرصاد با خودش گفت حواس پرتی را درست می گویی تک دختر حاج رسول ولی حواسی که پیش خواهرمه نه این جمع مردانه ...
ـ من داخل کتابخونه میشینم وقتی رسیدین ، زنگ بزنین میام پایین .
+ باشه چشم .
ـ چشمتون بی بلا ، من مزاحم جمع دوستانتون نمیشم ، فعلا . خدانگهدار .
ـ مراحمید ، خداحافظ .
گوشی را به سجاد داد و گفت : آقا سجاد ، شما امیرحسین رو میرسونین بی زحمت ؟
امیرحسین : نه من مزاحمتون نمیشم با یه تاکسی چیزی میرم .
مرصاد : خودت لوس نکن ، یکم آقا سجاد هم نگه دار خونتون من بیام دنبالشون
سجاد : خب میخوای من بیام دنبال تو ؟ برو ماشین بذار خونه شاید مادرت لازم داشته باشه
ـ نه فقط قراره برم دنبال دخترا ، مامانم لازم نداره .
+ باشه ، پس امیرحسین بیا بریم هم تو رو برسونم هم محمدحسین و بعد از چندسال ببینم
ـ قدمتون سر چشم ، مرصاد پس من رفتم فعلا .
+ برو بسلامت .
ادامه دارد ...
@negaheqods
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بانیان فرقه بهائیت آغازگر کشف حجاب در ایران!!
🔹اعضاي فرقه ضاله بهائيت در راستاي عملياتي كردن برنامههاي اسلام ستيزانه كانونهای صهيونيستی به ترويج بيحجابی در جامعه اسلامی ايران و مردم مسلمان روی آوردند.
@negaheqods
🔹آنها در دوران قاجار از طريق انجمنها و كانونهای وابسته سعي در زمينه سازيهاي ذهني بخصوص از راه القاي سبك زندگي و شيوههاي رفتاری غربیها داشتهاند و با روی كار آمدن رضاخان و حضور بهائيان و فراماسونرها در دستگاههای مختلف و اصطلاح فرهنگي سياسي پهلوي اول اسلامزدايي و به خصوص ترويج بيحجابی روندي علنیتر و رسمی طرح يافت وسايل ارتباط جمعي نظير مطبوعات كتاب تئاتر و سينما مهمترين نقش را در اين ميان ايفا كرد و پيش از هر اقدام رسمی و علني زمينههای ذهني آن را در جامعه بوجود آورد.
@negaheqods
بازداشت برادرزاده یکی از مسئولان ارشد سابق کشور در آبادان
موعود.ش معاون منطقه آزاد که برادرزاده یکی از مسئولان ارشد سابق کشور است، در آبادان بازداشت شد.
از علت دستگیری وی خبر دقیقی در دست نیست و جزئیات این بازداشت مشخص نیست.
موعود.ش به تازگی در تهران در مراسم عروسی دختر عموی خود در یک هتل مجلل شرکت کرده بود.
@negaheqods
_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️🏻وای اگر مسئله ارضا جنسی بشود محور روابط اجتماعی
🔹️وقتی شهید بهشتی آینده امروزی را به صورت دقیق تحلیل میکند....
@negaheqods
با تلاش و رصد اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ۵ نفر از اعضای شورای شهر سردشت استان آذربایجان غربی به اتهام دریافت رشوه بازداشت شدند.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
﷽
#امام_عزیز_وغریبم_سلام❤️
سرشد بہشوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمےشود ڪہ از این در برانیَم
#یابن_الحسن براے تو بیدار مےشوم
#صبحٺ_بخیر_اے_همہے_زندگانیم
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💐
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت صد و سی و سه سردار پابرهنه سفیر اسپانیا« دن گارسیا دوسیلوا فیگونه را
برگی از داستان استعمار
قسمت یکصد و سی و چهار
شاه کوچک
همه پرتغالیهایی که در این جنگ اسیر شدند به انگلیسیها سپرده شدند انگلیسی ها هنگامی که پای ایران در میان بود این رقیبان دیروز را مسیحیهایی میدانستند که نباید به دست مسلمانان اسیر و زندانی شوند.
هنگامی که پرتغالی ها آماده میشدند تا به انگلیسیها تسلیم شوند دو نفر از ساکنان ایرانی جزیره به آن ها التماس میکردند تا با پرتغالی ها همراه شوند این دو نفر، محمود شاه، حاکم ایرانی جزیره و رئیس نورالدین قاضی هرمز بودند.
محمود شاه حاکم دست نشانده پرتغالی ها بود.
ظلم های او به مردم جزیره کمتر از پرتغالی ها نبود و در تمام مدتی که بر هرمز حکمرانی میکرد واسطه ای بود تا اشغالگران به راحتی بتوانند مردم جزیره و تاجرانی را که به آنجا می آمدند سرکیسه کنند.
محمود شاه می دانست اگر پای سپاه ایران به جزیره برسد. مردم از او به امام قلی خان شکایت خواهند کرد و سردار نیز گناهان او را نخواهد بخشید هنگامی که هنوز محاصره قلعه به دست ایرانیها کامل نشده بود محمود شاه به پرتغالی ها پیشنهاد کرد که بیشتر صنعتگران، مغازه داران و ثروتمندان هرمز را با همه دارایی شان به عمان بفرستند تا جمعیت قلعه کمتر شود و آب و آذوقه بیشتری در اختیار سربازان پرتغالی باشد از طرفی هنگامی که این افراد با دارایی و ثروتشان در جزیره نباشند سربازان دشمن(!) امیدی برای رسیدن به غنائم زیاد نخواهند داشت و در جنگیدن سست خواهند شد.
پرتغالیها این پیشنهاد را قبول نکردند و حاضر نشدند اجازه دهند ثروتی از جزیره خارج شود. محمود شاه با ناامیدی شاهد شکست پرتغالیها بود و هنگامی که متوجه شد آنها به انگلیسی ها سپرده میشوند و جانشان در امان خواهد بود شروع به التماس کرد تا او را هم با خود ببرند و در سایه حمایت انگلستان قرار دهند.
محمود شاه تمام همکاری ها و کمکهایی را که به پرتغالی ها کرده بود به آنها یادآوری میکرد اما کسی حاضر نبود به او کمک کند.
نورالدین، قاضی جزیره هم مردی بود که همیشه در کنار پرتغالی ها قرار داشت او هم مطمئن بود که امام قلی خان از گناهانش نخواهد گذاشت؛اما پرتغالی ها به سینه او هم دست رد زدند.
محمود شاه به پرتغالیها پیشنهاد کرد که حاضر است تمام دارایی و اموال خودش را به آنها بدهد و در عوض او را به بندر گوا در هند که در اشغال پرتغال بود ببرند.
قاضی نورالدین هم حاضر بود پانصد هزار اکو واحد پول پرتغال بپردازد.
معلوم بود که آنها در سایه همدستی با اشغالگران به چه ثروت عظیمی دست پیدا کرده بودند اما پرتغالی ها هر دو را به حال خود رها کردند و به کشتیهای انگلیسی رفتند.
مردم هرمز این دو خائن را دست بسته به امام قلی خان تحویل دادند حاکم فارس دستور داد هر دو را به شیراز بفرستند.
محمودشاه، در راه شیراز از سختیهای اسارت در حالی که دست و پایش در زنجیر بود از دنیا رفت و نورالدین هم در شیراز به دستور امام قلی خان اعدام شد.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت هفدهم بعد از قول نامه ماشین هر سه به دعوت سجاد به نزدیک ترین بستنی سرا رفتند .
محافظ عاشق من
قسمت هجدهم
در کل راه رسیدن به مدرسه مائده با خودش فکر و خیال کرد ، دلش نمیخواست بهترین روز برای خواهرش اوقات تلخ باشد اما با حضور سجاد قطعا نمی توانست ناراحتیش را پنهان کند .
بعد از برداشتن مائده از مدرسه به سمت شهرک محل سکونتشان رفت و جلوی بلوک ۳ آپارتمان های سازمانی ایستاد و به سجاد زنگ زد : الو آقا سجاد سلام ؟ بله ما پایین هستیم ، منتظرم .
سجاد با امیرحسین و پسری دیگری که احتمال داد ، محمدحسین باشد از محوطه بیرون آمدند ، مرصاد و مائده پیاده شدند و سلام و علیکی کردند که امیرحسین گفت : داداش ، ایشون آقا مرصاد فاتح هستن رفیق پایه و بامرام .
مرصاد و محمدحسین دست دادند که مرصاد فکر کرد بهتر است مائده را معرفی کند .
ـ ایشون خواهرم هستن .
محمدحسین با سری افتاده مجددا به مائده سلام کرد و گفت : بفرمایید داخل خواهرم بالا هستن ، بفرمایید ...
ـ متشکرم ، لطف دارید . باید بریم بعدا حتما مزاحمشون میشیم
+ مراحمید ، خواهش میکنم .
بعد از اضافه شدن فاطمه به جمعشان به پاساژی رفتند تا مائده هدیه اش را بخرد ، بعد بسمت بازار راه افتادند و مرصاد یک دستگاه موزیک پلیر جدید و فاطمه دو جلد از کتاب های استاد دینانی را برایش خرید . سجاد هم گفت ، هدیه اش آماده است .
@negaheqods
فاطمه : آقا مرصاد بریم کیک سفارش بدیم ؟
ــ نه اونو خود رستوران گفتم حاظر کنن فقط یکم وسایل تزیینی لازمه بریم تمش انتخاب کنیم ؟ تم وسایل رستوران خیلی گرون بود.
+ آره بریم ، مائده خسته نیستی ؟
ـ نه آجی .
+ خداروشکر پس بزنین بریم یه خرید مفصل .
بعد از اتمام خرید ها به سمت شهرک راه افتادند ، فاطمه بخاطر شغل همسرش به اصفهان آمده بود و همسر پاسدارش یک واحد از خانه های سازمانی را اجاره کرده بود .
چند ماه بعد از عروسی فاطمه تک دختر حاج رسول ، خانواده فتاح بخاطر دانشگاه نور چشمشان به اصفهان آمدند به اصلیتشان جایی که ۲۰ سال پیش خیلی چیز ها را جا گذاشته و به مشهد رفته بودند بعد از نقل مکان خانواده مهدا ، سجاد با قبولی در آزمون استخدامی مخابرات به اصفهان آمد زادگاهش . شهری که هر دو خانواده به آن تعلق داشتند ، شهری که برای خاندان فاتح پر از خاطره است خاطره ای که جوان تر ها از آن بی خبر بودند .
ادامه دارد ...
@negaheqods
تاختن بر حجاب اسلامی و تبلیغ بهائیت
بررسی رسانهها و شبه رسانههای فارسی زبان ضد ایرانی این واقعیت را نشان میدهد که دستورالعمل فعلی آنها بر محور دو چیز خلاصه میشود: ۱- تاختن به حجاب اسلامی ۲- حمایت از فرقه ضاله بهائیت.
@negaheqods
شبه رسانههای یاد شده، در برنامههای مختلف خود اعم از سرگرمی مطلق تا برنامههای مختلف به اصطلاح سیاسی و اجتماعی، به بهانههای گوناگون به موضوع نبود آزادی در ایران میپردازند و سپس در بیان مصادیق ادعای واهی خود، مصرانه موضوع حجاب اسلامی را پیش میکشند و این آموزه و دستور صریح قرآنی را در تضاد با حقوق بشر معنا میکنند و این ضامن امنیت و شأن زنان را عاملی برای واپسماندگی معرفی می کنند.
شبکههای «صدای آمریکا»، «من و تو»، «بی بی سی» و شبکههای سلطنت طلب و... با پخش کلیپهائی از زنان در برخی معابر تهران تلاش دارند کشف حجاب را به عنوان خواست عمومی مردم جا بیندازند تا با رواج بیحیائی و بی غیرتی، جامعه را نسبت به دین مبین اسلام و انقلاب دور سازند.
@negaheqods
حمایت صریح و قاطع از فرقه ضاله بهائیت نیز اگرچه در گذشته دارای سابقه بوده است اما در مقطع کنونی ترویج این فرقه استعمار ساخته بهمنظور زدن ریشههای اسلامی و شیعی و سوق دادن نسل جوان به فرقه استعماری - صهیونیستی بهائیت، گامی در بستر جنگ نرم علیه نظام دینی برشمرده میشود.
پرچمدار حمایت از فرقه ضاله بهائیت که در میان رسانههای سلطنتطلب بسیار پررنگ بهنظر میآید، شبکه من و تو است که از لندن و با حمایت مالی و رسانهای «امآیسیکس» انگلیس فعالیت میکند.
شبکههای معاند در پرداختن به بهائیت به عمد چند واقعیت را بازگو نمیکنند. اول، نقش انگلیس در سر برآوردن فرقه ضاله بهائیت، دوم، چرائی مخالفت با فرقه ضاله بهائیت از سوی مسلمانان و سوم، نسبت میان صهیونیسم و بهائیان. به نظر میرسد رسانههای داخلی،مخصوصا رسانه ملی، در زمینه تبلیغ حجاب اسلامی و افشای ماهیت شیطانی فرقه ضاله بهائیت باید بیش از پیش وارد صحنه شوند
@negaheqods
:
مقام معظم رهبری:
خلیج فارس خانه ماست.
۱۰اردیبهشت روز ملی خلیج فارس را گرامی میداریم.
@negaheqods
خبر آمد خبری در راه است.
شناسایی و دستگیری شبکه جاسوسی آمریکا در کشور توسط پاسداران گمنام امام زمان عج
به زودی اطلاعات تکمیلی منتشر می شود.
ضربه ای مهلک به بدنه سرویس اطلاعاتی آمریکا در کشور
@negaheqods
نگاه قدس
خبر آمد خبری در راه است. شناسایی و دستگیری شبکه جاسوسی آمریکا در کشور توسط پاسداران گمنام امام زما
🛑خنثی سازی چندین عملیات تروریستی داعش در کشور
💢پس از عملیات تاریخی و مبارک "وعده صادق" گروهک تروریستی آمریکا ساخته ی داعش تلاش های متعددی برای انجام عملیات های تروریستی در کشور داشته که با تلاش شبانه روزی و جان فشانی سربازان گمنام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چندین عملیات تروریستی در کشور کشف و خنثی سازی شد.
💢این عملیات های تروریستی چندگانه توسط عناصر آموزش دیده داعش که از طریق غیر قانونی وارد کشور شده بودند طراحی شده بود
💢عناصر آموزش دیده داعش از طریق سکوهای خارجی با سرپل های هدایت کننده عملیات که کارفرمایان صهیونیستی آنان هستند مرتبط بودند
💢در این راستا افرادی که به هر شکلی با عناصر تروریستی مرتبط بودند،شناسایی و بازداشت شدند
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم❤️
مولایم!
همه روز،
آفتاب به امید آمدنت
طلوع می کند.
انتظار برایمان بس است
ای عشق طلوع کن!
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
@negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و چهار شاه کوچک همه پرتغالیهایی که در این جنگ اسیر شدند ب
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت صد و سی و پنج
خوشبوترین درجهان
شاه عباس از همه یادگارهای پرتغالی ها نفرت داشت و توتون و تنباکو سوغاتی بود که پرتغالیها به ایران آورده بودند.
اروپایی ها با این گیاه هنگامی که آمریکا را کشف کردند آشنا شدند و وقتی لذت سرخپوستها را از دود کردن آن دیدند روی آن به عنوان یک کالای ارزشمند برای صادرات حساب باز کردند پرتغالیها با آنکه تنها جزیره کوچک هرمز را در جنوب ایران اشغال کرده بودند، اما چون بسیاری از تجار به هرمز رفت و آمد میکردند توانستند به سرعت مردم ایران را با این گیاه آشنا کنند.
چیزی نگذشت که تنباکو به مادهای ضروری در زندگی مردم تبدیل شد. در میهمانی ها اولین پذیرایی، آوردن قلیان به مجلس بود.
ثروتمندان و بزرگان دولت حتی هنگامی که سوار اسب بودند قلیان میکشیدند در مدارس و مجالس علمی هم استاد و دانشجو مشغول دود کردن تنباکو بودند حتی در ماه رمضان هم مردم روزه شان را با قلیان افطار میکردند.
بهترین نوع تنباکو را تاجران انگلیسی به ایران میآورند که به آن تنباکوی انگلیسی میگفتند؛این تنباکو در ایالت ویرجینیای آمریکا که در آن سالها در تصرف انگلستان بود کاشته میشد.
شاه عباس تصمیم گرفت جلوگیری از مصرف تنباکو را از اطرافیان خود آغاز کند به همین خاطر گروهی از آنها را به میهمانی دعوت کرد و بعد دستور داد پهن خشک و کوبیده شده اسب را به جای تنباکو در سر قلیان ها بریزند.
هنگامی که میهمانها سر جایشان نشستند، شاه دستور«قلیان»داد.
خدمتکارها قلیانها را تقسیم و میهمانها شروع به کشیدن کردند.
شاه به آنها گفت: «این تنباکو چطور است؟ آن را حاکم همدان برای من فرستاده و مدعی است بهترین تنباکوی دنیاست.»
میهمان ها مجبور بودند از آنچه شاه به آنها تعارف کرده تعریف و تمجید کنند جمله هایی مانند «عالی است» و «در جهان بی نظیر است دائماً در مجلس تکرار میشد.
شاه از قورچی باشی که یکی از سرداران لشکرش بود پرسید:« جناب عالی بفرمایید چگونه است؟» قورچی باشی گفت:«به سر مبارکتان قسم که از هزار گل خوشبوتر است.»
شاه با بیزاری سری تکان داد و گفت: «نفرین بر چیزی که نمیتوان آن را از پهن تشخیص داد. » و بعد دستور داد در سراسر کشور مصرف توتون و تنباکو ممنوع شود.
اصرار شاه عباس بر ممنوع بودن مصرف تنباکو به اندازه ای بود که حتی به سفیران خارجی هم به شکلی گوشزد میکرد که از دود کردن آن دست بردارند.
شاه که به روابطش با کشورهای خارجی اهمیت زیادی میداد نمیتوانست این عادت بعضی از سفیران را تحمل کند.
در رجب سال ۱۰۲۸ هجری قمری سفیری از سوی جهانگیر پادشاه هند به ایران آمد. این سفیر به کشیدن تنباکو معتاد بود و آن را با چپقی که طول آن به حدود یک متر و نیم میرسید دود میکرد.
شاه این سفیر را همراه سفیران اسپانیا، انگلستان و عثمانی به خانه امام قلی خان حاکم فارس برد.
یکی از شبهای گرم تابستان بود و میهمانان برای استراحت روی بام خانه رفتند سفیر هند هم به سرعت چپقش را روشن کرد و دود آن را در اطراف پخش کرد.
شاه عباس که نمی خواست مستقیماً به سفیر بگوید چیقش را کنار بگذارد از سفیر اسپانیا پرسید: « در کشور شما چه کسانی تنباکو میکشند؟
سفیر اسپانیا که منظور شاه را فهمیده بود گفت: «فقط بردگان سرخپوست آمریکایی و سیاه پوست افریقایی»
شاه با صدای بلندی خندید و نیم نگاهی به سفیر هند انداخت. اما سفیر هند بی توجه به آنها به کار خودش مشغول بود.
شاه از جا بلند شد و به سوی دیگر بام رفت و در راه دستار امام قلی خان را هم از سر او برداشت سپس در گوشه ای دراز کشید و دستار را زیر سرش گذاشت اما نمی توانست چپق کشیدن مرد هندی را فراموش کند.
برای همین امام قلی خان را صدا کرد و از او خواست دوباره از سفیر بپرسد چه کسانی در اسپانیا تنباکو دود میکنند. سفیر اسپانیا جوابش را تکرار کرد و این بار همه حاضران همراه شاه شروع به خندیدن کردند.
اما سفیر هند همچنان به همه آنها بی توجه بود و دود چیقش را به هوا می فرستاد.
گویا شاه عباس که دستور داده بود دماغ و لب کسانی را که قلیان و چیق میکشند ببرند، نمی خواست از خانه یکی از سردارانش در شبی که خودش هم میهمان آن خانه بو دود و بوی تنباکو در اطراف پخش شود.
شاه نمی توانست قبول کند هر سال مقدار زیادی از سکه های طلای ایران برای خریدن ماده ای از کشور خارج شود که هیچ نفعی برای مردم ندارد.
پس از مرگ شاه عباس مصرف تنباکو به تدریج از سر گرفته شد و بسیاری از مردم به آن معتاد شدند.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت هجدهم در کل راه رسیدن به مدرسه مائده با خودش فکر و خیال کرد ، دلش نمیخواست بهت
محافظ عاشق من
قسمت نوزدهم
مائده با سر و صدا و هیجان برای مادرش از خرید ها میگفت و مرصاد هنوز در افکاری که غیرت مردانه اش را فریاد میزد غوطه ور بود . همین که صدای اف اف بلند شد ، انگار از قفس آزاد شده باشد بسمتش پرواز کرد و در را برای پدرش باز کرد ، حرف های زیادی داشت و فقط میتوانست به او بگوید .
در آپارتمان را باز کرد و پدرش را در آغوش گرفت : سلام بابا ، خسته نباشی .
ـ سلام مرد خونه ، چطوری ؟
ـ خوبم بابا جان ، میدونم خسته ای ولی کار دارم باهات یه وقت واسه من بذار .
ـ باشه بابا ، بذار من اول برم به فرمانده ادای احترام کنم ، چشم .
ـ ممنون بابا .
صدای انیس خانم از اتاق آمد که خطاب به مرصاد گفت : مرصاد در باز کردی ؟ کی بود ؟
ـ سلام بر انیس بانو ، چه حال ؟ چه احوال خانوم ؟
ـ اِ مصطفی تویی ، سلام حاجی جان . صفا آوردی یه سر به فقیر فقرا زدی !
ـ تیکه می اندازی خانومی ، دیگه باید پرونده ام تکمیل بشه .
ـ من که میدونم میری اونجا برای کمک به نیروهای اونجا ولی حقوق دو جا هم میگیری ؟!
حاج مصطفی با طرز خنده داری انگشت به دهان گرفت و گفت : انیس جان مگه من جن و پریم که در عین واحد دو جا کار کنم ، دو بار حقوق بگیرم ؟
ـ باشه حالا نمیخواد نمایش اجرا کنی شما همه جوره عزیزی .
ـ میدونم ، میدونم ...
بچه ها به این بحث پدر و مادرشان خندیدن و در دل ذوق زده از عشقی که بعد از چندین سال هر روز زنده تر میشد .
ادامه دارد ...
@negaheqods
❌تلاش بهائیت برای عادیسازی بیحجابی در کشور
🔹تشکیلات فرقه ضاله بهائیت مدّتی است با کمک رسانههای رسمی و غیر رسمی تلاش دارد فرهنگ حجاب در کشور را به چالش کشیده با روشهای مختلف، بیحجابی را در کشور عادی سازی نماید.
🔸در این راستا صفحات بهائی از جمله إینستاگرام مؤسسه «توانا» و «من و تو» با إنتشار عکسهای بازیگران هنجارشکن، هتاکان به حجاب و همچنین تحریک أفراد به مقابله با افراد تذکر دهنده در باره حجاب یا روشهای دیگر این نقشه را پیاده کرده و رأفت إسلامی مسئولان را نشانه ضعف و ناتوانی نظام در مبارزه با بیحجابی جلوه می دهد.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
دنيا بہ روے سرم شد آوار بيا
در سينہ دوباره غم شد انبار بيا
تڪرار نبودݩ تو، تقصير من اسٺ
دل خستہ ام از اين همهہ تڪرار بيا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت صد و سی و پنج خوشبوترین درجهان شاه عباس از همه یادگارهای پرتغالی ه
📜برگی از داستان استعمار
💎قسمت یکصد و سی وشش
رقیب تازه نفس
انگلیسیها پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون کرده بودند و حالا باید بیشترین استفاده را از این وضعیت پرمیبردند.
اگر میتوانستند تجارت ایران را از مسیرهای قدیمیکه از عثمانی میگذشت به راههای دریایی بکشانند بیشترین سود نصیب آنها میشد اگر ایران تصمیم میگرفت کالاهایش را از راه دریا به اروپا برساند باید از کشتیهای انگلیسی استفاده میکرد و اگر قرار بود این اجناس از هرمز بارگیری شوند، نیمیاز عوارض گمرکی آنها به انگلیسیها میرسید.
اما چگونه میتوانستند ایران را از راههای زمینی به مسیرهای دریایی بکشانند؟ چاره آن فقط جنگ بین ایران و عثمانی بود.
اگر آنها موفق میشدند این دو کشور را به جان هم بیندازند، صادرات بیشتر کالاهای ایرانی در اختیار آنها قرار میگرفت.
شاه عباس دادوستد ابریشم را در کشور و صادرات آن را به خودش اختصاص داده بود و برای این کار از بازرگانان ارمنی استفاده میکرد. کمک شاه به ارسال ابریشم به خارج از کشور تولید آن را به شدت افزایش داد به شکلی که هر سال حدود ۷۵۰ تن ابریشم به دست میآمد.
تجارت ابریشم بزرگترین منبع پول برای خزانه شاه بود و ابریشم ایران به یکی از سه کالای اصلی در تجارت جهانی تبدیل شد.
در آن سالها، طلایی که اسپانیاییها از قاره تازه کشف شده آمریکا به دست میآوردند ادویه ای که پرتغالیها و هلندیها از جنوب شرقی آسیا به اروپا میبردند و ابریشم ایران سه کالای مهم در بازرگانی و اقتصاد دنیا به شمار میرفتند.
کمپانی هند شرقی انگلستان که پیش از این با شاه عباس قراردادی را امضا کرده بود که هر سال بین ۱۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عدل ابریشم از شاه بخرد برای آنکه شاه وادار شود ابریشم را ارزانتر بفروشد اعلام کرد که دیگر حاضر نیست با شاه معامله کند.
اما نمایندگان کمپانی نه در بازار و نه در میان تولیدکنندگان ابریشم در گیلان، هیچ ابریشمیبرای خرید پیدا نکردند!!
انگلیسیها برای فروش پارچههای ماهوتی هم که به ایران وارد کرده بودند با دردسر روبه رو شدند. این پارچهها به خوبی پارچههای ایرانی نبود و حتی هنگامیکه انگلیسیها مقدار زیادی از این پارچهها را به یکی از مأموران شاه فروختند با مشکلات زیادی روبهرو شدند.
این فرد پارچهها را به جای حقوق عقب افتاده سربازان اصفهانی بین آنها تقسیم کرد. اما سربازها که پس از مدتی متوجه شده بودند پارچهها جنس خوبی ندارند در بازارهای اصفهان به دنبال تاجران انگلیسی راه میافتادند و به آنها دشنام میدادند.
انگلیسیها امیدوار بودند اکنون که پرتغالیها را از خلیج فارس اخراج کردهاند خودشان جای آنها را بگیرند و از همه این امتیازها استفاده کنند. اما آنها فقط یک سال در خلیج فارس تنها ماندند؛در سال ۱۰۳۲ هجری قمری یک حریف تازه نفس را در برابر خود دیدند؛ هلندیها.
شرکت هند شرقی هلند، تجارتخانه ای را در بندرعباس تأسیس کرده بود و به شاه عباس پیشنهاد کرد که در تجارت ابریشم ایران شرکت کند.
شاه عباس که برای تسخیر بغداد با عثمانی وارد جنگ شده بود و احساس میکرد باید دوباره به اروپاییها روی خوش نشان دهد پیشنهاد آنها را پذیرفت.
قرار شد هلندیها کالاهایی را به ارزش 4هزارتومان به ایران وارد کنند که فلفل % ۴۰ این کالاها را تشکیل میداد و ایران به جای پول باید به آنها ابریشم میداد.
@negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت نوزدهم مائده با سر و صدا و هیجان برای مادرش از خرید ها میگفت و مرصاد هنوز در اف
محافظ عاشق من
قسمت بیستم
ناهارشان را در جمع خانوادگی با عشق خوردند و حاج مصطفی از احوال مهدا جویا شد و مجددا با نگرانی های انیس خانوم و بی تفاوتی های مرصاد مواجه شد ، میدانست این استخدامی مشکوک است اما هر چه از همکار هایش در اصفهان جویا شد به نتیجه ای نرسید ، میدانست وقتی مهدا در چشمش نگاه نمیکند و حرف میزند ، چیزی را پنهان میکند .
ـ خسته نباشی خانومی خیلی خوشمزه بود ، منم که همیشه گرسنه ی این غذای خوش طعم شمام دو روزه غذا نخوردم .
انیس خانم خندید و گفت : نوش جان عزیزم
ـ مرصاد ؟ دو تا استکان چایی بیار تراس صحبت کنیم .
مائده : چیکار کردی مرصاد ؟ بابا میخواد دستت رو کنه .
ـ میبینم دختر بابا کنجکاویش هنوز فعاله من فکر میکردم عوض شدی مائده بهشتی
مائده خندید و گفت : بابایی استادی واسه ساکت کردن من .
با مرصاد به تراس رفتند و حاج مصطفی رو به پسرش گفت : من سر تا پا گوشم بابا ، فقط حواست به زمان باشه خواهرت نمونه اونجا .
ـ ممنون بابا ، بله حواسم هست .
ـ بفرما .
ـ بابا حقیقتا راجب آقا سجادِ ، من حس میکنم خیلی همه چیزو تموم شده میبینه در صورتی که مهدا هیچ وقت از رضایت خودش نگفته
ـ میدونم بابا ، یکم رسول تند رفته این پسر هم به حرفای باباش دل بسته. من همیشه بهشون گفتم تصمیم اول و آخر با مهداست من که نمیتونم مجبورش کنم اگه ازم نظر بخواد فقط میتونم بهش مشورت بدم ...
ـ پس شما براش محدودیت قائل نمیشین ؟ آخه همیشه میگین ما خیلی به حاج رسول مدیونیم .
ـ منظورت همون اجباره ؟ این قضیه فرق داره بابا ، مهدای من اینقدر عاقل هست که خودش بتونه بهترین تصمیم بگیره .
ـ ببخشید بابا اینقدر راحت میگم ولی من حس میکنم به آقا سجاد علاقه نداره
ـ اینقدر دختر نجیبی هست که نشه اینو فهمید ولی تو بهش نزدیکتری ، شاید بهتر از من نظرشو بدونی ولی بهتر از من نمیشناسیش ...
ـ بله قطعا حق باشماست ولی من بابت این صمیمت خانوادگی نگرانم بابا .
ـ درکت میکنم منم کمتر از تو نگران نیستم ولی علاوه بر توکل باید به خدا و حکمتش اعتماد داشت مرصاد ، امیدوارم هر چی صلاحه خودشه پیش بیاد ، نگران دِین منم نباش .
ـ ممنون بابا آرومم کردین ، خیلی بهم ریخته بودم .
ادامه دارد ...
@negaheqods
دوازدهم اردیبهشت ،روز کارگر و روز معلم را به تلاشگران عرصه تولید و علم تبریک می گوییم.
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
@negaheqods