✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت هفتم)
#داستان
📎 لینک قسمت ششم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6884
راننده پیاده شد و چمدان را از صندوق عقب درآورد. دوباره تشکر کردم و به طرف در ورودی فرودگاه راه افتادم.
بعد از عبور از بازرسی، رفتم سراغ مراحل خستهکننده چک کردن پاسپورت و ویزا و تحویل کارت پرواز. 😕
در صف که ایستاده بودم، یک بار توی کیفم را چک کردم...
جای مامان خالی است که بگوید: «یسنا جان، یه بار دیگه چک کن که چیزی رو جا نذاشته باشی...» 😊
🌸 @Negahynov
آقایی که جلوی من در صف ایستاده، کمی سخت راه میرود. اگر هیربد اینجا بود، حداقل بیست جلسه فیزیوتراپی برایش تجویز میکرد؛ پول سه جلسه اول را هم یکجا میگرفت! 😁
همان طور که در صف ایستاده بودم، دوباره خاطرات گذشته به ذهنم هجوم آوردند:
ده روز بعد از سفر مشهدی که آن سال با فائزه داشتیم، در روز سیزده بدر، پای من پیچ خورد. 😫
آن موقع هیربد دانشجوی سال دوم فیزیوتراپی بود. آمد؛ نگاهی انداخت و گفت: سه جلسه فیزیوتراپی میخواد!!!
گفتم: «به شرط این که همون جلسه اول، برام بندهش بیاری!» 😉
وقتی که آن روز هم طفره رفت و سعی کرد بهانه بیاورد، حسابی مشکوک و کنجکاو شدم. 🤔
اوستا را هم که قبل از عید برایم آورد، با صد بار اصرار و یادآوری و خواهش، بالاخره راضی شده بود بیاورد!
🌸 @Negahynov
از سیزده بدر که برگشتیم، مستقیم رفتم توی اتاقم و با همه خستگیای که داشتم، اوستا را از توی قفسه کتابها درآوردم. 📚
نگاهی به جلد کتاب انداختم:
«اوستا
کهنترین سرودها و متنهای ایرانی
گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه»
فهرست جلد اول را به سرعت نگاه کردم تا رسیدم به یشتها. 📖
با دیدن عناوین یشتها، لبخند رضایتی زدم. 😊
با یک نگاه، نام چندین ستاره و سیاره در بین اسامی بیست و یک یشت اوستا به چشمم آمد: خورشید یَشت، ماه یشت، تیر یشت، مهر یشت، بهرام یشت... 😍
🌸 @Negahynov
دستم را گذاشتم روی مهریشت و روی نقطهچینها حرکت دادم تا رسیدم به شماره صفحه: ۳۵۳. 👆
همانجا کنار قفسه کتابها نشستم روی زمین و کتاب را ورق زدم تا رسیدم به صفحه مورد نظر. بعد هم ورق زدم تا برسم به بند ۹۵؛ همانجا که از کروی بودن زمین گفته. 👏👏
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
9.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «#تمدن» یا «تعفن»!
#غرب
#آمریکا
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت هشتم)
#داستان
📎 لینک قسمت هفتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6893
بند ۹۵، ابتدای کَردهی بیست و چهارم بود و سطر اولش فقط نقطه چین گذاشته شده بود! 😳
از خط دوم شروع کردم به خواندن:
«آن که پس از فرو رفتن خورشید، به فراخنای زمین پای نهد. هر دو پایانهی این زمینِ پهناورِ گویسانِ دورکرانه را بسپاود و آنچه را در میان زمین و آسمان است، بنگرد.» (۱۷)
هاج و واج به این جملات نگاه کردم! 😳
چند بار دیگر هم بند ۹۵ را خواندم؛ ولی احساس کردم چیزی از آن متوجه نمیشوم!
🌸 @Negahtnov
تکه کاغذی لای آن صفحه گذاشتم و دوباره فهرست را نگاه کردم. گفتم شاید کلمات اَرت یشت را بهتر بفهمم.
اَرت یشت (یا اَشی یشت) را پیدا کردم ورق زدم تا به بند ۱۹ برسم. در بین بندهای قبل، باز هم سطر کاملی پر از نقطه چین به چشمم آمد!
بند نوزدهم ارت یشت اینطور آغاز میشد:
«آن که به هنگام زادن و بالیدنش، اهریمن از این زمینِ پهناورِ گویسانِ دورکرانه بگریخت.» (۱۸)
بند ۱۹ را که تا پایان خواندم، فهمیدم که دارد درباره «سِپیتمان زرتشت» یا همان اشو زرتشت خودمان حرف میزند. ❤️
از اینکه عبارت بند ۱۹ ارت یشت را فهمیده بودم، روحیه گرفتم. 😎
تکه کاغذی هم لای آن صفحه گذاشتم و دوباره برگشتم به مهر یشت.
🌸 @Negahynov
نگاهی به قبل و بعد بند ۹۵ انداختم.
بند ۹۴ گفته بود: «اینچنین بشود که تو ای مهر فراخچراگاه! اسبان ما را نیرو و ما را تندرستی بخشی تا ما دشمنان را از دور بازشناسیم و بتوانیم در برابر هَمِستاران از خود پَدافَند کنیم و همستارِ بداندیشِ کینهورز را از پای درآوریم و شکست دهیم.» (۱۹)
آخرین خط این بند هم یک ردیف نقطه چین بود! 🤔
رفتم به ابتدای مهر یشت:
خشنودی «مهرِ» فراخ چراگاه و «رام» بخشندهی چراگاه خوب را.
«یَثَه اَهو وَیرْیو...» (۲۰) که زَوت مرا بگوید.
«اَثارَتوش اَشاتْ چیتْ هَچا...» که پارسا مردِ دانا بگوید... (۲۱)
🌸 @Negahynov
مادرم وارد اتاق شد و با تعجب گفت: «یسنا! داری چی کار میکنی؟! 😳
چرا هنوز لباساتو عوض نکردی؟! زود باش، شام حاضره. 😠»
جلد کتاب را نشانش دادم و گفتم: «دارم اوستا میخونم». 😉
لبخند رضایتی زد و با لحنی که همچنان کمی شاکی بود، گفت: «زود بیا تا غذا یخ نکرده!»
🌸 @Negahynov
سر میز شام، همه حواسم به مهر یشت بود. غذایم را زود تمام کردم و در مقابل چشمهای متعجب بابا و مامان به اتاقم برگشتم. 🚶🏻♀️
جمشید که آن موقع ۱۲-۱۳ ساله بود، خندید و گفت: «ای تنبل! مشقای مدرسهتو گذاشتی برای شب آخر؟!» 😜
برگشتم و با درآوردن شکلکی، حرصم را خالی کردم! 😬
و زود داخل اتاق رفتم و در را بستم.
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۱۷- اوستا، جلیل دوستخواه، ص ۳۷۶
۱۸- همان، ص ۴۷۱
۱۹- همان، ص ۳۷۶
۲۰- یکی از معروفترین دعاهای زرتشتیان که به زبان اوستایی خوانده میشود.
۲۱- اوستا، جلیل دوستخواه، ج ۱، ص ۳۵۳
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرهنگ اجباری در غرب!😒
آیا فرهنگ غربی از فرهنگ ما غنیتر است⁉️
کلیپی جالب برای کسانی که غرب قبله آمالشان است👌
@Drsalaam
🌸 @Negahynov
✨ خورشیدنیایش ✨
(قسمت نهم)
#داستان
📎 لینک قسمت هشتم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/6901
سر میز شام، همه حواسم به مهر یشت بود. غذایم را زود تمام کردم و در مقابل چشمهای متعجب بابا و مامان به اتاقم برگشتم. 🚶🏻♀️
جمشید که آن موقع ۱۲-۱۳ ساله بود، خندید و گفت: «ای تنبل! مشقای مدرسهتو گذاشتی برای شب آخر؟!» 😜
برگشتم و با درآوردن شکلکی، حرصم را خالی کردم! 😬
و زود داخل اتاق رفتم و در را بستم.
🌸 @Negahynov
دو سه روزی با یشتها کُشتی گرفتم و سعی کردم از معنیشان سردربیاورم.
فهمیدم که هر یشت، از چند قسمت کوچکتر به نام «کَرده» تشکیل شده.
و فهمیدم که آن نقطه چینها به معنی تکرار بعضی از بندهای قبل است. ✅
اما به یک عالمه چیز عجیب و غریب هم برخورد کردم که اصلاً انتظارشان را نداشتم! 😐
بالاخره تصمیم گرفتم دوباره از هیربد کمک بگیرم. تلفنم را برداشتم؛ شماره هیربد را گرفتم و زدم روی ضبط مکالمه. 📲
بعد از سلام و احوال پرسی، گفتم: «هیربد چند تا سؤال داشتم. حالا بعضیاشو میگم؛ بعضیاشم بمونه برای وقتی که همدیگه رو دیدیم.»
هیربد با لحن شیطنتآمیزی گفت: «همین دیگه، مگر این که شما سؤال داشته باشی که سراغی از ما بگیری!» 😏
گفتم: «حالا این حرفا رو بذار برای بعد... ذهنم خیلی درگیر سؤالا شده. بپرسم؟»
گفت: «بگو ببینم مشکل چیه!» 🤔
🌸 @Negahynov
گفتم:
«یعنی چی که تخمهی آب، توی ستاره «تِشتَر»ه؟! (۲۲) 😳
نطفه گاو، توی ماه چی کار میکنه؟! (۲۰)
ستاره وَنَند کدومه؟ چه جوری با حشرهها میجنگه؟! (۲۴)
راستی یه سؤال دیگه: توی دین ما ایزدی، فرشتهای، ستارهای، چیزی هست که به اندازهی اهورامزدا شایستهی ستایش و پرستش و درود و بزرگداشت باشه؟!... 🙄»
هیربد پرید وسط حرفم و گفت: «این چرت و پرتا چیه داری میگی؟!» 😠
گفتم: «پس به نظر تو چرت و پرته؟ خب حالا جوابش چیه؟»
هیربد گفت: «ببین یسنا، من نمیدونم کی بهت گفته که ما، کس دیگهای رو همردیف اهورامزدا میدونیم؛ ولی مطمئن باش که همهش الکیه.» ❌
🌸 @Negahynov
گفتم: «جوش نیار آقا هیربد. خود اهورامزدا گفته! 🤦🏻♀️
گوش کن: «ای سِپیتمان زرتشت! من آن ستاره تِشتَر را در شایستگیِ ستایش، در برازندگیِ نیایش، در سزاواریِ بزرگداشت و خشنود کردن و درود و آفرین، برابر با خود - که اهورَهمَزدایم - بیافریدم!» (۲۵) 😵
تیر یشت، بند ۵۰
تازه بازم هست. اینو گوش کن:...»
🌸 @Negahynov
📚 پ ن:
۲۲- اوستا، جلیل دوستخواه، ص ۳۳۰
۲۳- همان، ص ۳۲۶
۲۴- همان، ص ۵۰۷
۲۵- همان، ص ۳۴۱
ادامه دارد...
#زرتشت #اوستا
#علم #قرآن
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282