11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢نمایندهای که مجلس و دولت را به توپ...
📍کولاک دکتر «سارا فلاحی» نمایندهی استان ایلام در صحن علنی مجلس...
👏👏👏👏👏👏
✍ماشاالله به این شیرزن؛ دلمان را خنک کرد...
🇮🇷 @Sarv110 🇮🇷
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت اول)
#داستان
🌸 @Negahynov
بعد از مدتها فرصتی پیدا شده بود که با همسرم و بچهها بیرون برویم و آب و هوایی عوض کنیم. 🌱
هوای نیمه ابری اواخر مهرماه، آن قدر سرد نشده که نتوانیم بعد از ظهر جمعه را در فضای باز بگذرانیم.
برای همین، انتخاب ما، یکی از پارکهای نزدیک خانه بود. پارک نسبتاً آرامی بود. 👌
زیرانداز را که پهن کردیم، رضا مهلت نداد. زود توپ را برداشت و با کُری خواندن، من را دعوت به بازی کرد: ⚽️
«بابایی اگه راست میگی، بیا منو بگیر... بابا... بابا... من تند تند میدُوَم. تو که نمیتونی به من برسی!»
حُسنا هم از دیدن هیجان داداشش ذوق زده شده بود و با همان زبان شیرینش که تازه به حرف افتاده بود، مدام تکرار میکرد: «بابا... بابا... تو تِه نمیتونی!» (معنی و مفهوم آن، این میباشد که: بابا، بابا، تو که نمیتونی! 😅)
🌸 @Negahynov
به سرعت عبا و عمامهام را درآوردم و گذاشتم گوشه زیرانداز؛ حُسنا را زدم زیر بغلم و دویدم دنبال رضا. 🏃🏻♂️
همسرم زهرا هم در حالی که از خنده غش کرده بود، گوشی را برداشت و شروع کرد به فیلمبرداری. 📱
حدود بیست دقیقه حسابی با بچهها بازی کردیم و سر به سر هم گذاشتیم. یک وقتهایی زهرا هم شریک بازیمان میشد و توپ را برمیداشت و به سمت ما نشانه میگرفت. نشانه گیریاش هم الحق که عالی بود! 🤕
دیگر حسابی عرق کرده بودیم و به نفس نفس افتاده بودیم. زهرا مقداری میوه و تنقلات درآورد و ما هم از خدا خواسته، آمدیم کنارش و روی زمین پهن شدیم! 😋
🌸 @Negahynov
با اینکه جای دنجی را انتخاب کرده بودیم، ولی بالاخره هر از گاهی، رهگذرهایی عبور میکردند. عکسالعملهایشان خیلی مختلف و متنوع بود.
یکی با تعجب خیره میشد به سمت ما؛ یکی تکهای میانداخت و رد میشد؛ یکی لبخند رضایت میزد، یکی دو نفر هم داشتند فیلم میگرفتند! 🙄
من و زهرا به روی خودمان نمیآوردیم و سرخوش از بودن در کنار هم بودیم. بچهها هم هنوز کوچکتر از آن هستند که توجهشان به این حواشی جلب شود. با تمام حواسشان مشغول بازیگوشی بودند.
این وسط، دو سه تا بچه هم دقایقی آمدند و به بازی ما ملحق شدند. 👦🏻👧🏻
در کل، خوش گذشت. جای همه دوستان، خالی. 😉
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🔸️امام حسن عسکری علیهالسلام فرمودند: تمام پلیدیها در خانهای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.
▪️شهادت حضرتش تسلیت باد...
#امام_حسن_عسکری (ع)
☑ @samtekhoda3
🏴 @Negahynov
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در شرایطی که ماسک زدن و نفس کشیدن برامون سخت شده هستن قهرمان های که برای دفاع از مملکتمون همیشه ماسک رو صورتشون بوده، و یه عمر سخت نفس کشیدن
پیشکش به قهرمانانی که سخت نفس می کشن
💠 @Fars_Plus
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت دوم)
#داستان
🖇 لینک قسمت اول:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9650
عصرانه را خوردیم و حدود یک ساعت دیگر هم با انواع بازیها بچهها را سرگرم کردیم.
ساعت چهار و نیم، وسایلمان را جمع و جور کردیم که بتوانم زهرا و بچهها را به موقع به خانه برسانم و خودم هم به نماز برسم. ⏰
من سبد وسایل را برداشتم و دست رضا را گرفتم. زهرا هم حُسنا را بغل کرد و به طرف درِ خروجی پارک راه افتادیم.
نزدیک در پارک، چهار تا نوجوان روی نیمکت نشسته بودند و مشغول شوخی و خنده بودند. ما را که دیدند، سوژه جدید گیرآوردند.
یکی از پسرها در حالی که حرف «عین» را از اعماق لوزالمعدهاش تلفظ میکرد، گفت: «السلام عععععععلینا و ععععععععلی ععععععععععباد الله الصالحـیــــــــــــن» 😆
دومی که آتشش کمی تند بود، به سبد مسافرتی اشاره کرد و گفت: «توش بیتالمال بود حاجاقا؟ میل فرمودید؟ گوارای وجــــــــود!» 😏
سومی گفت: «حاجی بیا یه منبر مجانی مهمونمون کن! پاکت ماکَت نداریما! بیا این کف دست؛ اگه چیزی داشت، بکَن»
چهارمی رو کرد به رفقایش و با لحنی شبیه مأموران نیروی انتظامی گفت: «متفرق شو آقا... متفرق شو... پراید حرکت کن... پراید...» 🚨
🌸 @Negahynov
به چشمهای صبور زهرا نگاهی کردم و گفتم: «زهرا جان، سوئیچو بهت بدم، خودت بچهها رو میرسونی خونه؟»
چشمکی زدم و ادامه دادم: «من این جا مشتری دارم!» 😉
زهرا خندید و گفت: «توی ماشین منتظر میمونیم تا بیای. فوقش همهمون با هم میریم مسجد.» 🙂
لبخند رضایتی زدم؛ رو کردم به پسرها و گفتم: «الان میرسم خدمتتون!» 😎
یکیشان گفت: «تهدید میکنی حاجی؟!» 😡
آن یکی با اعتماد به نفس و قلدرانه گفت: «هستیم حاجی. سر حوصله، برو و برگرد.» 😎
دستم را مشت کردم و گفتم: «ماشالا پهلوون!» 💪
بعد، رو کردم به پسری که لبه سمت چپ نیمکت نشسته بود و گفتم: «عععععععلینا»ت خوب بود داداش. ولی «صصصصصصالحححححین»ت هنوز کار میخواد! تا من سر حوصله میرم و برمیگردم، شما روی همین کار کن. 😉
🌸 @Negahynov
پسرها زدند زیر خنده. 🤣😃😆😂
دستی برایشان بلند کردم و به سمت خروجی پارک حرکت کردیم. ✋
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
📢 چرا دانش آموزان زرتشتی، جشن گاتها ندارند⁉️
#زرتشت
#گاتها
#گشتاسپ
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آبانی هایی که در تاریخ انگشت فرو کردند ... ☝🏼
#نقد_ناسیونالیسم
#کوروش
#رضا_شاه
#محمد_رضا_پهلوی
#هفت_آبان
@Adyanuniv
🌸 @Negahynov
قهرمان 💪 (قسمت سوم)
#داستان
🖇 لینک قسمت دوم:
🌸 https://eitaa.com/Negahynov/9654
زهرا و بچهها سوار ماشین شدند. نگاهی به ساعتم انداختم. چهار و چهل و پنج دقیقه بود.
سوئیچ را به زهرا دادم و گفتم: «اگه دیر کردم یا خسته شدید، برید. من با تاکسی میام.»
زهرا با لبخند سوئیچ را گرفت و گفت باشه. برو به مشتریهات برس تا نپریدن!» 🙂
برای بچهها دستی تکان دادم و از ماشین فاصله گرفتم. رضا صدا زد: «بابا کجا میری؟ مگه نمیای بریم خونه؟»
حُسنا هم مثل طوطی تکرار کرد: «بابا تُجا؟ بابا تُجا؟» (که طبعاً یعنی: بابا کجا؟! 😘)
گفتم: «میام باباجون. مامان الان براتون میگه!» و رفتم به سمت پارک.
🌸 @Negahynov
یکی از پسرها با دیدن من گفت: «ایوَل حاجی! فکر نمیکردم برگردی. گفتم رفتی که رفتی!» 🚶🏻♂️
دستم را زدم روی شانهاش و گفتم: «خب حالا که اومدم، زود پاشید بریم یه جا بشینیم که منم جا بشم!»
پسر لباس نارنجی (همان که طعنهی «خوردن بیتالمال» را حواله من کرده بود) خیلی سرد و بیتفاوت گفت: «من که جام راحته» 😒
و خودش را مشغول کار با گوشیاش نشان داد.
پسری که هیکل ورزشکاری داشت و کمی بزرگتر از بقیه به نظر میرسید (همان که نقش نیروی انتظامی را بازی کرده بود و بعد هم با «ایول حاجی» از برگشتن من استقبال کرده بود)، گفت: «ببین حاجی جون، این رامین اصلاً با عبا و عمامه حال نمیکنه؛ یعنی چه جوری بگم... کلاً آخوند میبینه، کهیر میزنه! 😖
این اردشیر هم که کلاً توی فاز کوروش موروشه. گروه خونیش به شما نمیخوره.» 🤢
بازویش را بالا زد؛ به خالکوبیاش اشاره کرد و گفت: «منم که میبینی منشوریام! باید برم کمیته انضباطی. 😐
امیدمون به همین حمید بود که اونم فعلاً باید بره روی صصصصصالححححححححینش کار کنه! 😉»
🌸 @Negahynov
گفتم: «ماشالا! شما خودت الان دو ساعت منبر رفتی!»
و به سرعت عمامهام را برداشتم و گذاشتم روی سرش!
هر چهارتایشان زدند زیر خنده. 😂
نگاهی به ساعتم انداختم و سرعت صحبتم را بیشتر کردم. به اردشیر گفتم: «شما فازت چی بود؟ کوروش؟ منم فازم همینه. بزن قدش!» و خودم دستم را کوبیدم کف دستش. 🖐
عبا را هم انداختم روی دوش حمید و گفتم: «شما هم که فعلاً درگیر صصصصصصالححححححین هستی.
من و اردشیر و رامین میریم اون طرف اختلاط می کنیم.
بیزحمت حمید و پهلوون نیان؛ چون این آقا رامین ما به عبا و عمامه حساسیت داره!» 😉
ادامه دارد...
#کوروش
#قهرمان
#هفتم_آبان
┅┅❅❈❅┅┅
لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇
🌸 http://eitaa.com/joinchat/3866034177Cf8ac716282
🔻مجمع فعالان فرق ادیان اقوام و مذاهب (مفام) برگزار می کند:
🖥 وبینار "تبارشناسی جریان فرهنگی باستانگرایی و پیامدهای آن"
✅ با حضور استاد رضا بیگدلو (استادیار تاریخ)
⏰ زمان: دوشنبه ۵ آبان ساعت ۱۸:۳۰
(لطفا ١۵ دقیقه قبل از شروع و برای تست و آمادگی حضور بهم رسانید)
🔘شرکت در این وبینار #رایگان می باشد.
💌 لینک شرکت در وبینار:
https://daneh.ir/demo2/mod/newmodule/joinroom.php?id=3817
#باستانگرایی
#مفام
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃