eitaa logo
دعاهای ناب
1.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
10.2هزار ویدیو
266 فایل
negin486970
مشاهده در ایتا
دانلود
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از : ✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️نمازهای خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای به روی شما باز میشود. ✔️سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. ✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است. 🌷شهید مدافع حرم
از امروز میخوام هر روز ظهر داستان صوتی زندگی واقعی ادواردو آنیلی را در کانال قرار بدهم شادی روح این شهید بزرگوار
من ادواردو نیستم 1.mp3
10.55M
📗کتاب صوتی "سرگذشت ثروتمندترین شهید شیعه" قسمت 1⃣
شهید بزرگوار سیف الله شیعه زاده عزیز❤️ ‏احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا....❤️ «شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده» از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند!! ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ...!
🌷🇮🇷 حـآج‌قـآسم‌میگُفت: حتی‌ٰاگہ‌یـه‌دَرصَداِحتمآل‌بِـدی‌ڪِہ یـِه‌نفریِه‌روزی‌بَرگـرده‌وتُوبہ‌ڪُنـه... حَـق‌ندٰاری‌رٰاجبش‌قضآوت‌ڪنۍ! قضآوت‌فَقط‌ْڪآر‌خداست! فَلِذٰا‌حَواسِمـون‌بآشه..
شهید بزرگوار طیب حاج رضایی عزیز دوازده ساله بودم که پدرم فوت کرد‌. هیچ منبع درآمدی نداشتیم. راهی بازار میوه شدم. به فروشنده ها التماس میکردم که اگر کارگر با مزد کم میخواهید مرا استخدام کنید. به من می خندیدند و می گفتند کار بازار میوه سنگین است و... جلوی یک حجره رسیدم که شلوغ تر از بقیه بود. با ناامیدی با آقای داخل حجره صحبت کردم. گفت پسر جان سواد داری؟ گفتم بله گفت بیا تو، از الان استخدام هستی‌. حقوق خوبی به من میداد. بخصوص از وقتی فهمید که من یتیم هستم. او طیب خان بود. مرد بزرگی که شبیه او را هرگز در زندگی ام ندیدم. کاری که من در حجره طیب انجام می دادم ثبت بسته های کمک طیب خان به خانواده های مستحق بود. حدود ۵۰۰ خانوار به طور هفتگی بسته گوشت و کمک مالی از طیب می‌گرفتند!! او به تنهایی یک کمیته امداد در تهران بود. اگر خداوند دست او را گرفت و هدایت نمود، به خاطر این کارها و گره گشایی های طیب بود... 📙برگرفته از کتاب طیب. اثر گروه شهید هادی
🌷 شهید بزرگوار ناصر فولادی عزیز❤️ یک_تیر_دو_نشان.... 🌷پرسید: مادر! دوست داری من چه‌طوری شهید بشوم؟ گفت: من چه می‌دانم که تو دوست داری چه‌طوری شهید بشوی؟ ناصر گفت: دوست دارم فوری شهید نشوم؛ چند ساعت توی خون خودم بغلطم و درد بکشم تا سختی و رنج جانبازان را هم درک کنم. 🌷خمپاره که آمد، یازده ترکش به بدنش نشست. وقتی رساندنش به بیمارستان، داشت ذکر می‌گفت: یا حجت‌بن الحسن(عج…) پارچه نوشته “آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک می‌گوییم” بر فراز مسجد جامع خرمشهر یادگار شهید ناصر فولادی است. 🌷شهید ناصر فولادی مسئول تبلیغات تیپ ثارالله (قبل از تبدیل تیپ به لشکر) بود و در عملیات بیت المقدس و روز فتح خرمشهر  به فیض عظیم شهادت نائل شد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ناصر فولادی
نماز شب با یک بطری آب! یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برای چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم‌. بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود. مسعود شعر بافچی🌷 فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع) شادی روحش صلوات🌹 🌷
🔸 پیامبـر اکـرم ﷺ فرمودند: ♦️هـرکس هـر روز صبح بگوید: ⎞ اَعُـوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖمْ بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ ⎝ و سه آیه پایانـی را بخواند، خـدا برایش هفت هزار فرشته مأمور خواهد کرد تا از او محافظت کنند و تا شب بر او صلوات بفرستند و اگـر در آن روز بمیرد، از دنیا رفته است. 📚 جامع الاخبار(للشعیری)، ص۴۸
▪️خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی : هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم. گفتم چرا زود آمدی گفت ناراحت شدی؟ - نه فقط تعجب کردم. گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟ ندیده بودم.. + به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم. رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف می‌نگریست. گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم. بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد. دوم ازدواج کن. گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند. از این مقایسه ناراحت شد. شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟ صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین می‌شد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر! اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط می‌نویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و... همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد.
یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید. تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم ... گفتم خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه. بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان. رفتم و دیدم خود نوشته: 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . 🔸تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . 🔹سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید. . مص
*️⃣ نامه حاج به فرمانده عملیات طوفان الاقصی 👈 رژیم صهیونیستی در سال 2014 با حمله موشکی به منزل که فرماندهی عملیات را بر عهده داشت، همسر و دختر او را شهید کردند. سردار سلیمانی پس از آن حمله، در نامه‌ای به فرمانده گردان‌های قسام، او را " فردی مقاوم و شجاع معرفی کرد و زنده " خواند. شبکه المیادین نامه‌ ای که سردار قاسم سلیمانی قبل از شهادتش به محمد الضیف فرمانده گردان‌های قسام نوشته بود را چند سال پیش منتشر کرد. که متن آن امروز بعد از گذشت 9 سال قابل تأمل و دست یافتنی است. پیش بینی های شهید سلیمانی در روزگار مبارزه و مقاومت حالا ثمر داده و به تحقق پیوسته است. در این نامه سردار سلیمانی خطاب به محمد الضیف نوشته است: همه مطمئن باشند که ایران فلسطین را هر اندازه که فشارها بیشتر شود و تحریم‌ها تشدید شود، تنها نخواهد گذاشت. پیروزی نزدیک است و با لطف پروردگار، صدای زنگ مرگ صهیونیست‌های تجاوزگر به صدا درآمده است. سردار شهید قاسم سلیمانی در نامه خود خطاب به فرمانده گردان‌های قسام، همچنین به اسماعیل هنیه درود و سلام فرستاده و از وی به عنوان مبارزی مقاوم یاد کرده بود. و نوشته است: دفاع از افتخاری برای ما محسوب می‌شود و از این وظیفه در مقابل متاع دنیا چشم پوشی نخواهیم کرد. دوستان فلسطین دوستان ما هستند و دشمنان فلسطین دشمنان ما هستند و این سیاست ما بوده و خواهد بود. شهید سلیمانی تاکید کرده است: دفاع از فلسطین مصداق دفاع از اسلام است و هر که ندای شما را بشنود و توجهی نکند، مسلمان نیست. فجر پیروزی به یاری پروردگار نزدیک خواهد بود. امیدواریم که خداوند به ما توفیق حضور در کنار شما را بدهد و ما را به آرزویمان؛ شهادت در راه فلسطین برساند. 🆔 @sahife2
نصف شب از شناسایی برگشته بود وقتی می‌بیند بچه‌ها توی چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر می‌خوابد بسیجی آمده بود نگهبان بعدی را بیدار کند می‌بیند کسی بیرون چادر خوابیده است با قنداق اسلحه به پهلویش می‌زند و می‌گوید:پاشو،نوبت پست شماست. آقا مهدی هم بلند می‌شود، اسلحه را می‌گیرد و می‌رود صبح زود نگهبان به آن بسیجی میگوید چرا دیشب من را بیدار نکردی؟ وقتی به محل نگهبانی می‌روند ،می‌بینند فرمانده لشگر دارد نگهبانی می‌دهد. مهدی زین الدینی 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت مادر؛ تصاویری از محبت سیدرضی نسبت به مادرش بر چشمان منتظر که هنوز از شهادت فرزندش بی خبر است😭😭 به مهدی زهراس
🌷شهید است که مصداق شیدایی است .🌷🍃 🍃(شین ) او شوق وصال را می نماید 🍃 (حاء) او حریم وصل را نمایان است 🍃 (یاء) او یار را تجلی می کند 🍃(دال ) او هم دلالت بر حق بودنش است… 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم این آدم در دیوان شهدا نوشته میشه، براش می نویسند در هر شب و روزی ثواب هزار هر رگی که در بدنشه، یه شهری تو بهش میدن
. - اگه سوره بخونه، کفاره گناهاشه (مابین دو جمعه)... - اگه واقعه بخونه، همنشین -ع- میشه... - اگه اسراء بخونه، در رکاب -عج- میشه... - اگه کهف بخونه، میشه یا با محشور میشه...
وصیت شهید زقاقی: مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن.... فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش کنند و زنانمان عفت را.... مادر گریه کن که اسلام در خطر است 🇮🇷 شهیدانه‌زندگی‌کنیم
ای پسر شیب! اگر می‌خواهی مانند ثواب کسانی که با حسین علیه السلام شدند را داشته باشی هر وقـت به یادش افتادی بگو: کـاش با آنها بودم وبه فوز عظیمی میرسیدم 🕊 𝓙𝓸𝓲𝓷 ↷ https://eitaa.com/joinchat/466748198Ce90b9461a7 فوروارد کن☝️🏻  ════🍃🌺🍃═══
ای مادر ای مادر خرده نگیر ؛ که این همه سال نه خطی نه خبری ... دستشان بسته بوده....! به یاد ۱۷۵ شهید غواص. شادی روح شهدا صلوات +اللهم عجل لولیک الفرج.