eitaa logo
دردسر شیرین من
9.5هزار دنبال‌کننده
598 عکس
206 ویدیو
4 فایل
در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناه من باش🙂 خالق آثار: دردسر شیرین من«فایل شده در گوگل» زندگی به طعم آلبالو «تمام شده» رد خون «در حال تایپ» به قلم: نگین مرزبانی روزی یه پارت...
مشاهده در ایتا
دانلود
دردسر شیرین من
⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒 #زندگی_به_طعم_آلبالو 🍒 #پارت180 *** (دیانا) یک روز از مسابقه ام می گذشت. پول آقا
⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒 🍒 - عذاب وجدانی نداشته باشه، شاید اینجوری بهتر بوده. چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت. استکان ها را درون سینی کوچکی چیدم و قند را هم برداشتم. استکان ها را پر از چای کردم و جلویش گذاشتم و با کمی فاصله نشستم. یکی از استکان ها را جلویم گذاشت و یکی را هم خودش برداشت. تشکر کردم. نگاهم هنوز به نایلون کوچک وسیله هایم بود که برش نداشته بودم. حرفی که در سرم بود را بی اراده به زبان آوردم. - بهش گفتی خودش بیاره؟ سرش را پایین انداخت و آرام لب زد: - گفتم اما... پوزخند تلخی زدم. این اما حرف های زیادی داشت. اما نخواست... اما نیامد... اما دلش نمیخواست تو را ببیند... اما حرف دیگران برایش بیشتر از تو ارزش داشت و یا شاید هم اما تو را گناهکار می داند. - می خوای بهت کمک کنم کار جدید پیدا کنی؟ لبخند تلخی زدم. - اگه کارم نقش نامزد قلابی بازی کردن نباشه، چرا که نه! دستش را به معنای نه در هوا تکان داد. - نه نه، اصلا بحث این حرفا نیست. یه کار خوبی برات پیدا می کنم. میشه شمارتو بدی که وقتی پیدا کردم بهت خبر بدم. نایلون را برداشتم و گوشی را از داخلش بیرون آوردم. - حفظ نیستم. - پس مال منو یاداشت کن تک بزن. شماره‌اش را گفت و تماس را زدم، گوشی‌اش که زنگ خورد سریع قطع کردم. تشکر کرد. با پشت دست کمی چشمانش را مالید. - دیشب تو بیمارستان شیفت بودم، خیلی خسته‌ام، بهتره زودتر برم استراحت کنم. در جوابش سری تکان دادم. قندی داخل دهانش گذاشت و چایی‌اش خورد و استکان را درون سینی گذاشت. - من دیگه برم. همراهش بلند شودم و تا دم در بدرقه‌اش کردم. @negin_novel