eitaa logo
دردسر شیرین من
9.4هزار دنبال‌کننده
599 عکس
206 ویدیو
4 فایل
در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناه من باش🙂 خالق آثار: دردسر شیرین من«فایل شده در گوگل» زندگی به طعم آلبالو «تمام شده» رد خون «در حال تایپ» به قلم: نگین مرزبانی روزی یه پارت...
مشاهده در ایتا
دانلود
دردسر شیرین من
⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒 #زندگی_به_طعم_آلبالو 🍒 #پارت264 دانیال آرام آرام برگشت و نگاهم کرد. صدایش آرام بود
⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒⛓🍒 🍒 از اینکه دانیال فکر می کرد برادر خوبی نبوده تا مواظب من باشد و همین باعث شده من به کسی دل ببندم اذیتم می کرد. تا دیر وقت در آغوشش بودم و از بچگی هایمان گفتیم و خندیدیم، انگار هیچ کدام حاظر نمی شدیم امشب را بدون هم سر کنیم. خسته بود، این را از خمیازه های پی در پی اش فهمیدم. وقتی که سرش را به مبل تکیه داد و خوابش برد فهمیدم که به سختی خودش را تا این ساعت از شب نگه داشته. *** بالاخره روز موعود فرا رسید. همان روز که هیچ وقت فکرش را نمی کردم. همین که از سرکار برگشتم شروع به جمع و جور کردن خانه و وسایل پذیرایی شدم. حوریه هم برای کمک آمده بود اما همین که پایش را در خانه گذاشت فهمیدم به خاطر اینکه دیشب به دانیال دروغ گفته بود که من پیش او هستم، با هم قهر هستند. حوریه مدام دورش میچرخید و قربان صدقه اش می رفت تا به خاطر دورغی که گفته او را ببخشد. ظرف میوه را با وسواس خاصی چیدم و در یخچال گذاشتم. آیهان پیام داده بود که تا چند دقیقه دیگر راه می افتند. دل در دلم نبود از بس امشب استرس کشیده بودم. هر از گاهی کف دست های عرق کرده ام را به کت و شلوار کرمی رنگم می کشیدم نمیدانستم آیهان با پدرش و آتاناز می آید یا تنها. نمیخواستم چیزی هم بپرسم که فکر کند اگر آنها نیاید ناراحت می شوم. برای بار هزارم ساعت گوشی ام را چک کردم که همان لحظه حوریه با قیافه ای شکست خورده داخل آشپزخانه شد. از حالت چهره اش خنده ام گرفت که با اخم مشتی حواله بازویم کرد. - کوفت. همه‌اش تقصیر توعه! به خاطر تو من دروغگو شدم که حالا داداشت واسم تاقچه بالا میذاره و باید این همه معذرت خواهی و طلب بخشش کنم. @negin_novel