🔴⚡️روحانیون شاخص ترور شده از ابتدای انقلاب تا کنون!
https://eitaa.com/nehzatdelijan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⚡️نمایشگاه «مسجد جامعه پرداز»
🔺شنیدن و تماشای داستان تولد تمدنهای بشری همیشه جذاب بوده. بهخصوص که در دل یک نمایشگاه قرار بگیرد و پر از طرحها و ویدئوهای جذاب و دیدنی و اطلاعات شنیدهنشده باشد.
🔺یکی از اتفاقاتی که چند ماهی هست میهمان مسجد مقدس جمکران شده، نمایشگاه «مسجد جامعه پرداز» است، نمایشگاهی که روایتی از آغاز تمدنهای بشری است تا امروز.
🔺رویدادی که تلاش میکند به مخاطب بگوید مسجد میتواند چه تاثیرگذاری جدیای در مناسبات فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی محله داشته باشد.
🔺شما می توانید همه روزه از این نمایشگاه واقع در طبقه دوم شبستان بقیع مسجد جمکران بازدید کنید.
https://eitaa.com/nehzatdelijan
#تمدید_شد
📣 اعلام زمان جدید آزمون دوره آرمان معلم
🌟سهشنبه، ۱۲ اردیبهشت۱۴۰۲
🔰 دوره آرمان معلم
🎯ویژه دانشجو معلمان، معلمان و فعالان تربیتی
✅ با بررسی ایده محوری قرآن برای تربیت
❇️ بنا به درخواست شرکت کنندگان و با پیگیری های های صورت گرفته امکان شرکت در آزمون جبرانی برای شرکت کنندگان دوره آرمان معلم فراهم شده است. هم کسانی که در آزمون قبلی شرکت کردند ولی موفق به کسب نمره قبولی در آزمون نشدند می توانند در این آزمون شرکت کنند و هم کسانی که تا کنون در دوره ثبت نام نکرده اند می توانند تا ۱۲اردیبهشت در دوره ثبت نام کرده و در این آزمون شرکت کنند.
🌐 لینک ثبت نام و شرکت در آزمون:
https://lms.telavat.ir/addon/anbia.aspx
📆زمان آزمون جبرانی دوره آرمان معلم: سهشنبه ۱۲ اردیبهشت (روز معلم)
#آزمون_جبرانی
----------------------------------
https://eitaa.com/nehzatdelijan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⚡️لحظه تلخ اطلاع فرزندان شهید شهرکی از شهادت پدر و مادرشان
🔺ریحانه و رضا دوفرزند بجا مانده از #شهیدعلیرضاشهرکی هستند.
🔺او رئیس پلیس آگاهی انتظامی شهرستان سراوان بود که صبح امروز به همراه همسرش در یک اقدام کور مسلحانه در یکی از خیابان های این شهرستان مورد هدف گلوله قرار میگیرد و در این حادثه هر دو به فیض شهادت می رسند.
🔺از این شهیدان والامقام یک دختر ۱۶ ساله و یک پسر ۱۵ ساله به جا مانده است.
https://eitaa.com/nehzatdelijan
💬 #راه_حل | چرا حجاب تو دین ما اجباریه؟
📌 وقتی خدا تو قرآن میفرمایند: «لا إكراه في الدين»، چرا پس حجاب اجباری است؟؟
https://eitaa.com/nehzatdelijan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⚡️نزدیک تر به واقعه...
🔺غیرت حیدری مدافع حریم عفت و حیا، جوان خوش غیرت سبزواری، #شهیدحمیدرضاالداغی
#نخستین_شهید_غیرت در سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/nehzatdelijan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷پنجمين دوره #جشنواره_ملي_فعالان _دفاع _مقدس_و _مقاومت در فضاي مجازي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهداف و سیاست های اجرایی دومین مهرواره هوای نو
برای ثبت نام و مشاهده اطلاعات بیشتر به وبگاه havayenoo.ir مراجعه نمایید.
@havayenoo_ir
#هوای_نو
#مهرواره_هوای_نو
#دومین_مهرواره
#هیأت
#اهداف
#سیاست_اجرایی
.
⚫️ مراسم بزرگداشت #شهید_غیرت
#شهید حمید رضا الداغی
🔸سخنران:حجت الاسلام والمسلمین افراخته
🔹زمان:پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ماه از نماز مغرب و عشاء
🔸مکان:مسجد جامع دلیجان
🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/nehzatdelijan
هدایت شده از کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
💢 حجت الاسلام علی تقی زاده، رئیس سازمان دارالقرآن الکریم، در پیامی، روز معلم را به معلمان، به ویژه اساتید و فعالان عرصه آموزش و تربیت قرآنی تبریک گفت.
🔰قسمتی از پیام:
سلام و درود بر انوار عرش الهی و اول آموزگاران قرآن ، که عنوان «معلم قرآن» را چنین وجاهت و ارج بخشیدند، و سلام بر اخلاف پاکشان که با سهل کردن رنجها بر خود، در همان مسیر راه پیمودند. در روزِ معلم، به این وسیله ناچیز خواستار قدردانی از همه معلمان قرآن کشورم هستم. کسانی که قرآن را سوره به سوره بر تارک قلب جامعه ایران نقش کردند، آیه به آیه باران مفاهیمش را بر ما و نسل ما باریدند، و واژه به واژه دقایق و ظرائف معانی را بر گوش جانمان نوشاندند.
🌐 مشاهده کامل پیام 👇👇👇👇
https://telavat.ir/?p=47287
----------------------------------
💠کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
✅ @telaavat
🔴⚡️مگه زن با زن فرق میکنه؟!
🔺دستنوشته یک کاسب #باشرف که در حد خودش کار رسانهای انجام داده، خدا خیرش بده
https://eitaa.com/nehzatdelijan
🔴⚡️شهادت روی پیادهرو
🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها
🔺ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
🔺چشم تیز می کند. میبیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
🔺پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟!
🔺خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی توماند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
🔺دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند.
🔺خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
🔺یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک!
🔺یک نفر زنگ می زند 115. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما.
آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید:
-بابا نیومده! کجاست؟
🔺یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ...
https://eitaa.com/nehzatdelijan