بعد از ورود امام به کشور مردم دسته دسته برای دیدار امام راهی مدرسه علوی میشدند. زنان هم در گروههای چند هزار نفری در این میان بودند.
از نظر امنیتی احتمال میدادیم که ممکن است کسی زیر چادرش نارنجکی پنهان کند و در موقع ملاقات به سوی امام پرتاب کند چون اصلاً وضعیت قابل کنترل نبود!
از آن طرف بعضی خانمها به صورت فامیلی با هم میآمدند و برای اینکه همدیگر را گم نکنند، چادرهایشان را به هم گره میزدند. در اثر فشار جمعیت، چادرها به پاهایشان گیر میکرد و به زمین میافتادند و شاید روزی چند صدنفر از زنان غش میکردند؛
به همیت خاطر بود که ناچار شدیم پارکینگ مدرسه علوی و منازل اطراف را به صورت درمانگاه درآوریم و لوازم امدادی هم فراهم کنیم تا به محض اینکه کسی غش میکند او را با برانکارد به درمانگاه برسانیم!
یک روز که خدمت امام رفتهبودم، دیدم اگر بگویم از نظر امنیتی ملاقات زنان خطرساز است و زنان به ملاقات نیایند، امام گوش نمیدهد! لذا به امام عرض کردم: خانمها که به ملاقات شما میآیند در اثر فشار جمعیت غش میکنند، چادرهایشان میافتد، دست و سر و گردنشان پیدا میشود، بیحجاب میشوند!
دوم اینکه مردها باید اینها را بردارند و ببرند، چون ما زنان امدادگر نداریم؛ بنابراین جمع کردن اینها مشکل است. اگر اجازه بفرمایید ما دیدار خانمها را تعطیل کنیم.
امام که خیلی هوشیار بود، فهمید که من میخواهم چه بگویم؛ لذا با قیافهای خیلی جدی، جمله جالبی به من فرمود: «شما گمان میکنید اعلامیه من و شما شاه را بیرون کرده است؟ همینها شاه را بیرون کردند.» دو مرتبه این جمله را تکرار کردند. خلاصه نقشه ما نگرفت و فرمودند خانمها باید بیایند. فقط برایشان امکانات فراهم کنید که راحت باشند.
#خاطره
#زنان
#امام_خمینی
@nehzatezanan