eitaa logo
نهضت مازندران
1.5هزار دنبال‌کننده
66.2هزار عکس
5.4هزار ویدیو
133 فایل
نهضت ادامه دارد... اداره‌کل تبلیغات اسلامی مازندران؛ صفحه رسمی منبر| هیات| کتاب| مسجد| سینما| تلویزیون| مستند| پژوهش و افکارسنجی| آموزش و شتابدهی| رویدادهای اجتماعی| رسان دریافت اخبار و نظرات @nehzatemazand
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ اولین درس 🔻 جماعت بچه‌های اطلاعات عملیات، مثل شاگرد، پیشش زانو زده بودند. یه تازه‌وارد بیخ گوش بغل‌دستی‌اش گفت: «علی آقا که میگن اینه؟!» جواب رو نگرفته بود که علی خطاب به جمع گفت: «اولین درس اطلاعات عملیات اینه که کسی می‌تونه از سیم‌خاردارهای دشمن عبور کنه که در سیم‌خاردار گیر نکرده باشه...» 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۶۰ 👤 ✅ با ما همراه شوید... 🔴 کانال ایتا | تبیان مازندران https://eitaa.com/tebyanmazand
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ ❤ ( علیه السلام ) ✅ با ما همراه شوید... 🔴 کانال ایتا | تبیان مازندران https://eitaa.com/tebyanmazand
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 ✅ با ما همراه شوید... 🔴 کانال ایتا | تبیان مازندران https://eitaa.com/tebyanmazand
💢 در راه شهدا قدم بردارید. در راه شهدا حرکت کنید.بر دوش بگیرید این شهدا راتمام ارزش ها در شهداست... 🔻خوشا به حال شهدا، آنها گلهای خوش بویی بودند که خداوند چید. خدا آن ها را برگزید. 🔺شهدا زنده اند، شهدا برای کسانی زنده اند که راهش را ادامه دهند. امانتدار خوبی باشید برای شهدا ... 💠اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم...انقلاب نمی کردیم ، ما بنده ی خدا هستیم وفقط برای او سجده می کنیم...سرِ حرفمان هم ایستاده ایم... 💠اگر تمام دنیا ما را محاصره ی نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست... 💠سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند... 💠حاضریم که تمام سختی ها را قبول کنیم، فقط یک لحظه قلــب امام عزیزمان شاد شود. همیـــن!" 💠هرکس بهش بر میخورد ، بخورد!! پیام شهدا سانسور شدنی نیست. 📎فرماندهٔ اطلاعات عملیات لشگر ۳۲انصارالحسین 🌷 ✅ با ما همراه شوید... 🔴 کانال ایتا | تبیان مازندران @tebyanmazand