#روایت_اول
سرکار خانم دیانی
🤔چند ماهه پیش فرمانداری شهرستان از شبکه درخواست کرد؛ تعدادی اسم برای شرکت در کلاسهای تربیت مدرس اعلام کنند. چند نفر از افراد معرفی شدند، پرسنل فرمانداری گفت: دوست داشتیم که مسوول مرکز ازدواج حتما باشه ،ولی پرسنل شبکه گفتند: کارش خیلی زیاده و ما دیگه بهشون نگفتیم و اصلا شاید قبول نکنه...! چند روز گذشت زنگ زدم شبکه گفتم من میخوام این کلاس رو شرکت کنم اسم منم بنویسید؛ گفتند امتحان و مصاحبه داره می رسی بخونی؟ گفتم خدا بزرگه... .
روز اول که اومدم و تابلو محل رو دیدم گفتم شاید من رو راه ندهند!! با توکل به خدا وارد شدم.
دم در فکر کنم جناب کاظم زاده ایستاده بودند با خوشرویی خوش امد گفتند و محل کلاس رو آدرس دادند از مطالب گفته شده ۴ساعت اول اصلا خوشم نیامد...!😏
تا ظهر با خودم کلنجار رفتم چون تا الان تمام جلسات و کلاسهای من پزشکی بوده و مطالب اصلا برام جذاب نبود به خصوص که تمام کاسه کوزه ها سر بهداشت شکسته می شد😡 تصمیم گرفتم ظهر برم خونه و دیگه هم نیام سرکلاس😏 ولی بعد که خانم دکتر مجیدی رو دیدم☺️ از تصمیمم منصرف شدم. با خودم گفتم خوب بهداشت و همه دستگاهها متولی اجرایی بودند مقصر اوضاع افراد دیگه ای هستند ، نباید از صحبت دوستان ناراحت بشم.😎 به هر زحمتی بود خودمو راضی کردم بمونم😁از کلاس دکتر عرب و دکتر محزون خیلی خوشم اومد.😋
من خودم یک فرزند دارم با گوشت و پوست مشکلات تک فرزندی و اثرات اون، روی والدین و فرزند را درک میکنم😔 گفتم حداقل احساس و تجربه خودم رو انتقال بدهم.
در مرکز ما حدود ۲۰ نفر کار میکنند؛ بعد از جلسه دوم تصمیم گرفتم بحث جمعیت رو جدی تر دنبال کنم🤔 اول از خانمهای تک فرزند شروع کردم.موفق شدم یک نفر را از مرحله پیش تفکر به عمل مشاوره کنم(کاملا مخالف فرزند جدید با چند بار صحبت کردن وارد مرحله تفکر ،عمل و اقدام شد)شکر خدا الان بارداره.😍
یک نفر اقدام کرد و متوجه ناباروری ثانویه خود شد و الان در حال انجام درمانه.☺️
یک نفر بچه دوست داره و به خاطر بیماری که داره ترس داشت، ارجاع به متخصص زنان خبره شد و در حال بررسی می باشد.👌
یک نفر گفته دوست داره بچه دیگه داشته باشه ولی نیاز به کلاس فرزند پروری داره ارجاع و راهنمایی شد.☺️
دونفر هم اصلا زیر بار نمی رفتند و اصلا به تغییر رفتار فکر نمی کردند.😏یه روز بچه هاشونو اوردند مرکز در گوشی بهشون گفتم به مامان، بابا بگو یه خواهر برادر بیارند تا تنها نمونی ،تنهایی خیلی بده،تازه درد و دل بچه شروع شد😉 آره خاله من فقط تو مهد بازی میکنم خونه کسی با من بازی نمیکنه همش میگند نقاشی بکش خسته شدم🥺
دیوار اتاق محل کار من پر از عکس بچه هست مهراد کوچولو رو بردم داخل اتاق گفتم دوست داری خواهر و برادرت شکل کدوم اینا باشه؟ تمام عکسا رو نگاه کرد گفت همشون خوشگلند فرقی نمیکنه هر شکلی باشه دوست دارم. فرداش همکارم گفت چی به مهراد گفتی کچلمون کرده . 😅
الان رفتم سراغ دو نفر از همکارا که پسر جوان دارند و در سن ازدواج هستند. یکی شون گفته میارمش مرکز باهاش حرف بزن.
روز آخرم حاج آقا وافی من رو متهم کرد که غربی فکر میکنم 🥺
ایشالا از سفر برگردند علتش رو بپرسم؟؟؟!!!
شما چی فکر می کنید؟؟؟🤔🤔🤔
@nejatiiran
#روایت_اول
دکتر حیدری
خواهرم باردار شد و خواهرشوهر و شوهرش بردنش سقط کنن، خواهرم تماس گرفتن به پدرم من آوردن سقط کنم، پدرم گفت به دنیا بیارش بدش به من، من هفت بچه دارم، این یکی هم روی اون هفت،
هفت با هشتا هیچ فرقی نداره، پدرم
اسمش گذاشتن فاطمه
@nejatiiran