eitaa logo
🗓📈📊 نجات
265 دنبال‌کننده
48 عکس
10 ویدیو
12 فایل
دوره تربیت مدرس نجات
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم انجمنی ✨ بسم الله الرحمن الرحیم در روزهای پایانی بهار ۱۳۹۰ وقتی متوجه شدم در حالی که فرزند یک ساله دارم مجدداً باید منتظر تولد فرزند دیگری باشم خیلی غافلگیر و نگران با یک دوست مذهبی درد و دل کردم و پیشنهاد خیلی خیلی عجیبی شنیدم : پیشنهاد نوشیدن شربتی که ...😔 اینقدر ناراحت و عصبانی شدم که با عتاب به او گفتم : با مسلمان درد دل می‌کنم یا کافر؟ که بنده خدا خیلی جا خورد و گفت خوب تو ناراحتی می‌خواستم کمکت کنم ...!! بعداً همان ماه‌ها فرمایشات مقام معظم رهبری که خیلی خیلی عجیب و تکان دهنده بود و توبه ایشان از وقایعی که قوانین تحدید نسل را در کشور رقم زده بود ، بسیار به من آرامش داد و قوت قلب گرفتم و از همان سال‌های بعد از تولد فرزند چهارمم که اولین دختر و شیرین‌ترین موجود در خانه ما بود بنده شدم کنشگر جمعیت ؛ در تمام کلاس‌ها گفتگوها تبلیغ‌ها جلسات خانوادگی دوستانه مسجد بسیج مدرسه همه جا از فرزندآوری می‌گفتم مطالبی که از پخش گفتگوهای آقای عباسی ولدی از تلویزیون تا کارشناسان و پزشکان برنامه خانواده یاد می‌گرفتم و دغدغه‌هایی که بعضاً از فرمایشات مقام معظم رهبری به دست می‌آوردم ... به طوری که حتی یکی از طلبه‌های ما که درسش را با بنده پشت سر گذاشته بود در جواب معاون آموزش که پرسیده بودند با کدام استاد این درس را گذراندی ؟ گفته بود اسمش یادم نیست همان استاد فرزندآوریه 😅 ... بگذریم این قصه و اینکه سرآغاز همه جلسات و کلاس‌های بنده با یک جمله تکراریه که : " از خدا طلب فرزندان سالم و صالح کنید و کتاب بخوانید " گذشت تا روزهای ابتدایی ۱۴۰۱ که یک دوره ویژه کارگاهی دو روزه با حاج آقا وافی در مورد جوانی جمعیت گذاشته شد و به توصیه دوستان جبهه فرهنگی مردمی انقلاب اسلامی بنده هم در آن دوره شرکت کردم و حالا در حالی که مادر ۵ فرزند بودم و در گیر و دار آوردن عروس نکته‌ها و شیوه‌های بهتر و جدیدتری به دستم آمد که باعث شد در بیش از دو سال ونیم گذشته تقریبا همه موضوعات تبلیغی بنده اختصاصا جوانی جمعیت باشد و همین که اطلاعیه‌ی دوره توسط دوستان برایم ارسال شد با اینکه بیش از اندازه مردد بودم اما انگیزه‌ی قوی شدن در راه از زمین برداشتن یکی از بزرگ‌ترین دغدغه های مغفول مقام معظم رهبری حفظه‌الله از زمین بنده را ترغیب به شرکت کرد و اولین جلسه‌ی دوره که هم‌زمان شده بود با یک دورهمی جانانه‌ی دوستانه از یاران و دوستان قدیمی بنیاد نخبگان جوان و حدیث راه عشق برای بنده به سختی گذشت ، مطالب تکراری و آموزه‌هایی که بنده را به غرغروهای جلسه‌ی‌ اول تبدیل کرد و تأخیر دوساعته استاد ساعت دوم و داغ از دست دادن دورهمی این سختی را شدت بخشید و احساس نداشتن نیت خالصانه در انتخاب این کلاس بیش از پیش آزاردهنده بود ... اما عجیب از آسمان و زمین رسیدن فعالیتِ جمعیتی در این نزدیک به سه ماه هر هفته بنده را برای شرکت در کلاسهای دوره تشویق می‌کرد تا هم دیدن روی ماه دوستان جدید و قدیمی دغدغه مند موضوعِ جمعیت باعث قوت قلب و افزایش اعتماد به نفس بنده باشد و هم مطالب بیشتر و متنوع‌تر موضوعات مختلف در حوزه‌ی جوانی جمعیت دستم را پرتر کند.... از دعوت به همکاری در گروههای مردمی دغدغه‌مند موضوع ، سخنرانی و برگزاری کلاس آموزشی برای کارمندان خانم یک نهاد دولتی ، شرکت در جایگاه موافق یک کرسی آزاد اندیشی در یک نهاد علمی با موضوع فرزندآوری و جوانی جمعیت ، دادن راهنمایی به مراجعین متعدد با دغدغه‌ی ناباروری اولیه و ثانویه ، تلاش برای فرستادن یک مامان عروس به سر خانه و زندگی و جلوگیری از ایجاد تنش و دلخوری میان خانواده‌ها تا برگزیده شدن در اجلاسیه شهدای روحانی استان به واسطه‌ی کنشگری‌های جمعیتی .... وقایعی بود که به برکت این دوره کل نیمسال ابتدایی این سال تحصیلی را برای بنده جمعیتی کرد و دویدن‌ها برای رسیدن به پنج‌شنبه‌های این دوره را جذاب و پرفایده ....☺️🌺 با آرزوی توفیق فراوان برای گروه زحمت‌کش برنامه‌ریزی کننده و امید مؤثر بودن تک‌تک دوستان برای نجات میهن عزیزمان از سقوط در سیاه‌چاله‌ی پرخطر پیش رو ؛ ان‌شاءالله همگی دست به دست هم و با توکل بر عنایت بی‌اندازه‌ی الهی در این جبهه‌ی نبرد نامتقارنِ نابرابر ؛ پیروز و سربلند باشیم تا به برکت تولد فرزندان سالم و صالح هر روز بر عِده و عُده ی ما برای دستیابی به تمدن نوین مهدوی افزوده گردد. 🇮🇷🌹🌺
خانم سلیمی من روایت خودم را از این دوره خدمت گرامیان عرض مینمایم . من یک فرهنگی هستم توی ایتا دوره های آنلاین زیادی را در رابطه با آموزش و پرورش شرکت میکنم .وطبق معمول اکثر وبینارها و کارگاه ها برای این دوره هم ثبت نام کردم . ولی در جریان نبودم که دوره به صورت حضوری قراره برگزار بشه . روزی یک خانم محترمی با من تماس گرفت. که آیا حتما در دوره حضور خواهم یافت یا نه؟ من خدمتشان عرض کردم مگر دوره حضوری هست . نمیشه آنلاین شرکت کنم؟ فرموند خیر من گفتم که به من فرصت بدید تا برنامه های مدرسه را بررسی کنم اگر اداره اجازه دادند حتما شرکت میکنم .وتا پایان همان شب باید حتما اطلاع میدادم که حضور داشته باشم یا نه ؟ بالاخره برنامه ریزی کردم وگفتم که حتما میایم . یک ماهی گذشت دوباره قبل از شروع دوره یک آقایی تماس گرفت که آیا حتما شرکت میکنید یا نه ؟ من باز مردد بودم که آیا بروم یانه ؟ با توجه به اینکه من مدیر مدرسه هستم و همکار دیگری بجز من جزءعوامل اجرایی مدرسه نیست تردید داشتم که آیا مدرسه را تنها بگذارم مشکلی پیش نمیاد ؟ دوباره اجازه خواستم که برنامه هامو ردیف کنم و اگر امکان تهیه بلیط را داشتم دوباره تا شب اطلاع دهم . بالاخره با کلی تلاش تونستم برای روز سه‌شنبه بلیط تهیه کنم و حتما شرکت کنم . بعد از ظهرروز دوشنبه از اداره تماس گرفتند که روز چهارشنبه برای مدیران در اداره دماوند جلسه برگزار خواهد شد ومن هم باید در جلسه شرکت کنم . همچنین از شورای شهر تماس گرفتند که برای شرکت در جلسه برنامه ریزی برنامه دهه فجر ساعت سه بعد ازظهر حتما شرکت کنم و مجری برنامه هم من باشم گفتم خدایا چیکار کنم .خیلی دلم میخواد دوره را حتما شرکت کنم. در جواب شورای شهر گفتم من فردا قرار است بروم شهرستان و نمیتوانم جلسه را باشم . خیلی ناراحت بودم که چرا همه عوامل دست به دست هم دادند تا مرا از شرکت در دوره منصرف کنند؟ خیلی دلم گرفته بود که ناگهان گوشیمو برداشتم تا گروه مدیران را ببینم که دیدم جلسه مدیران کنسل شده است چنان خوشحال شدم که تا حالا همچین خوشحالی را تجربه نکرده بودم . بالاخره روز موعود فرا رسید و من روز سه شنبه از اینجا حرکت کردم که بروم تهران تا ساعت یک ظهر با اتوبوس بروم اصفهان . متاسفانه در اسنپ متوجه شدم که تمام کارت‌های بانکی مو توی مدرسه موقع گرفتن بلیط آنلاین جا گذاشته ام . زمان هم نداشتم که بروم از کسی پول قرض کنم تا بیایم . توی فکر این بودم که اگر طلا فروشی باز بود بروم یکی از النگوهایم را امانت بدم و مقداری پول قرض کنم و برسم به تهران و بیام اصفهان . از بد روزگار روز تعطیل رسمی بود و طلا فروشی هم تعطیل بود . با توجه به اینکه من درآن شهر غریب هستم و هیچ فامیل و آشنایی ندارم امکان تهیه پول برایم فراهم نبود به این فکر افتادم که بروم از رانندگان اون منطقه ای که مدرسه میروم پول قرض بگیرم و دل به دریا زدم و رفتم و گرفتم و رسیدم تهران و ساعت هشت شب رسیدم اصفهان. باکلی مکافات اسنپ گرفتم و رسیدم محل اسکان . باتوجه به اینکه شرایط نگرانی داشتم نه صبحانه خورده بودم نه نهار خورده بودم شام هم ساعت 12شب رسید از طرفی هم خوابگاه سرد بود تا صبح اصلا نخوابیدم . بالاخره دوره شروع شد و اینکه اساتید مهم و ارزشمندی مضامین و مطالب مهمی را در اختیار ما قرار دادند تمام سختی‌ها و تلخی هایی که در طول این سه روز تجربه کرده بودم را به فراموشی سپردم . اینو هم یاد آور شوم که با شرایط خیلی سختی توانستم بلیط برگشت تهیه کنم وازلحاظ زمانی موقعیت خیلی بدی برایم فراهم شد ساعت سه نصف شب رسیدم تهران که نه ترمینال باز بود و نه نماز خانه ترمینال .نزدیک سه ساعت در ترمینال تهران در شرایط خیلی سخت که هوا هم سرد بود منتظر ماندم و بلاخره برگشتم شهرستان . اتفاق بد دیگری که دیشب تجربه کردم این بود که گوشی همراهم هنگ کرد خاموش کردم که دوباره روشن کنم ولی متاسفانه روشن نشد . گفتم خدایا من باید پولهای امانتی را امروز باید به صاحبانشان برگردانم چرا گوشی ام خراب شد . حالا فکر میکنند که خدای نکرده من دروغ گفته ام که کارتم جا مانده است . روز جمعه هم بازار تعطیل بود گفتم خدایا چیکار کنم همه شماره ها توی گوشی ذخیره شده است . چون قول داده بودم بعد برگشتن به شهرستان پول ها را کارت به کارت کنم . بالاخره ساعت پنج بعد از ظهر گوشیم را دوباره روشن کردم دیدم روشن شد. خدارا شکر کردم و خوشحال شدم . امیدوارم که بتوانم در انجام ماموریتی که برعهده گرفته ام لطف الهی شامل حالم بشود . ابن بود روایت تلخ و شیرین من از شرکت در دوره @nejatiiran