eitaa logo
شکوفه پرتقال(نرولی) 🪴 Neroli
98 دنبال‌کننده
522 عکس
240 ویدیو
16 فایل
کانالی صمیمی برای شاعرانه ها ؛ دلنوشته،هایکو ،عکس نوشته، کاریکلماتور،رمان و... ارتباط با مدیر کانال: @morning_rain_1403
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ی یادداشت ملاقات هفتگی عبد الکریم چه دیده بودکه از خلد برین می گذشت وجان می داد؟ اگر تنها یک هفته امامش را نمی دید. چه زیبایی او را مبهوت کرده بود. در حقیقت امام مصداق فتبارک الله احسن الخالقین است ودر اوج زیبایی بشری،چه بسا دیدن جمال ائمه (ع) برای هدایت شخص کافی باشد . همه ی انسان ها زیبادوست،زیبا بین بلکه زیبا پرست هستند. از منظر زیبا شناسی حتی عبادت خلق به خاطر فطرت زیبا پرستانه اوست. یا من اظهر الجمیل زمزمه ی درونی انسان است،نه تنها انسان ،بلکه تمام کائنات ،حتی کوچکترین ماهیان در اعماق تاریک دریا وحتی کفشدوزکی روی برگ ریحان؛ روح کائنات با جمالش سرشته شده است و پرتو جمال الهی بر روح وجسم اهل بیت (ع) تابیده است ،تا قلب‌های سرد مردم را گرم کند . ادامه دارد... (ع) https://eitaa.com/neroly1402 ✨✨✨
دلم را بردی با نگاهت جایش خالی است بی دلم..... https://eitaa.com/neroly1402 ❣❣❣
او محمد(ص) را انتخاب کرده بود؛ محمد امین(ص) را ابوالفضل هادی منش گُل را می‌توان لگدمال کرد،‌ ولی عطر آن‌را نمی‌توان زدود؛ جبران خلیل جبران این جمله را گفته بود. زن، ریحانه هستی است؛ گل است. اما در جاهلیت دور، این گل لگدمالِ رفتارهای زشت جاهلی و تفرعن سیاه و بی زوال آن روزگار شده بود. به تعبیر قرآن کریم، جاهلیت، زنجیره‌های سیاه و سنگینی، بر دست و پا و گردن بشر شده بود. خدیجه (س) نیز یک زن بود. خدیجه دختر خُوَیلد؛ زنی ثروتمند و باوقار به‌دور از زشتی‌ها و پَلَشتی‌های جاهلیت. او یک دل نه صد دل، عاشق و شیفته محمد امین(ص) شده بود؛ محمد(ص) که نام زیبایش ستایش‌شده اهل آسمان و زمین بود. یک‌بار از امام صادق(ع) پرسیده بودند: «چرا او را محمد(ص) نامیدند. فرموده بود: چون دوست و دشمن او را می‌ستودند.» غریبه و آشنا دوستش داشتند. آری این خُلق نیکوی محمدی بود که خدیجه (س) را جذب، بلکه شیفته محمد(ص) کرده بود. این شد که او از مال و جان و مهر خود گذشت تا به محمد(ص) برسد. او محمد(ص) را انتخاب کرده بود؛ محمد امین(ص) را. مال چه ارزش داشت در مقابل این خلق نیکوی محمدی که خدیجه(س) از آن بگذرد. او حاضر بود سر و جانش را هم برای محمد بدهد. خدیجه(س) اسلام آورد، چه اسلام آوردنی. و عاشق محمد(ص) شد، چه عاشق شدنی! حرف و حدیث‌ها درباره‌اش زیاد شد. زن‌ها به او سرکوفت می‌زدند که زنی با این همه مال و ثروت و مکنت، چطور همسر پسری یتیم بشود؟! خدیجه(س) اما، دل از کف داده بود. نورانیت صورت محمد(ص)، طبع پاکش، سخنان متینش،‌ قامت آراسته و رخسار زیبایش وقتی عبادت می‌کرد، دو چشم خدایی می‌خواست تا این‌همه زیبایی را ببیند و شیفته شود. او شمعِ جمعِ آفرینش بود و خدیجه(س) این را به خوبی دریافته بود. همسرش شد و از همه‌ی هستِ دنیا، دست شست. محمد(ص) دین و دنیایش بود. اولین نماز را به او اقتدا کرد. سال‌ها گذشت و دو عاشق، دو شیفته‌، سر بر بالین هم گذاشتند و خدیجه(س) همه هست و نیستش را برای محمد(ص) و راه و آئین او گذاشت تا روزی که از دنیا رفت. و چه سخت بود این جدایی. آن سال را محمد(ص) عام‌الحزن نام نهاد؛ یعنی سال غصه. او برای همیشه سوگوار همسر خود ماند. اگرچه همسران دیگری برای یکی کردن دلهای اعراب، اختیار کرد، ام هیچکدامشان برای او، خدیجه نشدند. کتاب‌هایی درباره خدیجه (س) نوشته شده، هرچند کم است. البته شاید گفته شود که این ظلم تاریخ است که چیز زیادی از او در خاطره‌اش ندارد. یک‌بار در قاب کتاب، زندگی خدیجه (س) را برای نوجوانان شرح داده‌ام و یک‌بار هم برای بزرگسالان در کتابی با عنوان «تاریخ و سیره حضرت خدیجه (س)". البته این اثر ترجمه کتاب «خدیجه الکبری» اثر مرحوم استاد باقر شریف قرشی است. در این کتاب به شرح زندگانی و سیره عملی ایشان پرداخته شده و چون آن را کتابی کامل در این موضوع یافتم، از تالیف جدیدی در این زمینه منصرف شدم و به ترجمه آن پرداختم. امید که بخوانیم و بیاموزیم و به عمل برسانیم.   «کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تَر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم»
حضرت خدیجه سلام الله .mp3
1.78M
او محمد را انتخاب کرده بود، محمد امین را مادرمان حضرت خدیجه سلام الله. نویسنده :آقای ابوالفضل هادی منش گوینده :خانم زحمتکش قسمت اول ☘️رادیو ریحانه، صدای زن و خانواده ┅┅═🎼✧๑✿๑✿๑✧🎼═┅┅ https://eitaa.com/radioreyhaneh ┅┅═🎼✧๑✿๑✿๑✧🎼═┅┅
حضرت خدیجه سلام الله ٢.mp3
2.18M
او محمد را انتخاب کرده بود، محمد امین را مادرمان حضرت خدیجه سلام الله. نویسنده :آقای ابوالفضل هادی منش گوینده :خانم زحمتکش ادیتور:سید هادی موسوی قسمت دوم ☘️رادیو ریحانه، صدای زن و خانواده ┅┅═🎼✧๑✿๑✿๑✧🎼═┅┅ https://eitaa.com/radioreyhaneh ┅┅═🎼✧๑✿๑✿๑✧🎼═┅┅
🦋🦋 شعر سهراب چه کسی می داند؟ که تو در پیله ی تنهایی خود ،تنهایی چه کسی می داند؟ که تو در حسرت یک روزنه در فردایی پیله ات را بگشا... تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی از صدای گذر آب چنان فهمیدم تندتر از آب روان، عمر گران می گذرد زندگی را نفسی ،ارزش غم خوردن نیست آرزویم این است آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست.... به چه می اندیشی؟ نگرانی بیجاست.. عشق اینجا وخدا هم اینجاست.. لحظه ها را دریاب.🌱🌱🌱 https://eitaa.com/neroly1402 ☘☘☘
شکوفه پرتقال(نرولی) 🪴 Neroli
ادامه ی یادداشت ملاقات هفتگی عبد الکریم چه دیده بودکه از خلد برین می گذشت وجان می داد؟ اگر تنها یک
مهدی زهرا (ع) طاووس اهل بهشت است. و لله الاسماءالحسنی گواه برآن است، جهان بر رکن عشق وزیبایی بنا شده است و اسمای حسنای الهی ، چونان آبشاری بلند ،در دعاها ومناجات های امامان در جریان است. اصلا یکی از احتجاجات شیعه بر اهل سنت همین می تواند باشد ،که بزرگان شما چه فادعوه بهائی دارند ؟صحیفه ی سجادیه دارند یا مناجات شعبانیه؟ اصلا فارغ از این ماجرا هستند .چون در جرگه ی اهل دل نیستند .دل زیبا بین مثل عبد الکریم کفاش است که امامش به دیدارش می آید او که جمیل ترین دردانه ی خلقت است. الهی ایمانمان را از جام عشقت لبریز کن تا عاشق زیبا ترین ها باشیم اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغرة الحمیدةواکحل ناظری بنظرة منی الیه. https://eitaa.com/neroly1402 ☘☘☘
گفتم غم تو دارم گفتا دگر غمی نیست گفتم که ماه من شو گفتا دگر شبی نیست انگار آمده ای..... https://eitaa.com/neroly1402 ✨✨✨✨
یک نفس، رؤیا.....
کُدهای بزرگی چای شیرینِ شور عالم بزرگ شهرمان بود. مجتهدی عارف واز بزرگان معرفت .نامش صاحب زمانی بود ؛ بسیار خاکی و بی آلایش. یکی از روزهای سرد پاییزی ،صبحانه مهمان حوزه بود،که برای مشورت در امری مهم از او دعوت کرده بودند.به آنجا رفت از سرما بدنش می لرزید ،داخل رفت وکنار بخاری نفتی نشست وشروع کرد به احوالپرسی با طلاب .قرار بود اول صبحانه میل کنند و سپس به بررسی دغدغه های طلاب بپردازند ودر امور مهم به آنها مشورت دهند. سفره پهن شد .خدمتکار حوزه چای آورد ونان تازه و پنیر محلی .چای آقای صاحب زمانی را جدا آورد،ایشان تشکر کردند ودستان سردش را با لیوان چای گرم می کرد،در حالیکه با تبسمش دل طلاب تازه وارد را آرام می کرد، بسیار صمیمی به سخنان تک تک آنان گوش می داد وچای می نوشید . در نهایت پیشنهاداتی به آنان داد و مجلس به پایان رسید، آقای صاحب زمانی خداحافظی کردند ورفتند. طلاب انگار جانی دوباره گرفته بودند؛ باهم صحبت می کردند و می خندیدند؛کمی از چای ته لیوان مانده بود، یکی از طلاب به عنوان تبرک چای مانده را نوشید،شور شور بود، اما آن عالم ربانی ،با تمام شوق نوشیده بود تا خدمتکار خجالت زده نشود، او اشتباها به جای شکر ،نمک ریخته بود ...‌ برگرفته از کتاب (فروغ فقاهت وعبودیت) https://eitaa.com/neroly1402 🪴🪴🪴
در جهاد با نفست ... هر بار شهید می شوی🌱 https://eitaa.com/neroly1402 🦋🦋🦋
animation.gif
230.6K
صبحتون پر از حس تازگی درست مثل آبهای روان بهاری.....