.
.
نامش جَون بود؛ جَونبنحوی...
از همان ابتدا غلام بود. غلام «فضل بن عباس».
در همان منصب غلامی آنقدر شریف بود که اورا برای آیندهی حسین (ع) انتخابش کردند.
امیرالمؤمنین (ع) او را از «فضل» خرید و به «ابوذر غفاری» بخشید.
بعد از وفات ابوذر غفاری، جَون به مدینه بازگشت و به پناه خانهی امیرالمؤمنین (ع) آمد.
سلاح شناس قدری بود و در ساخت و تعمیر سلاح مهارت عجیبی داشت.
امام سجاد (ع) میفرماید: «شب عاشورا پدرم در خیمه اسلحه نشسته بود.
به غلامش جَون نگاه میکرد و این اشعار را زمزمه میکرد: «یا دهر! اُفً لکَ من خلیل...»
: آه از دوستی تو ای روزگار! چهبسا یارانی که در بامداد و شامگاهانت کشتی که دیگر روزگار کسی شبیه آنان را نیاورد...
روز موعود فرا رسید
بعد از نماز ظهر بود که جَون برای اذن مبارزه خدمت مولایش حسین (ع) آمد.
امام اذن جنگش نداد و فرمود:
جَون! تو در طلب عافیت و سلامتی نزد ما آمدی و از ما تبعیت کردی، امروز خودت را به بلای ما گرفتار نکن. تو از طرف من آزادی، راه سلامت ات را بگیر و برو...
اشک چشمان جَون امانش نمیداد.
خود را به پای حسین (ع) انداخت:
یابن رسول الله! در روزگار خوشی با شما بودم و از نعمت شما خوشنود،
حال در روزگار سختیتان بگذارم و بروم؟!!
حسین جان! غلامت خوب میداند که سیاه و بد بو است و سابقه خوب خانوادگی ندارد،
اما بگذار جانش را فدایت کند
که به این قربانی شدن شرافت یابد و روسفید گردد.
به خدا سوگند تا لحظهای که خونم با خونت آمیخته شود، از تو جدا نمیشوم.
دل کندن از جَونبنحوی که از کودکی کنارش بوده، برای حسینی که حتی غلامش را شبیه فرزندانش دوستدارد سخت است
اما جَون دیگر برای قربانی شدن به پای حسین (ع) سر از پا نمیشناسد.
اذن میدان گرفت و رفت...
چه رجزها که نمیخوانْد در میدان...
چه سینهای سپر کرده بود برای اربابش...
چه رذلهایی را که باشجاعت در میان میدان به زمین نینداخت...
و حالا چه لحظهای رسیده بود برای جَون...
«اجل در پیش رو، تن مضطرب، سراپای غلطیده در خون و سر به دامان حسین ع... »
دارد جان میکند و چشم بر نمیدارد از حسین (ع)
حسین (ع) سر جون را به آغوش گرفته...
مراد برای مریدش دعا میکند:
خدایا ! رویش را سفید کن، بویش را معطر و با نیکان و محمد و آلش محشورش گردان...
جَون به سالها خدمت و کشته شدن در رکاب اباعبدالله (ع) عاقبت به خیر شد...
روایت است که بعد از عاشورا وقتی قوم بنی اسد برای دفن بدن ها آمده بودند
بوی مشک از پیکر جَونبن حوی بر میخواست و چهرهاش نورانی و سفید بود...
.
.
#معرفی_یاران_امام_حسین (ع)
#محرم
#ما_ملت_امام_حسينيم
♥️➣ @nesfejahan