یک لطیفه قدیمی است که میگوید،
بنده خدایی میرود پیش روانکاو میگوید:
«برادرم دیوانه است،
فکر میکند مرغ است»،
روانکاو به او میگوید «خوب چرا برای درمان نمیآوریش؟».
جواب میگیرد:
«چون تخممرغهایش را نیاز داریم». خوب فکر کنم این خیلی شبیه
نظر من دربارهٔ روابط انسانی است.
این روابط کاملاً غیر منطقی و احمقانهاند
ولی فکر میکنم که ما آنها را ادامه میدهیم چون به تخممرغها احتیاج داریم...!
✍ #وودی_آلن
💕🧡💕