میخواهم ننویسم نمیشود
خسته ام
ولی خستگی ای که لذت دارد چون در بهترین نقطه دنیا هستم در مسجدی که سر و صدایش آدم را کر میکند مسجد امیرالمومنین علی
علی ای که سلطان عالم بوده
مسجدی در سلطان آباد
آبادی اش را بعضی از کنیاک میدانند و از هاوکینگ ،ولی من از جوانانی میدانم که یاعلی گفته اند و آمده اند کف میدان و زره پوشیده اند تا دست نوجوانان این محل را بگیرند
تا مادر پهلو شکسته دستگیرشان بشود
نمیدانم چطور زلفم به زلف اینها گره خورده
اما جایی نبوده جز بین ققسه های کتاب
در خانه اربابمان در جمکران
که بکشاند بیاورد رباطکریم بین این بچه ها
وقتی می آمدم ،عوارضی قم سوار پراید وانت
شدم ،پراید وانتی که راننده اش جوانی بود نورانی ،تا سوار شدم گفت آقا با آهنگ که مشکل نداری ،گفتم نه اگر سنتی بگذاری بهتر است
چون صنعتی خوشم نمی آید ،و بعد گفت من ندارم و اگر داری بگذار،منم یک کیهان کلهر گذاشتم و شروع کردم به فک زدن و بعد اذن شدن ....پسرک که نه مردی بود برای خودش متولد ۸۱ بود بیست سالش بود،کارگاه دمپایی داشت و بیست نفر زیر دستش کار میکردند
میگفت ما این همه سرمایه داریم زیر خاک
گفتم چه ....گفت نفت و ....گفتم اشتباه میزنی
سرمایه این مملکت جوانان آن است امثال تو
...نیروی انسانی ای که هیج کجا ندارد ....
گفتم از خدا بخواه کارخانه بزنی و به سه هزار نفر نان دهی ،لذت دارد خدا شاهده امید دادن به
جوانان در این سرطان متاستاتیک ناامیدی جامعه ،بعد برایش همایون شجریان گذاشتم و میخواند .......ای بی بصر من می روم ؟او میکشد قلاب را .....تاکسی بعدی که اسنپ بود ....معلم بود ....از دهدشت ،با هم اتاقی دانشگاهم فامیل بود ،معلم بود با ۲۰ سال سابقه .....۲سال بود
اومده بود تهران و راضی بود !!!گفتم یک خاطره بگو بیست سال است که معلمی ...گفت الان که چیزی یادم نیست ولی از همکاران بود .گفت رفته بود یک سوپر گوشت فروشی خیلی بزرگ و مجهز که دیدم بعد پنج دقیقه یکی گفت در ماشینتون رو باز کنید گفتم چرا گفت دو کیلو سر دست ،دو کیلو راسته ،یک کیلو دمبه ،یک کیلو گوشت لخم بدون چربی است .میخواهم بزارم داخل ماشینتان .گفت برای چی من که خرید نکردم.گفت مهمان رییس اینجا هستید .که خودش آمد و آمد بغل و روبوسی و کلی احترام که آقای فلانی بگذارید دستتان را ببوسم .گفت من شما را به جا نمی آورم .گفت حق دارید قضیه برای خیلی سال پیش است من دانش آموز شما بودم سوم دبستان
شما جدول ضرب به من یاد میدادید و من نمیفهمیدم آنقدر بر من فشار آوردید که از مدرسه فرار کردم ....اگر آن سخت گیری شما نبود من فرار نمی کردم و وارد بازار آزاد نمی شدم و الان این موفقیت ها رو نداشتم .......نمیدانم آدم لوده را هر کار بکنی طنز از تویش در می آید ....روز عید است نمی خواهم غمگین بنویسم .....ولی خدایی چه کنم حاج منصور دارد پشت میکروفون کلی زحمت میکشد که اشکمان را در بیاورد
و شکمی که تا تارهای صوتی اش پر است از قیمه و گوشت گوساله و برنج پاکستانی ،چطور اشکش در می آید .....خدایی نمیدونم چی شد که به اینجا رسید ،نگارنده این جملات چون گاهی هیئت می رود از این جمله مخصوص مداح ها ،استفاده می کند که ای مخاطب عزیز روزیتون بود و اصلا نمی خواستم این اراجیف را به هم ببافم ...واقعا دلم به حال مخاطب خودم میسوزد که اراجیف من را میخواند ،و به معرفتش غبطه میخورم که لفت نمی دهد از این کانال ......
امضا کله سبزیجاتی
#کله_سبزیجاتی
#رباط_صلیبی_رحیم
#سلطان_فقط_امام_رضا
#سلطان_آباد_فقط_مشهد
#اراجیفیات
#عیدتان_مبارک
#از_متن_ها_مسخره_تر_این_هشتگ_هاست
#دمتان_داغ
#مخاطب_خاص
@neveshtanijat