عالی بود عالی...یادم نمی آید در چندماه گذشته یا یک سال گذشته، کتابی چنین با من سمپاتی برقرار کند که برای شخصیت اش و اتفاقاتش هر روزه دل تنگ شوم.شما را نمی دانم من که چند سال تجربه کتاب فروشی داشتم در این کتاب ده روز زندگی کردم.من کارل بودم و اما کارلی بدون شاشا....من در کتابفروشی ای که کار می کردم مشتری های ثابت هفتگی از شهر های مختلف مثل تهران و اراک و محلات و ...داشتم که میخواستند بیایند با من صحبت کنند و من به آنها کتاب معرفی کنم و راجع به کتاب های گذشته خود صحبت می کردند اینکه آن کتاب قبلی چقدر برایشان جذاب بود، چقدر دوستش داشتند ...من زابینه گروبر را زیست کردم ...اینکه برایش هیچ ارزشی نداشته باشد نیرویی که با عشق کتاب می فروشد و این کار را نه از روی اجبار بلکه با علاقه به سمتش آمده و در آن تبحر پیدا کرده با لئونی که کارآموز است و هیچ از کتاب سردرنمی آورد، این برایش هیچ تفاوتی ندارند...من زابینه گروبرهایی با چشم دیدم که محصول کار کارمندی هستند...اما شاشا ندیدم، آنتاگونیستی که به خوبی به کار اضافه شود.......این کتاب قصه یک کتابفروش است که مامور است به درب خانه مشتری های ثابت اش برود و هر روز برای آنها کتاب ببرد....کار او این است.او در مسیر با یک بیگانه همراه می شود به اسم شا....اگر کتابفروشی نکردید یا حوصله هم ندارید راجع به کتاب هایی که خوانده اید با کسی صحبت کنید.این کتاب را بخوانید، این کتاب پر است از ارجاعات به رمان ها و داستان های معروف(بیشتر آلمانی و بعد فرانسوی)....اولین کاری است که از کارستن هن آلمانی می خوانم.قلم اش فوق العاده است
#کتاب_خوب #کتابرسان #کارل #کارستن_هن