eitaa logo
گاه نوشته های دل💕
345 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
534 ویدیو
1 فایل
مهمان ما باشید.... کمی این طرف تر... حوالی دل... ارتباط با ادمین👇 @M12_m18
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ☘
ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم.... گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است❤️ @Neveshtehaidel
من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی گیرِ لحنِ بمِ مردانه یِ محکم نشود!😅😉♥︎ @Neveshtehaidel
تا حسن(ع) هست نباید به کسی دل را داد😍 @Neveshtehaidel
او صبر خواهد از من، بختی که من ندارم من وصل خواهم از وی، قصدی که او ندارد @Neveshtehaidel
شعر قشنگ برام بفرستید🥲 دلم شعر خوندن میخاد🥲
بگیر از لشکر صهیون تقاص خون ایران را...🍃 @Neveshtehaidel
ودِلم‌خواست‌بیــٰایـم‌، بِنشیـنَم‌یہ‌ڪنج‌ازحࢪم‌ وبِگویَم‌بـا‌اشك: مَن‌بےاَرزش‌را‌بــٰاضرر‌هَم‌ڪِہ‌‌شُده، جــٰان‌زهـرابِخـَرم💔 @Neveshtehaidel
اجازه گرفت این چند روز برای تبلیغ در مسیر گلزار ملبس شود... حتی خودش عمامه نداشت.... عمامه ای ازدوستش گرفت واما اولین تجربه ملبس شدنش مصادف شد با ردای زیبای شهادت 😭 چندروز قبل استاد ازش میپرسه علیرضا بچه نداری؟ میگه توراهی دارم اسمشو گذاشتم زینب😭 @Neveshtehaidel
. خانمش چهار ماهه بارداره🥲💔
☘سید احمد در سجده پایش را ناگهان دراز می کند☘ شخصی می گفت که به خانه سید احمد رفته بودم. موقعی که در حال سجده بود به ناگاه یکی از پاهایش را دراز کرد و گفت: یا جَدّی. من تعجب کردم. بعد نماز به سید احمد گفتم این چه کار بود که کردی؟ سید احمد گفت: کسی با اسبش داشت از صخره ای عبور می کرد. پای اسبش از صخره لیز خورد و داشت می افتاد. مرا صدا زد. منم پایم را دراز کردم تا نگذارم اسب بیفتد. سید احمد به همسرش گفت:غذا آماده کند برای اینکه آن مرد به خانه او خواهد آمد. بعد مدتی آن مرد به خانه سید احمد رسید و بعد تشکر از سید احمد گفت که این آذوقه ای که بار اسب کردم را نذر شما کرده ام. سید احمد گفت: تو در مشکل گیر کرده بودی و وظیفه من کمک به تو بود. از تو هیچ توقعی ندارم. 👌☺️ @Neveshtehaidel
خدا بند بزند دل هایی را که هیچ کس جز خودش، از شکسته بودنشان خبر ندارد..!💔🙂 @Neveshtehaidel
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
هفته سوم از دوره سوم قرائت سوره یس به نیت شهید سید مجتبی صالحی خوانساری 🍀
☘تلاوت سوره ی یس☘ هدیه به روح شهید سید مجتبی صالحی خوانساری🌱 به نیت ظهور امام زمان و برآورده شدن حوائج همگی🌷 🪴تلاوت کنید🪴 @Neveshtehaidel
من میتونم پیام سین بزنم ولی جواب ندم . پس یعنی منم میتونم امید داشته باشم یه روز استاد دانشگاه بشم ؟!😐😂 @Neveshtehaidel
جان مولا دگر از جمعه بکش دست، بیا... دلمان تنگ شده، گرچه سه شنبه ست، بیا...💔🥺 @Neveshtehaidel
☘مال حرام به این کارگران نده!☘ مردی نقل می کرد که یکی از خان های روستای میانرودان شهرستان خلخال گوسفند کس دیگری را ذبح کرده و برای کارگرانش آبگوشت درست کرده بود. سید احمد با اسبش آنجا رد می شد. خان رفت و جلوی اسب سید احمد را گرفت و گفت: یا سید! امروز برای کارگرانمان آبگوشت درست کرده ایم. افتخار بدهید و مهمان ما باشید. سید احمد گفت: پس این بوی نجس که برای من می آید از آبگوشت شماست. این همه کارگر بدبخت را اسیر کردی و می خواهی غذا هم، مال حرام به آنها بدهی. این همه گوسفند داری و گوسفند مردم را سر می بری. برو و کل آن آبگوشت را بریز زمین. جریمه اش را به صاحبش بده و یکی از گوسفندهای خودت را ذبح کن. افسار اسبم را هم ول کن! 👌☺️ @Neveshtehaidel
بسم الله الرحمن الرحیم ☘