#منتظران_علائم_ظهور
#کاسبانی که دائم در حال #فروش_وقت_ظهور هستند
📌 موضوع #مهدویت از ابتدای مطرح شدنش همیشه اینقدر جذاب بوده که کاسبانی دنیاطلب آن را از مسیر اصلی خود، منحرف کنند و خود را هرطور شده به منجی آخرالزمان بچسبانند. روزی، #مهدی_عباسی به سرش زد که منجی عالم باشد و روزی هم نه غاصبین حق ولایت اهلبیت؛ که #محبینشان کاسبی راه انداختهند و #محمد_حنفیه، فرزند امیرالمؤمنین را همان مهدی موعود دانستهند. بعدها هم #امام_کاظم (ع) را #قائم_آل_محمد علیهم السلام معرفی کردند تا پولهای شیعیان را بهجیب بزنند؛ اما امروز، میخواهم از کاسبیای مدرن بگویم؛ کاسبیای که خود را منجی عالم نمیداند، کسی را منجی معرفی نمیکند و پولهای مردم را پارو نمیکند؛ که کاش همین کار را میکرد؛ چراکه در این صورت، مقابله با آن، بسیار آسوده بود.
📌 در این کاسبی، #دین #میفروشند. در این کاسبی، از غیبت امام پشت پرده #سوءاستفاده میکنند و #روایات_ضعیف به خورد مردم میدهند. در این کاسبی، همان روایات ضعیف را بر افراد و زمانها و مکانها #تطبیق میکنند و #وقت_ظهور تعیین مینمایند و دین مردم را #بهحراج میگذارند. هرروز از #یاران_امام_پنهان میکاهند و فکر میکنند خدمتی کردهاند و زمینهسازیای برای #ظهور؛ حال آنکه غافلاند. #غافل از اینکه مشول آیۀ «الذین ضلّ سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» (الکهف (18): 104.) هستند. اینها #منتظر_ظهور نیستند؛ #منتظر_علائم_ظهور اند؛ چراکه با ظهور نمیتوان دینی فروحت؛ اما با #علائم_ظهور میتوان.
📌 روزی، روایت میآورند که #عبداللهی در عربستان میمیرد و همین که این اتفاق بیفتد، چند روزی نمیگذرد که #آقا #ظهور میکند و بعد میگویند که منظور از عبدالله همین عبدالله، فرزند عبد العزیز #آل_سعود است. سالها میگذرد و اتفاقی نمیافتد؛ اما همینها کم نمیآورند و میگویند که نه، باید چند صباحی بگذرد و #اختلافات_آلسعود بیشتر شود تا این علامت بهصورت کامل تحقق یابد و همین که بهصورت کامل بهوجود آمد، چند روزی نمیگذرد که آقا ظهور میکند؛ اما سخن من دربارۀ تطبیقشان نیست؛ بلکه درباره اصل فرضشان است. بگذارید روایت را با هم بررسی کنیم تا ببینید که #سند چه حرفهای #ساخته_شده تا حتی بعضی از #فضلا نیز فریب بخورند:
📌 #سند_روایت در #کتاب_الغیبة #شیخ_طوسی چنین آمده است:
📌 عنه عن عثمان بن عیسی عن درست بن ابی منصور عن عمار بن مروان عن ابی بصیر(الغیبة، ص447.)
📌 بهمعنای واقعی #سند_زیبایی است؛ بهزیبایی #تدلیس #مشاطه ای برای #دختری #ترشیده. ظاهراً هیچ مشکلی هم ندارد و همه #روات #ثقه هستند؛ بهگونهای که بعضی فضلای #متخصص_مهدویت هم به آن، اشکالی نگرفتهاند؛ اما با دقت در آن به #تدلیس آن میتوان پی برد.
📌 در ابتدای #سند، از ضمیری استفاده شده که مرجعش #فضل_بن _شاذان، از اصحاب بزرگ اهل بیت است. #عثمان_بن _عیسی_الکلابی هم همینطور؛ بسیار #جلیلالقدر است؛ اما نقلشان از همدیگر یک مشکل اساسی دارد و آن این است که به جز در این #سند، هیچ جای دیگر از هم نقل نکردهاند. یا للعجب! هر دو اینقدر بزرگوار، هر دو اینقدر جلیلالقدر؛ اما چه شده که فقط در این #روایت، کنار هم وجود دارند؟ جواب سؤال کاملاً معلوم است. چون #جاعل این روایت میخواسته کاملاً همه چیز درست کنار هم چیده شود. وضعیت دو راوی بعدی هم همینگونه است؛ یعنی در هیچ سندی #درست_بن_ابی_منصور در کنار هیچ عمار بن مروانی قرار نگرفته؛ نه #عمار_بن_مروان_الکلبی و نه #عمار_بن_مروان_الیشکُری؛ البته با توجه به طبقۀ این دو عمار میتوان با قاطعیت گفت در اینجا منظور از عمار بن مروان، عمار بن مروان الیشکری است؛ چراکه تنها راه این روایت برای اینکه بهصورت قاطع نگوییم این روایت، جعلی است، همین عمار بن مروان الیشکری است. زیرا تنها در یکی از منابع #دستهچندم صدوق (#کمال_الدین_و_تمام_النعمة، ج1، ص69.) و تنها در یک روایت عمار بن مروان کنار ابو بصیر قرار گرفته و از او روایت نقل کرده؛ که البته هیچگاه نقل تنها یک روایت آن هم در یک منبع دستهچندم، بهویژه با #تدلیس عجیب #مشاطهگران این سند و همچنین نداشتن هیچ #قرینه دیگر برای #اعتبار، نه این روایت را میتواند #معتبر کند و نه هیچ روایت دیگری را.
📌 قطعا این #سند، #قدر_متیقن #سخن_امام_صادق (ع) است که فرمود: يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيه (#الکافی، ج1، ص68.) با این توضیحات، آیا شاذ غیر مشهوری شاذتر و غیرمشوهرتر ازاین سند میتوان یافت؟ از این دست روایات بسیار است که مایه #فریب خیلیها واقع شده؛ روایاتی که اصلا اعتباری ندارد؛ دیگر چه برسد که بخواهیم دربارۀ تطبیقش سخن بگوییم.