eitaa logo
دلنوشته ها، عاشقانه ها
84 دنبال‌کننده
262 عکس
208 ویدیو
1 فایل
همیشه در همین نزدیکی گرچه دور می پنداری😊
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳) لحظه های پر از اضطراب و ترس از جاماندن، خط خوردن لیست دعوت نامه ارباب هر لحظه آن یک عمر می گذشت ، ایام میلاد امیرالمومنین علی علیه السلام در حرم آقاجانمان امام رضا علیه السلام یکی از خواسته هایم بود در صحن گوهرشاد چقدر با آقا برای اربعین درد دل کرده بود حالا در این روزهایی پایانی روبه امام رضا علیه السلام می گفتم آقا جان من می دانم بدم ولی شما که در اوج خوبی هستید ، بدی های مرا به خوبی خود نادیده بگیرید، دلم شور می زند روزها یکی پس دیگری می گذرد من دیگر دارم نا امید می شویم هیچ راهی باز نمی شود روز سه شنبه ای بود خیلی دلم گرفته بود زمانی نمانده بود سر کلاس صحیفه سجادیه قبل از شروع کلاس بحث اربعین شد به خانم ها گفتم برایم دعا کنید کن جا نمام یکی از خانم ها گفت استاد شما برای امام سجاد علیه السلام کار می کنید محال امام سجاد علیه السلام شما را جا بگذارد با این کلامش چهار ستون بدنم لرزید بغضی در گلویم جمع شد که جایی می خواستم به حال خودم زار بزنم... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
(۳) خانه که آمدم موقع نماز مغرب بود بعد از نماز صحیفه سجادیه را باز کردم روبرویم با گریه گفتم پدرجان من می دانم که خیلی اشتباه داشتم لیاقتی در خود نمی بینم ولی کسانی که مرا می شناسند به شما می شناسند، خدا نکند بدی های من به حساب شما بگذارند من چه کنم، برایم پدری کنید، آبرو داری کنید هیهات بخواهید دخترتون جا بماند از شما بعیده پدر جانم ... با اشک و آه خوابم برد ، صبح که گوشی روشن کردم چندین نفر از دوستان پیام داده بودند برای کربلا ، اما یکی دوستان پیام داده بود کلاس قرآنی استادشون با برخی بچه هاشون کاروانی می خواهند بروند اگر می خواهید اطلاع بدهید باهم صبحت کردیم شماره مسئول ثبت نام گرفتم، یکسری نکات پرسیدم شرایط مناسب بود ثبت نام کردم، سه شنبه بعدی ، بعد از کلاس صحیفه قرار گذاشتم رفتم سرکلاسشون تا با بچه هاشون آشنا بشوم که سه شنبه 23 مرداد حرکت بود همراهی بشناسم در آن کلاس یکی از دوستان کلاس نهج البلاغه را دیدیم که ایشان راهی بودند همراه هم الحمدلله به لطف سیدالساجدین علیه السلام جور شد. پدر همیشه پدرانه حواسش بهمون هست هرچقدر کوتاهی اشتباه داشته باشیم، لحظه ای ما راه نمی کند ، وگرنه هلاک می شدیم ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
(۳) وقتی به مناسبت عید غدیر می خواستم صحیفه سجادیه بخرم ، گفتم بهتر صحیفه های اربعین حالا بخرم در آن زمان خیالم راحت دلشوره چه به دستم می رسد نداشته باشم هزینه اش را قرض کردم 40 عدد صحیفه مانند دو شال گذشته به نیت اربعین خریدم و یقین داشتم خود حضرت کمک می کنند در زمان اربعین هزینه جور می شود قرض ما پرداخت می شود. اما آن روزهای پر استرس که نمی دانستم آیا امسال راهی هستم یا نه گویی کمی تنبل تر و بیحال تر شده بودم به آماده کردن وسایل و دسته بندی و هماهنگی با دوستانی که می خواستند بروند تا هر کدام یک تعدادی را با خود ببرند روز یکشنبه ای متوسل به حضرت امیر و حضرت زهرا علیهما السلام شدمو نهیبی بر خودم زدم نمی خواهی امانت ها را آماده کنی برسانی چقدر نا امیدی با خودم قرار گذاشتم فردا صبح حتما بروم کتابچه ها و بروشور پرینت بگیریم ، آنها را که پرینت گرفتم آمدم چون تعداد زیاد بود از صبح ساعت 10 رفتم بعد از ظهر ساعت نزدیک 15:30 بود که به خانه برگشتم خسته بودم ،نهار خوردم ، کمی استراحت کردم بعد به تک تک دوستان پیام دادم برای هماهنگی اینکه با خودشان یک تعداد صحیفه و کتابچه ها و بروشور ببرند به تک تک گفتم هنوز کار من جور نشده برایم دعا کنند عجازانه به هر دری می زدم که شاید فتح باب شود خیلی دل شکسته و داغون بودم ولی باید کارهایم را انجام می دادم و برای کلاس فردا خودم آماده می کردم سه شنبه صبح اول شروع بسته بندی و آماده سازی بسته ها برای رسیدن دوستان به رسم هر سال در روز سه شنبه که به نام مولا سیدالساجدین علیه السلام است شروع کردم کمی انجام دادم بعد آماده شدم برای رفتن کلاس در کلاس از دوستان خواستم برایم دعا کنند که یکی از شاگردانم گفت محال امام سجاد شما را جا بگذارید و گویی همین کلام و اتصال و توسل به حضرت همان فتح باب بود که در پست قبلی گفتم فردا آن روز به یک بار همه چیز تغییر کرد ،من برای سومین سال به لطف اهل بیت علیهم السلام قرار شد راهی دیارعشق و سرزمین جانان شوم... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____
(۳) سرعت کارها را باید بیشتر می کردم فقط یک هفته تا راهی شدم به دیار عشق باقی مانده است هنوز خیلی از کارها را انجام ندادم روزها یا کلاس دارم یا جلسه و شب ها باید همه وقتم را بگذارم بسته ها آمده شود تا قبل از رفتن به دست تک تک دوستان برسم از یک طرف تولید محتوای همزمان روزانه برای چند کانال وقت می خواهد ، این روزها برخی شب ها فقط یک یا دوساعت می توانم ولی تمامش لذت بخش است به شوق رسیدن حس عجیبی است هروقت می خواهی راهی زیارت شوم تا می رسم درونم پر از اضطراب و اشتیاق است این روزها حال و هوایش به همه لحظه ها فرق می کند گویی تو همین حالا رسیده ای ، انتظار، شوق، وصال ،دیدار تمام تصویرهای ذهن و زندگیت می شود و دیگر هیچ نیست... تمام لحظه های زندگی برایت بگونه ای دیگر تعریف می شود همه این لحظه ها مراقبی نکند کاری کنی هرآنچه بدست آمده از دست برود و تو از کاروان عشق جا بمانی... تعداد اول بسته ها که آمده می شود با یک تعداد دوستان هماهنگ می کنم برایشان بسته ها را می برم و البته یک تعداد خودشان زحمت کشیدند آمدند منزل بسته را گرفتند بردند تا روز یکشنبه تمام بسته ها به دوستان الحمدلله رسید به جز یک بسته یکی از دوستان با کاروان خودمان بود یکی از مسئولین کاروان در زمان ثبت نام برای کاروان که پیام دادم از روی فامیلی شناختند و خودشان معرفی کردند زمانی باهم کلاس صحیفه را بودیم همانجا قبول کردند یک تعداد صحیفه در مسیر اربعین پخش کنند و قرار شد داخل اتوبوس تحویل شان بدهم. در این ایام شبهای خانه یکی از دوستان مراسم روضه بود خیلی دلم می خواست حداقل یک شب بروم ولی نرسیدم از این موضوع ناراحت بودم ولی از یک طرفف که رسیده بودم تمام کارها را قبل از رفتن انجام بدهم خدا را شاکر بودم فقط برای اینکه سه شنبه راهی بودم کلاس صحیفه روز سه شنبه را با حاج آقا صحبت کردم روز دوشنبه بعد از ظهر برگزار کنیم تا دعای هفدهم صحیفه تمام شود قبل رفتن دعای را نیمه کاره نگذاشته باشیم دوشنبه بعد از کلاس که آمدم دیگر وقتش بود کوله ام را آماده کنم و انتظار سه شنبه ای باشم که همیشه سه شنبه ها برایم عطر خاص دارد و این بار قرار است راهی دیار جانان شوم و این لحظه ها به چه آرامی و سختی می گذرد... ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____