فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اینایی که با اشتباه نظامی ارتش خوشحال شدن و کلی لاشخوری کردن نمیدونن ناو آمریکایی در حین آماده شدن برای تمرین یه راکت پنجاه کیلویی رو روی ناو منفجر کرد!
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
🌺
🕗 #ساعت_عاشقی
دل همیشه غریبم هوایتان كرده است
هواى گریه پایین پایتان كرده است
خداش خیر دهد آن كسى كه بال مرا
كبوتر حرم باصفایتان كرده است
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
#از_دور_سلام ✋
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
مداحی آنلاین - دعای سفره افطار ربنا - علیرضا موسوی.mp3
1.79M
🌙 #ماه_رمضان
⏯ #دعای_ماه_مبارک_رمضان
🍃 #دعای_ربنا
🍃ربَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا
🎤 #علیرضا_موسوی
👌بسیار دلنشین
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
🕊
#حی_علی_الصلوة 📿
🍃 فَلَا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفتَ عَنْهُ وَجْهَكَ ..🍃
مرا از آنان مگردان که
چهره لطف خویش از آنان برگردانده ای😭
#مناجات_شعبانیه💔
#نماز_اول_وقت
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
#یک_مسئله
🔹وجود خون لثه درآب دهان روزه دار
⁉️ من در بیشتر روزها آب دهانم با خونی که از لثه هایم می آید مخلوط می شود و گاهی نمی دانم آب دهانی که فرو می برم همراه با خون است یا خیر؟ روزه ام با این حال چه حکمی دارد؟ امیدوارم مرا راهنمایی فرمایید.
✅ج: اگر خون لثه در آب دهان مستهلک شود، محکوم به طهارت است و بلعیدن آن اشکال ندارد و مبطل روزه نیست، و همچنین در صورت شک در همراه بودن آب دهان با خون، فرو بردن آن اشکال ندارد و به صحّت روزه ضرر نمی زند.
📕منبع: leader.ir
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
📌پشت پرده یک تماس مشکوک
🔹حسن هانیزاده کارشناس مسائل غرب آسیا درباره پشت پرده تماس تلفنی بنسلمان با مصطفی الکاظمی نخستوزیر جدید عراق اظهار داشت:
✍ «این تماس تلفنی مقدمهای است برای اینکه دولت جدید عراق در اختیار عربستان قرار گیرد، تعاملی که عربستان در گذشته با دولتهایی مثل نوری المالکی، حیدر العبادی و عادل عبدالمهدی داشت یک تعامل منفی بود ولی اکنون عربستان به این نتیجه رسیده که باید در همان ابتدای تشکیل دولت مصطفی الکاظمی این دولت را در اختیار گرفته و زمینه برقراری رابطه گسترده بین ریاض و بغداد را فراهم و در نهایت نفوذ ایران در عراق کاسته شود.»
🔹وی در تشریح اهداف عربستان برای آینده سیاسی عراق، افزود:
✍«هدف عربستان این است که دولت الکاظمی از مدار شیعه و تشیعگرایی خارج شود و به مدار قومیتگرایی عربی وارد شود تا بتواند با کشورهای عرب منطقه بهدوراز نفوذ ایران تعامل داشته باشد.»
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
📌 تأثیر صبر و زحمت زن خانواده ایرانی در دوران خانهنشینی
🔹در ایام کرونا خانهنشینی با محوریت خانواده در برخی کشورها نبود
🔻ضمناً نقش خانواده هم مشخص شد در این دوران خانهنشینی. در آن کشورهایی که خانواده پایهی درستی ندارد، این خانهنشینیها به این شکل اتفاق نمیافتد یا قابل قبول نیست. بخصوص باید به نقش زن خانواده تکیه کرد و تأثیر بسیار زیادی را که صبر و حوصله و زحمتکشی و حِلم زن خانواده ایفا میکند در ادارهی خوب خانواده.
۱۳۹۹/۲/۲۱
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_هشتاد_و_شش یک روز ساعت ۱۰ صبح بود
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم
@kheymegahevelayat
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_هفت
وقتی از هتل اومدم بیرون نمیدونستم باید به کدوم سمتی برم... ۱۰۰ درصد اونی که نفوذی بود و اون آدم و فرستاده بود کار من و تموم کنه تا نسترن توسلی و دکتر افشین عزتی به راحتی به مقصودشون برسن، دیگه الان فکر میکرد کار من تموم شده هست... گوشی اون آدمی که اومده بود تا من و بکشه رو از جیبم درآوردم و به اون شماره ای که بهم نشون داده بود یه پیام فرستادم تا خیال کنه اونی که فرستاد سراغ من، کارم و تموم کرده.. به زبان عربی نوشتم:
«انتهيت من ذلك...کارش و تموم کردم.»
گوشی رو خاموش کردم گذاشتم توی جیبم. گوشی که باید به نیروی کمکی وصل میشدم و روشن کردم، چون چاره ای نداشتم.. چندثانیه ای از کامل بالا اومدن گوشی گذشته بود که پیامکی رو از نیروی کمکی «یاسر» دریافت کردم.
«تعال مباشرة إلى الشارع خلف الفندق... فوری بیا به سمت خیابون پشت هتل.»
فورا رفتم خیابون پشت هتل... تا رسیدم دیدم دکتر عزتی و نسترن توسلی دارن سوار یه ماشین شاسی بلند میشن. شاید باورتون نشه، اما به صراحت میگم.. اونقدری که نسترن توسلی برای سیستم اطلاعاتی ما با ارزش بود، افشین عزتی دانشمند اتمی دیگه از این لحظه ارزش نداشت. افشین از لحاظ علمی یه روزی به دردمون میخورد، اما حالا دیگه نه چون خیانت کرده بود. ولی نسترن برای ما حُسن شاه ماهی داشت. نباید گمش میکردم.
پیام دادم به گوشی دختر شهید حاج احمد العبیدی نوشتم:
يرجى الذهاب إلى الطابق العلوي في غرفتهم وأخذ القلم من الخلف. وإعطائه لأخيك لمنحي وظيفة لا تدعني أعرف ما تقوله
لطفا برو بالا داخل اتاق اونا (افشین و نسترن) خودکارو از پشت تابلو بگیر و به دست برادرت برسون تا سرفرصت به من بده. از احوالت من و بی خبر نزار
یک نفر و دیدم که با موتور مسافر جا به جا میکنه. بهش یه مبلغی دادم و گفتم پشت اون ماشین بره
چندروز بیشتر به اربعین باقی نمونده بود حرکت کردیم رفتیم سمت کربلا. همینطور دنبال سوژه ها بودم که ساعت ۳ بعد از ظهر به وقت عراق یه جا توقف کردن. اونم بعد از حدود ۵ ساعت چون خیییلی ترافیک بود. راننده موتور گفت دیگه بیشتر از این نمیتونم ببرمت و یه فکری به حال خودت کن.. منم موندم چه خاکی به سرم کنم
خلاصه، از فرصت استفاده کردم فورا چفیه مُ از دور کمرم باز کردم انداختم روی زمین نمازم و کنار یه موکب خوندم خدا منو ببخشه، معلوم نبود نمازم و چطور خوندم اون روز حواسم به سوژه ها بود تا گمشون نکنم مستحبات نماز مثل قنوت و... رو رها کردم
همینطور که از دور نگاشون میکردم وَ زیر نظر داشتمشون، دیدم یه ماشین دیگه اومد دنبال دکترافشین عزتی و نسترن توسلی. موندم با دست خالی چیکار کنم اونا سوار ماشین شدن و داشتن بین شلوغی و جمعیت میرفتند. قشنگ معلوم بود که حضور اون ماشین در اون تایم خاص، کاملا از قبل برنامه ریزی شده هست
در همین حین، چشمم خورد به یه دوچرخه رفتم به یک نوجوون کنار یکی از موکب ها گفتم دوچرخه برای کیه؟ گفت برای منه بهش گفتم میشه اجاره بدی گفت نه!! این پسره هم داشت لج میکرد. گفتم بهت پول زیادی میدم بازم قبول نکرد. هرچی اصرار کردم که هرقدری پول بخوای بهت میدم برو دوچرخه بهتر بخر اما پاش و کرده بود توی یه کفش هر چی دوروبرم و نگاه کردم دیدم کسی نیست بخوام بگم بیا این پول و بگیر من و ببر به هرجایی که این ماشین داره میره
مجبور شدم بین اون بیابون که دستم به جایی بند نبود، پسره رو ببرمش پشت موکب که خلوت بود بترسونمش اما بازم لج میکرد وَ میگفت دوچرخم و نمیدم. اعصابم داشت میریخت به هم از طرفی دلمم به حال این خادم امام حسین می سوخت، اما من کارم جوری بود که نباید اون دوتا رو گم میکردم
نمیتونستم برای اون پسره توضیح بدم که موضوع چیه. دیدم همچنان داره مقاومت میکنه، از توی کیفم چسب پنج سانتی رو آوردم بیرون، پیچیدم دور دهن اون نوجوون عراقی، دستاشم به تن میله های پشت موکب بستم، فورا اومدم کنار موکب چفیه رو بستم به صورتم بعدشم اسم موکب و به ذهنم سپردم، دوچرخه رو گرفتم فرار کردم
بین جمعیت همینطور رکاب میزدم. از کنار جاده و قسمت خاکی میرفتم تا به ماشین برسم خلاصه رسیدم به ماشین. پاهام دیگه جون نداشت، ولی مجبور بودم رکاب بزنم از طرفی هوا هم به شدت آلوده بود، دیگه نفسم بالا نمیومد، اما من باید تلاش میکردم
شاید باورتون نشه، حدود ۳ ساعت بخاطر ترافیک و حضور زائر و... من رکاب زدم تا اینکه رسیدیم به یک روستایی و ماشین حامل دکتر عزتی و نسترن پیچید داخل یه کوچه عزتی و نسترن از ماشین پیاده شدند و با وسیله هاشون رفتند داخل خونه ای ناشناس
دوچرخه رو گذاشتم یه کنار، نشستم روی خاک ها. دیگه از درد پا داشتم میمُردم آنقدر رکاب زده بودم که وقتی نشستم روی زمین حس میکردم هنوز پاهام داره به طور خودکار رکاب میزنه دیدم رفت و آمدهای داخل کوچه بسیار زیاد هست همزمان یه نفر اومد سمتم.
کانال خبری بهشهرنو
💧 منطق اشک (ج۲) - چرا اشک اینقدر قیمت دارد؟ - اشک، علامت «سلامت قلب» است - کسی که در زندگیاش اشک
💧 منطق اشک (ج۳)
- یک گریۀ خوب، از چه احساسی بر میخیزد؟
- سرچشمههای اشک، متنوع هستند
- هر یک از اسماء خدا و هر یک از اوصاف اولیاء خدا، میتواند اشک انسان را جاری کند
- لحظههای گریه، لحظههای ناب ملاقات با خدا در دنیاست
🔹 #استاد_پناهیان
🚩حرم مطهر رضوی- ۹۹.۲.۸
👈🏼 صوت و متن:
Panahian.ir/post/6209
⚜ قرارگاه یاوران ولایت دامغان
@yavarane_velayat_damghan