eitaa logo
کانال خبری بهشهرنو
5.1هزار دنبال‌کننده
48.6هزار عکس
14.7هزار ویدیو
180 فایل
📌کانالی براساس سلیقه بهشهری ها 🔸️اخبار و اطلاعیه های ادارات، سازمان ها و هیات ها 🔸️آخرین اخبار شهر و روستاهای بهشهر 🔸️جاذبه ها و مناطق گردشگری بهشهر 🔸️آداب و رسوم بهشهری ها 🔸️صدای مردم بهشهر 🔻ارتباط با ادمین کانال @Mehdi_hoseyni63
مشاهده در ایتا
دانلود
#علم_در_اندیشه_آیت_الله_خامنه_ای 📖در اسلام همان طور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلّم و شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. شاگرد را باید تکریم کرد. 📖دشنام دادن، تحقیر کردن، حتی زدن، خوب نیست. باید شاگرد را مثل مومی در دست چرخاند و شکل داد؛ منتها با ملایمت. 📗گفتار ششم: ساحت آموزش #قسمت_پانزدهم هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌پاسخ آشوبگران به سعه‌صدر مأموران پلیس در اغتشاشات اخیر هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از کانال خبری بهشهرنو
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
📢اذان_انتظار با صدای #روح_الله_کاظم_زاده 🕊 #نماز_اول_وقت🌹 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹پوشیدن ساپورت و شلوار لی ⁉️ حکم پوشیدن ساپورت و شلوار لی یا شلوار جین و روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر چیست؟ ✅ج: برای پوشش شرایطی ذکر شده ازجمله اینکه برجستگی های بدن مشخص نباشد. در مورد ساپورت، این گونه است که تمام هندسه بدن مشخص است؛ بنابراین حجاب کاملی نیست اما نسبت به نوع های رنگی شلوار جین و لی، اگر زیر چادر باشد و پیدا نباشد، حکم خاصی ندارد؛ به فرض اینکه پیدا هم باشد اگر به قدری چسبان نباشد که هندسه بدن مشخص باشد -یعنی یک مقداری گشاد باشد که برجستگی بدن مشخص نباشد- و اینکه رنگش به گونه ای نباشد که فرد انگشت نما شود و به اصطلاح لباس شهرت نباشد، اشکالی ندارد. 📚 مد ظله العالی هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
✨🌸✨ 🕗 #ساعت_عاشقی دل را مقیم درگه جانان نوشته‌اند زیراغمت به سینه سوزان نوشته‌اند دربزم شستشوی حرم با گلاب ناب ما را کنار چشم تو مهمان نوشته‌اند ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 🍃اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠رهبر معظم انقلاب: یکی از اشکالات آموزش و پرورش ما، بیماری #دانشگاه_گرایی است. ما در کشور آنقدر نیاز های فوری و مهم داریم که هیچ احتیاجی به تحصیلات و دکتری و ارشد ندارد. 🔹استاد پناهیان: مهمترین نیاز انقلاب ما #رسانه است! هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_پنجاه_و_یکم اومدم داخل راهرو اما عاصف و ندیدم
@kheymegahevelayat +با کی؟ _همراه بیتا. احتمالا دختر حاج کاظم مریم هم بیاد. +میشه کنسل کنی؟ یا من میام خونه، یا میام دنبالت بریم بیرون. میخوام ببینمت کارت دارم. _آره حتما! چرا نشه. تو اولویت داری برام. همین الان به هردوتا پیام میدم میگم رفتنمون کنسل شده. +پس اونارو درجریان بزار، بعدشم آماده شو تا نیم ساعت دیگه میام. _باشه عزیزم. دوست دارم. منتظرتم. از پارک خارج شدم، یه ماشین دربست گرفتم و رفتم خونه. وقتی رسیدم زنگ خونه رو زدم فاطمه آیفون و جواب داد گفت: _محسن بیام پایین، یا میای بالا؟ +نظر خودت؟ _من میگم بیا بالا یه چیزی درست میکنم میخوریم و بعدشم باهم حرف میزنیم. نیازی هم نیست بریم بیرون. +باشه. دکمه آیفون و بزن درو باز کن میام بالا. در باز شد. رفتم داخل بعد با آسانسور رفتم بالا. فاطمه جلوی در منتظرم بود. تا منو دید گفت: _سلام. اوه اوه، چقدر خسته ای تو. سر و صورتت چرا این شکلیه؟ +سلام. برو داخل. رفتیم داخل درو بستم. کیفم و گرفت. مستقیم رفتم داخل سرویس یه آبی به دست و روم زدم، بعدش اومدم نشستم روی صندلی پشت اوپن. به خانومم گفتم: +فاطمه یه نیمرو بزن میخوریم. نیاز نیست برای ناهار چیز خاصی درست کنی. _خب نیمرو که برای ناهار نیست. بزار یه چیزی درست میکنم. +مهم نیست. همون نیمرو  بزنی کفایت میکنه. اصلا بیا بشین کارت دارم. میخوام باهات حرف بزنم. فعلا غذارو بیخیال شو. به معنای حقیقی کلمه خسته بودم. فاطمه اومد روی صندلی روبروم اونطرف اوپن آشپزخونه نشست گفت: _بگو محسن جان، من میشنوم، چیزی شده؟ چرا انقدر به هم ریخته ای؟ +راستش چطوری بگم. فاطمه زهرا آروم گفت: _محسن اتفاقی افتاده. کسی طوریش شده؟ +نه نه.اصلا کسی طوریش نشده. _خب پس چیه که انقدر آشفته ای؟ +راستش یه موضوعی هست، فقط تو میتونی حلش کنی. _چی هست؟ +مربوط به ادارمون میشه. _یا خدا. من چیکارهٔ مملکتم که مشکل اداره تورو با اون عریض و طویلی بخوام حل کنم. جون من بیخیال شو محسن. وقتی اسم ادارت میاد من به کنار، سر و بدن اجداد منم توی گور میلرزه. +عزیز من، آخه چرا شلوغش میکنی. عه. خندید و گفت: _محسن باور کن من هنوز فرق موساد با سی آی ای رو نمیدونم چیه. از کانال خیمه گاه ولایت تو فقط این چیزارو میخونم و هر از گاهی هم که ادارتون برای همسران نیروها کلاس آموزشی میزاره بعضی چیزارو یاد میگیرم. خودم خندم گرفت از حرفش. گفتم: +چرا انقدر وروجک بازی در میاری.. میگم موضوع خاصی نیست که نتونی. _خب بهم بگو چیه حداقل؟ +بگم؟ _آره.. منتظرم. سرم و انداختم پایین.. چندلحظه ای مکث کردم گفتم: +راستش و بخوای، امروز با عاصف یه ماموریتی رفتیم که... _یاپیغمبر. برای آقا عاصف اتفاقی افتاده؟ من نمیتونم به مادرش چیزی بگم محسن. دور من یکی رو خط بکش. +میزاری حرفامو بزنم؟ چرا شما زنا اینطورید؟ چرا انقدر هول میکنید زودی؟ _باباجان اینطور که تو به هم ریخته ای، اینطور که تو داری آب و تاب میدی خب معلومه که عاصف یه چیزیش شده. +وای فاطمه زهرا. تورو به اسمت قسم دو دقیقه بزار من حرف بزنم بعد بشین فلسفه بچین. خیالت جمع باشه، این عاصف تا جون عزراییل و نگیره نمی میره. _باشه. ببخشید. دیگه چیزی نمیگم. نمیدونم چقدر بداخلاق شدی امروز ! مجددا چندلحظه ای سکوت کردم... با ناراحتی گفتم: +راستش فاطمه، من امروز دستم روی عاصف بلند شد. خانومم با تعجب به چشمام زُل زد، گفت: _محسن! واقعا تو دستت روی عاصف بلند شده؟ از تو بعیده. اصلا کاری به شغلت و اتفاقاتش ندارم. فقط حرفم اینه چرا عاصف؟! +واقعا نفهمیدم چی شد. بخدا بحث مرگ و زندگی بود. همه ی این ها به کنار و به درک. تموم ناراحتیم برای این بود که اگر چندثانیه دیرتر اقدام میکردم چندهفته زحمات شبانه روزی تیم من به باد فنا می رفت. عصبانی شدنم برای این بود که چندثانیه اگر کارم و دیرتر انجام میدادم، پروژه و افراد میسوختند و اداره دهن من و...! خانومم بلند شد رفت از یخچال یه نوشیدنی برای خودش و برای من گرفت آورد. روبروم ایستاد گفت: _نمیدونم چی بگم محسن. الان من باید چه کار کنم؟ +عاصف تورو عین یک خواهر میدونه و برات ارزش زیادی قائله، خونه محرم ما هست، باهم صمیمی هستیم. میخوام بهش زنگ بزنی و دعوتش کنی بیاد خونمون. _چرا خودت زنگ نمیزنی؟ +این کارو کردم. اما آمپر مخش بعد از اتفاق امروز چسبیده به ۱۰ هزار. _اوه اوه. پس نمیشه دیگه. از من چه انتظاری داری؟ +نگو نمیشه بهم بر میخوره. هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#مسلح_به_تولید 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: 🔹 «تولید بایستی در کشور #پیشرفت پیدا کند؛ علاج کار این است. راهبرد اساسی ما مصون‌سازی اقتصاد از #تحریم است؛ آسیب‌ناپذیرکردن و در واقع مسلّح‌کردن انقلاب به سلاح #تولید_داخلی و اراده‌ی داخلی و مانند اینها.» ۹۸/۰۸/۲۸ هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
#شهیدانه 🌷 🔅ماموریتمون به سوریه کم کم داشت به روزای اخرش نزدیک میشد و زمزمه برگشتن ما به ایران به گوش میرسید ، طوری برنامه ریزی شد که مثل دوران دفاع مقدس رزمنده های مازندرانی رو ببرن قائمشهر و از قائمشهر رزمنده ها برن سمت شهرستان های خودشون 🔅 #شهید_مشتاقی با خنده به رزمنده های نکایی گفت بچه ها غصه نخورید موقعی که داشتیم اعزام میشدیم منطقه عبدالرحیم به کل شهرمون گفته ما داریم میریم سوریه الان هم همه منتظرمون هستن که برگردیم 🔅حاج رحیم فیروزآبادی گفت من همه رو میکشونم استقبال خودمون اون روزها و لحظاتش که حرف برگشتن به ایران بود گذشت 🔅روزی رسید که خبر دادن همه ی مازندران منتظر #شهید_فیروزآبادی هستن و همه ی شهرستان نکا اومدن استقبال اولین شهید مدافع حرم شهرستانشون شهیدی که چند روز پیش به دوستاش گفت من همه رو میکشونم استقبال... 👤 #راوی جانباز مدافع حرم کریمی هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar
1_2489490.mp3
11.08M
🔹 استاد پناهیان 🔺 تهران _ هیات شهدای گمنام هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar