فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی داد یوزارسیف نیز از روحانی در میاد😉😉😉
حتما ببینید فوق العاده هست😂😂😂
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_پنجاه_و_هشتم وقتی رسیدم طبقه سوم پشت درب اتا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_پنجاه_و_نهم
وقتی خانوم افشار گفت در حال حاضر من و آقای عماد یه مشکلی داریم، گفتم:
+باز چه مشکلی؟
خانوم افشار گفت:
_سرعت سرور کند شده. حتی با اداره هماهنگ کردم و همچنان در انتظار به سر میبریم تا جواب بدن.. اگر ممکنه شما مستقیما ورود کنید به این مسئله. چون ما تا آخر شب یعنی ساعت ۱۲ که میشه چیزی حدود ۳ ساعت و نیم دیگه، باید ۵۰۰ تا کد و برای طی ۲۴ ساعت آینده آماده کنیم تا اینکه خودش به طور خودکار عوض بشه و فیلم و دریافت کنیم تا خط امن لو نره.
مکثی کردم، گفتم: «باشه. نگران نباشید. ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد.»
رفتم طبقه سوم داخل اتاقم، سیستم و روشن کردم و کد امنیتی رو وارد کردم.. تونستم با کدی که عماد و خانوم افشار ایجاد کردند، به دوربینی که عاصف و اسحاق درون دفتر عزتی نصب کردند، متصل بشم.
تصویر برام اومد بالا و عین آیینه نشون میداد.. افشار زنگ زد گفت: «خط امن آماده هست برای ارتباط شما با عاصف.»
به عاصف وصل شدم... گفتم:
+آقای عاصف خان.
_جانم حاج عاکف؟
+میگما، این دوربین و خوب نصب کردی... کجا هست حالا؟
_یه ساعت نسبتا بزرگی داخل اتاقش روی دیوار نصب هست که دوربین بسیار ریزی که داشتیم، داخل اون حلقه ی ثابتی که وسط ساعت بود کار گذاشتیم. یه دوربین فوق العاده ریز هم احتیاطا داخل دریچه ای که برای ورود باد کولر به دفترش هست با اسحاق نصب کردیم. یه دوربین حرارتی هم قرار شد نصب کنیم که چون رنگش و شکلش شبیه دوربین فعلی اتاقش هست، دقیقا همونجا کارگذاشتیم که اصلا نمیتونه شک کنه. چون همه چیز کاملا طبیعیه.
+بیشتر توضیح بده.
_عرضم به حضورتون، بنابر هر دلیلی به محض اینکه دوربین شماره یک از کار بیفته دوربین شماره دو خودش آنلاین میشه.
+حرارتی چی؟
_۲۴ ساعته فعال هست.
+باشه ممنونم.. خیلی عالیه.. فقط می مونه موضوع شنود. فوری بگو چیکار کردید. چون وقت ندارم.
_یه میکروفون بسیار کوچک، زیر میز کار عزتی نصب کردیم.
+ آقای مستر عاصف، میفهمی چه کار خطرناکی داری میکنی؟ اگر بفهمه..
_حاجی خیالت جمع، نمیتونه بفهمه.
+آقاجان، تو چرا گاهی اوقات چلغوز بازی در میاری؟ مگه تو خیال میکنی ما با یه گاگول طرفیم؟
_آقا، نمیفهمه. به من اطمینان کن. جایی که من کار گذاشتم عقل جن هم بهش نمیرسه.
+با من از حدسیات و فرضیات حرف نزن دهنم باز میشه یه چیزی بارت میکنم عاصف. دقیق حرف بزن.
_به جان خودم نمیفهمه..به من اطمینان کن.. چون که چوب زیر میزش و تراش دادیم گذاشتیم داخل و با چسب قوی و نامرئی پوشوندیم. میکروفون ریزی که نصب کردم جایی هست که اصلا قابل رویت نیست. تازه اگرهم ، تاکید میکنم اگر، نیم درصد هم این اتفاق بیفته که یه وقت دکتر بفهمه، بازم شما خیالت جمع باشه. ما کاری کردیم که اون میکروفون دومی که داخل یه وسیله ای درون اتاقش فعال هست، آنلاین امواج و میفرسته. فاصله میکروفون با میز عزتی هم ۱۵ متر هست. بعدشم هردوتا میکروفون از فاصله ۱۰۰ متری هم این توانایی رو دارن که امواج رو دریافت کنن.
+باشه. ببینیم و تعریف کنیم. اینطور که معلومه گل کاشتید. بیا جلوی دوربین ببینمت قشنگ.. دست تکون بدید با اسحاق.
عاصف و اسحاق اومدن، دست تکون دادن و به عاصف گفتم:
+دیدمتون. زنگ بزن به معاون سازمانی که درونش هستید بگو مراحل خروجتون و فراهم کنه.. من داخل پراید منتظرتم. فعلا یاعلی.
یادآوری: منظور از پراید همون خونه امن ۴۴۱۲ بود که پشت تلفن با خط امن هم حتی اسمش و نمیاوردیم و مراعات میکردیم.
بعد از این تماس زنگ زدم دفتر یک مقام از خودم بالاتر یعنی دفتر ریاست بخش ضدنفوذ و ضدتروریسم اداره. مسئول دفترش وصلم کرد به رئیس. جواب داد:
_سلام علیکم و رحمة الله.
+سلام حاج آقا. ارادتمندم. خوب هستید؟
_الحمدلله. بگو آقا عاکف. چیزی شده؟
+حاجی، اون جایی که امروز با دستور شما مستقر شدیم، متاسفانه سرورها کُنده، میشه خواهش کنم مستقیما به این مسئله ورود کنید تا حل بشه.
_حتما... الان خودم شخصا پیگیری میکنم این مسئله رو.
+خدا حفظتون کنه.
_مشکل دیگه ای هم دارید بگو.
+نه، الحمدلله همه چیز داره تا اینجای کار، به خوبی پیش میره.
_خداروشکر. گزارشات امروز و بنویس، مجتبی کفتر میاد سمتت
+چشم. اما من خودم میرسم خدمتتون
_نه.. میخوام بمونی بالای سر تیمت.. امروز و استثنائا کفتر میاد میگیره بر میگرده.. برای روزای بعد یه فکری میکنم
+هرطور صلاح میدونید
نکته: مجتبی کفتر مسئول نامه های سری واحد ما بود که نامه های محرمانه ی فوری رو فقط و فقط اون میبرد به دست صاحبانش میرسوند. البته اگر مجتبی نبود چندتاجایگیزین وجود داشت.. در واحد قبلی هم که من در اون رده فعالیت میکردم مجتبی هم بود، اما شش ماه مونده بود که من بیام ضدجاسوسی، مجتبی هم منتقل شده بود به ضدجاسوسی.. یعنی زودتر از من
حدود یک ساعت و خرده ای بعد عاصف و اسحاق اومدن خونه امن چهل و چهار دوازده
❤️چه قدر خوبه زن و شوهر تو زندگی رفیق همدیگه باشن. هوای همدیگر رو داشته باشن.
❤️یه زمانی ممکنه مرد از نظر اقتصادی در سختی باشه چه قدر قشنگه زن حواسش باشه و چیزی نخواد که شوهرش نتونه براش فراهم کنه.و الا مرد خجالت زده میشه.یه وقتایی هست که خانم خونه خسته هستش...
❣ مرد خونه باید زرنگ باشه و بیشتر کمک خانومش بکنه
✨حضرت زهرا(س): قطعا از پروردگارم حیا می کنم از اینکه به شوهرم کاری را بسپارم که توانایی انجامش را ندارد...
(بحارالانوار ج ۳۷ ، ص۱۰۳)
#بعد_از_ازدواج
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
1_2517036.mp3
7.7M
#تاریخ_تحلیلی_اسلام
جلسه پنجم
🔹 استاد پناهیان
🔺 تهران _ هیات شهدای گمنام
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم فال یلدا
اول نیت کنین بعد اسكرين شات بگیرین
ای حافظ شیرازی!
تو کاشف هر رازی....
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar