eitaa logo
خبر آنلاین 📢
3.9هزار دنبال‌کننده
46.5هزار عکس
13.9هزار ویدیو
230 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بی حوصله کاغذم رو خط خطی کردم که مهرانه سقلمه ای بهم زد - شنیدم استاد جدید گند اخلاقه و نمره از دستش نمی چکه. چپ چپ نگاهش کردم - خب که چی؟! خبر مرگش بیاد. خندید و خواست چیزی بگه که یهو در کلاس باز شد و استاد اومد تو. از چیزی که دیدم چشمام گرد شد و لبامو روی هم فشردم. امیر علی؟! اونم این جا؟! اون الان باید خارج بود. پسر دایی و شوهر غیابی من! نیم نگاهی به هممون انداخت و با صدای سرد و جدی گفت - روز همگی بخیر بزرگمهر هستم لطفا سریع تر جاگیر بشید حضور غیاب کنیم. انقدر جدی و سریع التیماتوم داد که هیچ کس نتونست حرفی بزنه حتی تا آخر کلاس جیک کسی در نیومد. بالاخره یه مین مونده به تایم کلاس خسته نباشید گفت و بچه ها یکی یکی از در خارج شدن. برای رفتن کمی تعلل کردم و رو به مهرانه با لبخند مصنوعی گفتم - بوفه جا بگیر......😍👇 https://eitaa.com/joinchat/399704087C878bda409a