✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:
((خروس بی محل))
رویکرد:سحرخیز بودن عالیه😍
یکی بود یکی نبود ، در یک روستای سرسبز ، مردی زندگی می کرد که خروس کوچکی داشت . وقتی شب میشد ، مرد خروس را میگرفت و در لانه مرغ ها می گذاشت تا از چنگ روباه مکار در امان باشد .
مرد گفت : آه ، چقدر خسته ام . بهتره امشب زودتر بخوابم . بعدش به خانه اش رفت و خوابید . فردای آن روز ، خروس کوچک خیلی زود از خواب بیدار شد از لانه مرغ ها بیرون پرید و بر روی نرده های کنار اتاق مرد نشست .
بالهاشو بهمدیگه زد و سینه شو جلو آورد ، چشم هاشو بست و با تمام قدرت گفت : قوقولی قوقو – قوقولی قوقووووووو
مردکه از صدای بلند خروس بیدار شده بود با عصبانیت به خروس گفت : از این جا برو ای خروس بی محل
خروس وقتی عصبانیت مرد را دید تا می توانست تند تند از آن جا دور شد .
مرد وقتی که دید دیگه خوابش نمیبره با خودش گفت : بهتره که به مزرعه برم و اونجا کشاورزی کنم امان از دست این خروس ، من دیگه بیشتر از این نمی توانم بخوابم بیلش را برداشت و به طرف مزرعه به راه افتاد
شب بعد مرد خروس را در طویله گوسفندها گذاشت . با خود گفت : خیلی خسته ام ، یک خواب طولانی خستگی من را برطرف می کند . خروس باز هم صبح خیلی زود از خواب بیدار شد از طویله گوسفندها به بیرون آمد و روی نرده کنار خانه ی مرد نشست .بالهاشو به هم زد ، چشم هاشو را بست و با صدای بلندی شروع به خواندن کرد . قوقولی قوقوووووووو قوقولی قوقووووووووو
مرد باز هم با صدای خروس از خواب بیدار شد و با عصبانیت فریاد زد : از این جا برو ای خروس بی محل من از دست تو یک خواب راحت ندارم . خروس هم که خیلی ترسیده بود با قدرت هر چه تمام تر فرار کرد .
مرد به رختخواب رفت ، اما هر کاری کرد خوابش نبرد . تصمیم گرفت که به مزرعه بره و کشاورزی کنه . علف های هرز را هرس کنه و توت فرنگی ها را هم بچیند.
شب بعد خروس را در انبار علوفه گذاشت . با خودش گفت : خیلی خسته ام ، امشب دیگر با خیال راحت تا صبح می خوابم و از خروس بدصدا هم خبری نیست . باز هم صبح خیلی زود خروس از خواب بیدار شد و از پنجره انبار بیرون پرید .
روی نرده کنار خانه مرد نشست ، بالهاشو به هم زد ، چشم هاشو بست و شروع به خواندن کرد قوقولی قوقوووووووو قوقولی قوقوووووووو
مرد که این بار خیلی عصبانی تر از قبل شده بود تصمیم گرفت خروس را بفروشه
صبح زود خروسو به بازار برد و به کشاورزی دیگر که مرغ و خروس زیادی داشت فروخت .
آن شب مرد با خیال راحت تا ظهر فردا خوابید و دیگر خروسی نبود که او را صبح زود از خواب بیدار کند .و او بتواند ب مزرعه اش رسیدگی کند
مرد دیگر سراغ مزرعه اش نمی رفت . علف های هرز تمام مزرعه را فرا گرفته بودند ومزرعه تقریبا خشک شده بود آن سال مزرعه محصول خوبی نداد و مرد به خاطر زیاد خوابیدنش هیچ سودی نبرد. پس به مزرعه دیگر رفت و خروسش را پس گرفت و گفت چ خوب لود روزهایی که با صدای قوقولی قوقو تو بیدار میشدم
امسال که ضرر بزرگی کردم ولی با کمک تو دیگر هیچ وقت ضرر نخواهم کرد و همیشه کنار هم خواهیم بود
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند شما هم زیاد حرف میزنه؟
از حرف زدن خسته نمیشه ؟
داستان تصویری امشب براش حتما بزارید 😊
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
21.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان تصویری
قصه گو: معین الدینی
انیماتور: عارفه رضائیان_رضوانه مشیری
#نه_گفتن
#پرحرفنباشیم
#داستان_شب
#قصه
.✅کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی 👇
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
InShot_۲۰۲۳۰۴۰۷_۱۸۵۲۵۹۰۶۸_۰۷۰۴۲۰۲۳.mp3
10.2M
ا﷽
❁━⊰✼📕~😇~🎙❆✼⊱━❁
🌀چقدر تعریف میکنی ...انگار از پیامبر صلی الله علیه وآله داری تعریف میکنی !
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎙رویکرد داستان: شناخت ابعاد شخصیتی امام حسن علیه السلام
#قصه
#داستان
🌀#کودک۵تا۱۲
#داستان_شب
#گوینده :معینالدینی
#بوی_گل_محمدی
༺◍⃟🐿🪵჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🎙🌙@nightstory57
@nightstory57(3).mp3
14.24M
#داستانزندگیامامحسنعلیهالسلام
༺◍⃟🕊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد :
داســــتــــان زنـــــدگـــــی
امام حسن مجـتبی علیه السـلام
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#داستانزندگیامامحسنعلیهالسلام_قسمت۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🆔@nightstory57
༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
InShot_۲۰۲۳۰۵۲۵_۲۰۵۹۴۳۵۴۹_۲۵۰۵۲۰۲۳.mp3
10.46M
#بخشش_پنهان
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت امام رضا علیهالسلام
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگانی_امامرضا_علیهالسلام
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄