@nightstory57.mp3
1.35M
تولدتون مبارک 🎉🎊
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
زینب قاسمی ۸ساله از قاین 😍
حسین صادق زاده ۸ ساله ازقم😍
علی رضا اختردانش۵ساله از تهران😍
هلن آقا علیپور سه ساله از جویبار استان مازندران 😍
ایلیا و امید کرمپور از میبد یزد😍
معصومه آقاکوچکی ده ساله و محدثه آقاکوچکی شش ساله از قم😍
فاطمه خانم 10ساله دوقلوها حسین و حنانه 7ساله و محسن کوچولو از شهر آبپخش استان بوشهر😍
محمدحسن علیزاده😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(3).mp3
10.46M
#روباهشکمو
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
قبلازهرکاریبهعاقبتشفکرکنیم❤️
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((روباه شکمو))
یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیچ کس نبودروزی روزگاری روباهی در یگ
ک جنگل بلوط زندگی می کرد. او دم خیلی قشنگی داشت، برای همین دوستاش بهش دم قشنگ می گفتند. دم قشنگ روزها در میان جنگل و دشت و صحرا میگشت و چندحیوان وپرنده را شکار میکرد و میخورد وقتی سیرمیشد به جنگل بلوط برمیگشت و توی لونه ش استراحت میکرد. یه روز دم قشنگ چندتاکبک خوشمزه شکار کرد خوردوحسابی سیرشد.اوخوشحال بود و برای خودش آواز میخوند:
یه کبک خوردم یه تیهو
دویدم مثل آهو
دمم خیلی قشنگه
قشنگه رنگ وارنگه
همه میگن بلایی
روباه ناقلایی
اون آواز میخوند و به طرف لونه اش میومد که به یک درخت بلوطی که داخل تنه ش سوراخ بود رسید.بوی غذا از داخل تنه ی درخت به مشام روباه رسید.هیزم شکنهایی که همون نزدیکی کار میکردند،غذاشون که نون و گوشت بود،داخل تنه ی درخت گذاشته بودند.دم قشنگ که روباه شکمویی بود،داخل تنه ی درخت رفت وهرچه غذا اونجا بود خورد،اون قدرخورد وخورد تا شکمش باد کرد. وقتی خواست از تنه ی درخت بلوط خارج بشه، نتونست بیاد بیرون چون شکمش حسابی بادکرده و گنده شده بود وتوی سوراخ گیر می کرد. دم قشنگ شروع به گریه و زاری کرد. صدای گریه هاش به گوش دوستش زیرک رسید.زیرک، یک روباه زرنگ و دانایی بود.وقتی دید دم قشنگ توی تنه ی درخت گیر کرده، فکری کرد و گفت:« دوست شکموی من، کمی صبرکن تا غذات هضم بشه واونوقت شکمت کوچیک میشه،و میتونی از تنه ی درخت بیرون بیایی.آخه گذشت زمان بعضی از مشکلات را میتونه حل کنه.نگران نباش، فقط حوصله داشته باش و صبر کن.»
دم قشنگ به حرفای زیرک خوب گوش داد.او چاره ی دیگه ای نداشت، باید صبر میکرد تا غذاش هضم بشه و شکمش کوچیک بشه و به اندازه ی اولش برگرده و بتونه بیرون بیاد. فقط دعا میکرد هیزم شکنا به این زودی برنگردن و اونو تو این وضعیت نبینند.
خوشبختانه غذاش زود هضم شد و شکمش کوچیک شدوتونست از تنه ی درخت خارج بشه. اون دوتا پا داشت، دوتا دیگه هم قرض کرد و از اونجا فرارکرد و به لونه ش رفت و خوابید.از اونروز به بعددم قشنگ دیگه بی احتیاطی نکرد وتوی هر سوراخی وارد نشد ودست ازپرخوری و شکم پرستی برداشت. آخه میترسید بازم تویه سوراخ گیرکنه ونتونه از اون بیرون بیاد!
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(4).mp3
1.35M
تولدتون مبارک 🎉🎊
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
اسامی متولدین
امیر کیان کاغذی ازشهر کاشان😍
رها الهی ۱۱ساله از شهر قدس😍
آقامهرسام و آقا کسرا سبزعلی زاده از اهواز😍
محمدسبحان آقاکوچکی۱ساله از قم😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
12.55M
#حسنیمسخرهنمیکنه
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
دوستامون بخاطر تفاوت های ظاهری مسخره نکنیم❤️
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(2).mp3
1.35M
تولدتون مبارک 🎉🎊
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
مهدی شکیبایی ۷ ساله ازتهران😍
بنیامین اَرغیانی٧سال ازشهرگرگان😍
فاطمه رضازاده مقدم از تهران. تازه به دنیا اومده😍
آرسام میرزایی۷ساله از زنجان😍
دیانا قاسمی 5 ساله از تاکستان😍
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57.mp3
10.49M
#کوالایقهرمان
༺◍⃟👧🏻👦🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:
شجاع باشیم😍
#قصه
#داستان
#داستانشب
#کودک_۴_۱۱
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب: ((کوالای قهرمان))
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رودخانه ؛درخت بزرگی قرار داشت که یک کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگی می کردند هرچه جوجه کبوترها بزرگتر میشدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه کبوترها تنها توی لانه بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد و کنار لانه جوجه کبوتر ها نشست، جوجه کبوترها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان را ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان فرو کردند «مثلا قایم شدند» .😂
گنجشک گفت:چرا از من میترسید ؟ به من میگن گنجشک منم چندتا بچه مثل شماها دارم، آمدم برایشان غذا پیدا کنم، آنها کرم هایی که روی درخت شما هستند را خیلی دوست دارند. جوجه کبوترها سرشونو از داخل پرهاشون بیرون اوردن و به گنجشک گفتند: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ و سریع بال میزنی و پرواز میکنی ،
گنجشک گفت: خداوند این بالهای زیبا را به من داده تا با آن ها به هرجایی که می خواهم پرواز کنم و از نعمت های خدا برای خودم و بچه هایم غذا تهیه کنم.
جوجه کبوترها داشتند با گنجشک صحبت می کردند که درخت تکان خورد فوری ترسیدند و دوباره سرهایشان را لای پرهاشون پنهان کردند.
یک حیوان بزرگ با پنجه های قوی، گوشهای پهن و بدن پشمالو که خیلیم با نمک و مهربون به نظر می رسید به درخت چسبیده بود.
به جوجه کبوتر ها نگاه کرد و گفت: نترسید شما که غذای من نیستید.
جوجه کبوترها گفتند: ما را چه جوری دیدی ما که پنهان شدیم. کوالا گفت: ولی فقط شما سرتان را پنهان کردید بدنتان که بیرون بود
جوجه کبوترهای زیبا اسم من کوآلا است من نوعی خرس درختی هستم و در همسایگی شما با خانواده ام کنار این درخت زندگی میکنم.
جوجه کبوترها گفتند: خوش به حالت میتونی همه جا بروی. کوآلا گفت: ولی من و همه حیوانات که بال نداریم دوست داریم مثل شما پرنده ها باشیم و در آسمان آبی و زیبای خداوند پرواز کنیم خدا نعمت بزرگ پرواز کردن را به شما داده صبر کنید بزرگتر شوید، عجله نکنید، شما هم میتوانید مثل مادر و پدر خودتان قشنگ به هرجایی که خواستید پرواز کنید و همه جا رو ببینید
یک مرتبه کوآلا دید عقابی به لانه کبوترها برای شکار جوجه ها می آید، کوالا سریع فریاد زد: خطر و خود را روی لانه ی جوجه ها انداخت و با پنجه های خود به بالهای عقاب می زد، تا پرنده را دور کند.
گنجشک قشنگ که این صحنه را دید خود را به پدر و مادر جوجه ها رساند و گفت: جوجه هایتان در خطر هستند زود بیائید.
مادر وپدر جوجه کبوترها و کوآلا با کمک هم به هر زحمتی که بود عقاب را دور کردند.
کوآلا کمی زخمی شده بود ولی خوشحال بود که توانسته جوجه های همسایه را نجات بدهد.
پدر ومادر جوجه ها از گنجشک و کوآلا برای نجات جان جوجه هایشان تشکر کرد و بعد از آن داستان شجاعت کوآلا در جنگل پیچید و همه او را کوآلای قهرمان می نامیدند.
قصه ی ما به سر رسید عقاب به نقشه خودش برای خوردن جوجه ها نرسید. بالا رفتم دوغ بود پائین آمدیم ماست بود قصه ی ما راست بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@nightstory57(2).mp3
1.35M
تولدتون مبارک 🎉🎊
#داستان_شب
#اسامی_بچهها
༺◍⃟🌙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
اسامی متولدین
حلما غلامی ۵ ساله از مشهد
ضحی خلیلیان
فاطمه خواجه سروی۶ساله از بندرعباس
رهام نصر۶ساله از اصفهان
سیدحسین صالحی ۷ساله از اهواز
حسین سنجری۶ساله از یزد
امیرمهدی اقازاده۹ساله از ارومیه
༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄