eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.1هزار دنبال‌کننده
519 عکس
161 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت صحنه.mp3
218.2K
پشت صحنه تمرین بشنوید 😄👆 فقط مامان گفتن سینا https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
11.22M
༺◍⃟🐔🐓჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: گول حرف کسی رو نخوریم... ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((دم قرمزی گول نخوری)) اگه میخوای فرزندت زرنگ باشه و گول حرف کسی رو نخوره روزی روزگاری در یک ده کوچک یک بچه خروس کوچولویی زندگی می کرد. اسم این خروس کم سن و سال، "دم قرمزی" بود. دم قرمزی با بیشتر حیوانات ده دوست بود. اون پسر پرانرژی بود که خیلی دوست داشت به بقیه کمک کند برای همین هر روز و هر لحظه تمرین میکرد تا به بهترین شکل قوقولی قوقو کند. اومیخواست به مردم ده کمک کنه تاسرصبح بیداربشن. یک روز دم قرمزی روی دیواری نشسته بود توی فکر بود انگار کمی هم ناراحت بود در این هنگام دوستانش او را دیدند ونزدیکش شدن آنها پایین دیوار ایستاده بودند. یکی از بچه ها گفت: دم قرمزی به نظر ناراحتی. چرا؟" دم قرمزی سرشو تکان داد و گفت: آره کاش میتونستم منم مثل کبوترا پرواز کنم. یکی از بچه ها گفت خب اینکه ناراحتی نداره عزیزم تو هم میتونی پرواز کنی فقط کافیه چشماتو ببندی ونترسی و از اون بالا بپری وقتی پریدی باید تندتند پربزنی تا پرواز کنی دم قرمزی چشماش برق زد او حرف دوستانش را باور کرد. برای همین اصلا با خودش فکر نکرد که راست میگویند یا دروغ فورا چشمانش را بست و از بالای دیوار پرید او تندتند پرهایش را تکان میداد تا پرواز کند اما نتوانست و محکم به زمین خورد. روی زمین افتاد و پاهاش را محکم گرفته بود خیلی درد میکردن. دم قرمزی به دوستانش نگاه میکرد تا به او کمک کنن. اما بعضی از آنهابهش میخندیدند. چند روز گذشت تا حال دم قرمزی بهتر شد. او دوباره بیرون آمد وپیش دوستانش رفت دوستای دم قرمزی داشتن باهم گُرگم به هوا بازی میکردند. دراین هنگام سگ مهربان با کیسه کوچکی که در دهان داشت آمد. سگ مهربان کیسه را کنار در گذاشت و داخل کلبه اش رفت. یکی از دوستاش به دم قرمزی نگاه کرد و گفت را اون کیسه کوچیک رومیبینی؟ اگه دوست داری به بقیه کمک کنی اون رو بردار وببرخونه کدخدا اون کیسه مال اونه اما چون پیر شده نمیتونه بیاد ببردش!". دم قرمزی که خیلی دوست داشت به بقیه کمک کند، خیلی خوشحال شد. دوباره چشمانش برق زد. دم قرمزی بازم بدون اینکه فکر کند، حرف دیگران را قبول کرد با سرعت دوید و کیسه را برداشت و به سمت خانه کدخدا دوید. سگ مهربان بیرون آمد تا کیسه را بردارد اما کیسه را ندید. او داخل کیسه برای بچه هاش غذا گذاشته بود یکی از دوستان دم قرمزی گفت: کیسه شما رو خروس کوچک برداشت و به سمت خانه کدخدا رفت. بعد همه زدند زیر خنده. سگ مهربان فورا دوید تا به دم قرمزی رسید به او گفت چیکار میکنی عزیزم؟". دم قرمزی گفت: " کیسه کدخدای پیر رو میبرم سگ مهربان گفت:این کیسه مال منه دم قرمزی خیلی ناراحت شد و جواب داد: یعنی دوستام الکی گفتن گولم زدن؟ سگ مهربان گفت: " آره. اما ایرادی نداره تو دوستاتو خیلی باور داری واسه همین هرچی میگن فورا قبول میکنی اما پسرم باید یکم فکرمیکردی اگه حرفشون درست بود و خودتم اون کارو دوست داشتی بعد انجام بدی دم قرمزی گفت آره از این به بعد فک میکنم." وبعدکیسه را به سگ مهربان داد و از او عذرخواهی کرد. آن شب دم قرمزی و همه حیوانات به طویله رفتند تا استراحت کنند. وقتی همه حیوانات خوابشان برد دوست دم قرمزی کنارش آمد و گفت : " پاشو قوقولی قوو کن که صبح شده!". دن قرمزی که دوست داشت به بقیه کمک کند فورا بلند شد تا قوقولی قوقو کند. اما یادش آمد که نباید بدون فکر کاری کند او یادش آمد که اگر فکر نکند گول میخوره برای همین از پنجره بیرون را نگاه کرد. هوا هنوز تاریک بود هنوز صبح نشده بود بنابراین دم قرمزی قوقولی قوقو نکردو به دوستش گفت منو نمیتونید گول بزنید چون من همیشه قبل از انجام دادن کاری خوب فکر میکنم!". و بعدسر جایش رفت و با خیال راحت استراحت کرد. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر قشنگمون نازنین فاطمه بهمن از اسلام شهر ی شعر زیبا درباره حجاب خوندند که تقدیم همه علاقمندان میکنم ایشون در اولین دوره های فن بیان خانم معین الدینی شرکت کردند
. اگر فرزندتون غصه ی همه چی رو میخوره☹️، برای هر موضوعی ناراحت میشه داستان امشب از دست ندید 😊 . https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57(2).mp3
13.3M
༺◍⃟👵🏻🌫჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: غصه خوردن فایده نداره... ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((ننه غصه خور)) در یک شهر کوچولو و موچولو پیرزنی زندگی میکردکه اسمش ننه غصه خور بود.ننه غصه خور عصر که میشد.دلش که پر غصه میشد. دم درو جارو و آب پاشی میکرد. قالیچه گلی شو رو پهن میکرد. میشست و به دور و بر نگاه میکرد. تا کسی بیاد و باهاش صحبت کنه یکروز ننه حبیبه پیرزن همسایه عصا بدست اومدنشست کنارننه غصه خور سفره دلش رو باز کرد ننه رو مهمون غم هاش کرد. ننه حبیبه بچه نداشت. نالیدو نالید ، دست آخر آهی کشیدپاشد و ننه رو با دل پردرد گذاشت و رفت ننه که دلش سوخته بود آهی کشید و با گوشه روسری اشک هاش رو پاک کرد و از جای خودش بلند شد و قالیچه گلیش رو زیر بغلش گذاشت و همین طور که با ناراحتی با خودش حرف میزد و غصه میخورد رفت داخل خونه و نشست تا پیراهن نوه نقلی شو بدوزه وزیر لب میخوند بی كس وتنها حبيبه ندار و بیچیز حبیبه واشکهاش ریز ریز میومد تا میخواست دوتاکوک به پیراهن بزنه یادش به دخترش که شوهر کرده بود افتاد که روزها قالی میبافت و دوباره قطره قطره اشکاش اومد و گفت دختر دست گلم چقدر باید کاربکنه؟ نه دست داره نه پایی شده نخ رو قالی بدبخت حمید برادرم با یک زن و دو بچه بی سرپناه؛ بی خونه اسباب به کول هر سال مسافر این خونه و اون خونه موقعی که خواست سوزن رو نخ کنه چشمش ندید و اینبار دلش بحال خودش سوخت و دوباره شروع به گریه کردن کرد ونوه نقلی شو صدا کردوگفت ننه دیگه چشم نداره حال و توان نداره بیاننه سوزن رو نخش کن ، من دیگه چشم ندارم حال و توان ندارم نقلی؛ نوه مهربونش اومدووقتی حال و روز ننه رودیدبهش گفت ننه این همه غصه خوردی؟ راهم به جایی بردی؟ ننه سرش رو تکون دادو گفت نه والا نه بلا چشم که برام نمونده اشک به چشمهام نمونده اماهمیشه گفتن؛ دل که شکسته میشه دعاش اجابت میشه!! دلم شده چهل تیکه دریغ ازیه نشونه نقلی همین طور که سوزن رونخ میکردو به دست ننه میدادگفت ننه بیا یک کاری کن سلطنت و رها بکن ننه باخنده گفت بهش سلطنتم کجا بود!مملکتم کجا بوده! نقلی خندید و جواب داد قبول داری تو دنیا خداست که حاکمه به ما !؟ خودش حکیمه حال ماست! با این گریه وزاری میگی خدا من بیشتر از تو میدونم صلاح بنده هات چیه؟کناربری خودم میام تو میدون کارمیکنم کارستون ننه به هرکی دلسوزی کنی جای خدا فکرمیکنی یعنی من ازتو بهترم بسپار به من خوب میدونم ننه غصه خور دستشو اوردجلوی دهنش وگفت استغفرلله توبه فضولی تو کارخدا!؟ ننه و اینجور کارها!! دلسوزی مردم نکنم کاری دیگه ای هم هست بکنم؟ نقلی نوه عاقل گفت ننه دلسوزی یعنی ترحم کوچک کردن مردم ننه که حواسش پرت شده بود ویک درز رو اشتباه دوخته بودبا اخم همین طورکه داشت کوکها روباز میکردگفت نقلی ننه نمیشه دل ننه از سنگ که نیست ببینم وکاری نکنم؟ کمکی ازم برنمیادگریه کردن که برمیاد نقلی همین طور که استکان چایی رو داخل سینی میگذاشت ادامه داد و گفت آخه ننه خوشگلم ،با غصه خوردن توچه مشکلی دوا میشه؟ ننه دوباره اشکهاش سرریز شدو جواب داد؛شاید خدا با اشکهام دلش سوخت وکاری کرد گره کسی رو باز کرد نقلی گفت ننه اگه میتونی کاری بکن اگه داری کمک بکن نداری رها بکن بازم شکر خدا کن اونی که مشکلی داره چون که حواس نداره خدای بزرگ رو داره کلید هر قفلیه وطبيب هرحالیه حرفهای نقلی که تموم شدورفت و ننه تنها شد!ننه نشست وفکرکرد حرفهای نوه ش درست بود ننه دستهاش رو زیرچونه اش گذاشت وزیر لب گفت ماشاله به عقل بچه ام این همه سال قدیم،رفت سال جدید اومداما به فکرم نرسیداین خداست که کار درست کنه نه من دل شکسته دعا خوبه نه غصه نه ناله ونه گریه غصه دیگه تموم شد!حالا دیگه خوب میدونم خدا بزرگه هوای همه رو داره و از اونروزبه بعدننه اگه ازدستش برمیومدکمک میکرد ولی اگه نمیتونست میگفت خدایا دیگه کار کارخودته غصه ام نمیخورم ونگاهی به دوروبرش میکردو یواشکی میگفت آخه مگه من فضولم که توکار خدا فضولی کنم ،مطمئنم خداهرچی به صلاحه انجام میده وخدارو شکر میکرد که هست وهوای بنده هاش رو داره ولبخندی میزدو میگفت بشینم برای نقلی خانمم یک دامن خوشگل بدوزم اینکارکه ازم بر میاد وزیر لب میخوند؛من اومدم تاشادباشم و شادی بدم تاکه خدا بیداره ننه غصه نداره ننه کارش رو کرده باقیشو به اون سپرده و دستش رو به حالت دعا میگرفت و میگفت خدای مهربون راضی به رضای توام و برای همه آرزوی شادی و آرامش میکردو ازآن روزاسم ننه هم تغییرکردو همه اون رو ننه خندون صدامیکردن به نظرتون ننه غصه خور اشتباه گفتم ننه خندون تصمیم درستی گرفت؟بگیدببینم شما اگر بخواین به کسی کمک کنید نتونید چیکارمیکنید؟ ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
:: اگر تو جمع حرف بزنی اگر اعتماد به نفست پایینه😢 اگر دلت میخواد و همه رو مجذوب کلامت کنی♥️ روزي ١٠ دقيقه فقط وقت بزار اینجــــــــــــــــــــــــا👇😊👇 https://eitaa.com/joinchat/1152123124Ccec61a6a2a https://eitaa.com/joinchat/1152123124Ccec61a6a2a اینجا آداب و معاشرت یاد میگیریم ☝️