eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
25.2هزار دنبال‌کننده
529 عکس
166 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشش و گذشت .mp3
11.13M
༺◍⃟☘჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: آموختن عفو و گذشت توسط امام‌سجاد‌علیه‌السلام‌به‌شیعیان🌷 ‌‌ :معین‌الدینی ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ 🆔@nightstory57 ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
:: سلام بچه های قشنگم 😊 آماده اید برای یک مسابقه عالــــــــــی... به زودی اطلاعیـــــــــــــه اش می زنم ::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۳۱۰۱۸_۱۹۰۹۲۶۰۹۷_۱۸۱۰۲۰۲۳.mp3
15.1M
🇯🇴 ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👈 حق فلسطینی داشتن خانه و کشوره 🏘 :معین‌الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((🕌خانه ی فلسطینی کجاست؟)) مرغ خانه دارد. با بچه‌هایش در آن زندگی می‌کند. مرغ خانه خود را دوست دارد. چون در آنجا جوجه‌هایش راحت هستند و کسی آن‌ها را آزار نمی‌دهد. خرگوش 🐰خانه دارد. بچه‌های خود را در آن بزرگ می‌کند. خرگوش خانه خود را دوست دارد و نمی‌گذارد غریبه‌ای وارد آن شود. چون می‌خواهد با بچه‌هایش راحت زندگی کند. اسب🐴 خانه دارد. اسم خانه‌ی اسب، اسطبل است. اسب فقط در اسطبل خودش معنی راحتی را می‌فهمد. چون آنجا را مال خودش می‌داند. ماهی🐠 خانه دارد. خانه‌ی ماهی در دریاها و رودهاست. ماهی خانه بزرگ خود را خیلی دوست دارد. او هرگز از خانه خود بیرون نمی‌رود، مگر آنکه او را به‌زور بیرون بیاورند. گربه🐱، گردش در کوچه‌ها و خیابان‌ها را دوست دارد. ولی هر جا برود به خانه‌اش برمی‌گردد. گربه خانه‌ی خود را بیش از همه‌جا دوست دارد. اگر هم او را از خانه بیرون کنند، هر طور هست دوباره برمی‌گردد. گنجشک خانه دارد. خانه‌ی گنجشک را لانه می‌گویند. خانه گنجشک در باغ‌ها و روی درختان است. گنجشک خانه‌اش را خیلی دوست دارد. چون جوجه‌های خود را در آن پرورش می‌دهد. هر انسانی خانه‌ای دارد. خانه، مکان انسان است. هر انسانی خانه خود را دوست دارد و نمی‌گذارد هیچ بیگانه‌ای بدون اجازه به آنجا وارد شود. او با هر خطری که برای خانه‌اش پیش بیاید، مبارزه می‌کند. چون می‌خواهد آسوده و راحت در آنجا زندگی کند. اما برای فلسطینی، خانه‌ای نیست! فلسطینی در خیمه‌ها ⛺️و چادرهای صحرائی🏕 زندگی می‌کند. خیمه‌ها و خانه‌هایی که فلسطینی در آن زندگی می‌کند، خانه‌ی فلسطینی نیست. دشمن، فلسطینی را به‌زور از خانه‌اش بیرون کرده است. خانه‌ی فلسطینی کجاست؟ خانه فلسطینی در فلسطین است. ولی امروز در آن زندگی نمی‌کند. در خانه فلسطینی، دشمن فلسطینی زندگی می‌کند. دشمن فلسطینی کیست؟😈 دشمن فلسطینی کسی است که فلسطین را اشغال کرده است … فلسطینی را از خانه و میهن خود بیرون رانده است و… نمی‌خواهد هیچ‌وقت آنجا را ترک کند. پس حالا فلسطینی چه می‌کند؟ – فلسطینی هر طور شده، باید به خانه‌اش بازگردد. فلسطینی، چگونه می‌تواند خانه‌اش را پس بگیرد؟! – ایمان به خدا، پیروی از دستورات اسلام، گذشت و فداکاری و مبارزه تاآخرین‌نفس با دشمن، فلسطینی را به خانه‌اش بازمی‌گرداند؛ و فلسطینی مانند دیگر ملت‌های آزاد، در کشور خود و در خانه خود زندگی می‌کند. خانه‌ی 🏘فلسطینی در فلسطین است. فلسطینی، حاضر نیست برای همیشه به‌صورت آواره، در چادر زندگی کند. فلسطینی یقین دارد که پیروزی دور نیست و امیدوار است که در آینده‌ای نزدیک بتواند، میزبان مسلمانان سراسر دنیا، در جوار مسجد الاقصی باشد … راهت ادامه دارد… ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👧🏻برای فاطمه سارا باباش شامپو خرید اما خـــــــبر نداشت داداش هاش نمیزارن حتی ی بار بزنه سرش😂 شامپو پُــــررنگ نخرید میشه بلای جون😄 مخصوصا از نوع توپ دارش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
37.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان تصویری قصه گو: معین الدینی انیماتور: عارفه رضآئیان .✅کانال تخصصی داستان های صوتی و متنی 👇 https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((موش کوچولو دندونش درد میکنه)) روزی روزگاری دریک خانه بزرگ یک موش کوچولو باخانواده اش زندگی میکردند. موش کوچولو عاشق خوردنیهای مختلف بود. او عاشق پنیر و نان و تخمه و پسته و فندوق و همه خوردنیها بود یک روزصبح موش کوچولو تکه پنیری توی دستش گرفت تا بخوره اما متوجه شد صاحب خونه داره میره بیرون موش کوچولواز سوراخ دیوار بیرون آمد و شروع به گشتم خونه کرد او گشت و گشت تایک فندوق خوشمزه پیدا کرد.اما نمیتوانست اونوبخوره سعی کرد بادندوناش فندوقو بشکنه. وقتی موش کوچولو داشت سعی میکرد فندوق رو با دندونش بشکنه مادرش اونو دید دوان دوان ب طرف موش کوچولو دوید تا بهش بگه که کارش اشتباهه اما دیر رسید. موشی کوچولو دیگه فندوق رو شکسته بود مادر به موش کوچولو گفت میدونم فندوق دوست داری؟ اما با دندونات نباید بشکنی تو شکلات و قندهم زیاد میخوری ممکنه دندون درد بگیری!". ولی موش کوچولو به حرفهای مادر اهمیت ندادو همچنان به خوردن قندوق ادامه داد. وقتی شب شددندون موش کوچولو درد گرفت جلوی آینه رفت و دهنشو باز کرد وبادقت داخل دهنش نگاه کرد ناگهان چشمش به یک دندون سیاه و خراب افتاد همان دندانی که درد میکرد موش کوچولو از شدت درد دندان خوابش نبرد پیش مادرش رفت و گفت: این دندونم خیلی درد میکنه سیاهم شده نمیتونم بخوابم مادر نگاهی به دندانهای موش کوچولو کرد و گفت: " آره عزیزم بهتره بریم پیش دندانپزشک موش کوچولو از این پیشنهاد مادر خیلی ترسید. بعد باترس جواب داد نه نه نه خودش خوب میشه و بعد به اتاقش رفت. او از شدت دندان درد خوابش نمیبرد چراغ اتاقشو روشن کرد و کتاب هایی که پدرش خریده بود رو نگاه کرد موش کوچولو یک کتاب درباره دندانپزشکی پیدا کرد و چون میخواست درد دندانش را خوب کنه شروع به خواندن اون کتاب کرد. او با دقت کتابو خواند و بعداونو جمع کرد و کنارتکه پنیر خوشمزه ای که در اتاقش داشت نشست و باخودش فکرکرد. پیش خودش گفت خب توی کتاب نوشته بود اگه دندونی که دردمیکنه روخوبش نکنیم ممکنه دندونای کناریشم خراب کنه. اما دندونپزشک واقعا ترسناکه اون یه آمپول میزنه و بعد دهنتو باز میکنه و تو حتی ممکنه نتونی خوب نفس بکشی بعد دندون خرابتو درمیاره خب این درد داره تازه مامانم شاید نتونه کنارم توی اتاق باشه!" در همین فکرهابود که مامان وارد اتاقش شد. مامانِ موش کوچولو گفت:"عزیزم؟ دندونت خوب شد؟". موش کوچولو جواب داد:نه مامان بدتره خیلی درد میکنه" مامانِ موش کوچولو گفت پس فردا حتما باید بریم دندونپزشک. اما میدونم که تو میترسی پسرم البته منم واقعا میترسم اما اگه دندونت رو خوب نکنیم دندونای دیگتم ممکنه خراب بشه و اینجوری خیلی اذیت میشی!". موش کوچولو که یادحرفهای کتابی که خوانده بود افتاد، گفت: " آره مامان. همینطوره واقعا چکار کنیم؟خب من از آمپولش میترسم.حتی از اینکه شاید دهنم باز باشه و نتونم خوب نفس بکشم هم میترسم تازه اگه توی اتاق دندونپزشکی هم تنها باشم بیشتر میترسم! مامان، موش کوچولو را بغل کرد و جواب داد: آره خب میدونم حق داری بترسی.اما میتونیم یه راهی پیدا کنیم مثلا از فردا صبح نفس کشیدن با بینی رو تمرین کنیم! موش کوچولو گفت: آره خیلی خوبه اگه تو هم بری بیرون من توی ذهنم به خودم میگم که مامان همین نزدیکیه، منو تنها نمیذاره و مراقبم هست!" مامان، موش کوچولو را تشویق کرد و گفت بهت افتخار میکنم پسرم.تو راه خیلی خوبی پیدا کردی برای آمپولش چکار کنیم؟ اونم واقعا ترسناکه چون ممکنه یکم درد داشته باشه حالا که موش کوچولو احساس قوی بودن و بزرگ شدن میکرد گفت: اونو دیگه نمیشه کاریش کرد.درسته درد داره میدونم اما اگه اون امپول رو نزنه درد کشیدن دندون خیلی بیشتر هست وقتی که دکتر آمپول میزنه دندونم بی حس میشه و کشیدنشو حس نمیکنم سعی میکنم موقع زدن امپول چشمامو ببندم و آروم توی ذهنم بگم قوی باش، قوی باش شاید بتونم تحملش کنم چون نمیخوام بقیه دندونام خراب وسیاه شه" مامان،بخاطرهوشیاری موش کوچولو اونو بوسیدو بعدباهم سعی کردن تاصبح بخوابن صبح که شد صبحانه خوردند و بطرف دندانپزشکی رفتند. دندانپزشک خیلی مهربان بود موشی همه راه هایی که با مادرش پیدا کرده بود را انجام داد دندانپزشک خیلی راحت توانست دندان خراب موشی رابکشه بعد بهش گفت: " تو خیلی شجاع هستی. حتی وقتی مامانت از اتاق بیرون رفت گریه نکردی موشی لبخندی زد و گفت چون میدونم مامانم هیچوقت منو تنها نمیذاره مامانم اونور اتاق بود و حواسش بهم بود.اون خیلی خوب ازم مراقبت میکنه بعد مادر وارد اتاق شد ودندانپزشک گفت باید به موش کوچولوافتخار کنی اون خیلی شجاعه اون شب موش کوچولو کنار پنیر خوشمزه اش دراز کشید و تا صبح باخیال راحت خوابید. ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57(2).mp3
11.78M
ا﷽ ༺◍⃟🌹჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد 👇 با هم مهربان باشیم ❤️ :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄