eitaa logo
داستان شب|معین الدینی
24.2هزار دنبال‌کننده
515 عکس
155 ویدیو
22 فایل
﷽ من اینجا با قلبم برای فرزندانم قصه میگویم❤ ادمین داستان شب 👇 @Mojgan_5555 قصه گو:معین الدینی کانال فن‌بیان من 👇🏻 @bayaneziba استفاده از مطالب این کانال فقط با ذکر منبع بلامانع است.✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و نور صبحتون بخیر در کنار کسایی باش که با کلام، رفتار، گفتار و شخصیتشون به تو آرامش میدن 😊 ༺◍⃟ ჻@bayaneziba⚘❥༅••┅┄
✓👧🏻🧒🏻 1-فن بیان و اهمیت آموزش آن به کودکان 2-بهداشت صوت 3-هوش شنیداری پایه فن بیان کودکان 4-خجالت و اثرات آن برای روی فن بیان 5-راهکارهای آموزش فن بیان به کودک 6-آموزش احوال پرسی درفن بیان کودکان 7-اعتماد به نفس در فن بیان کودکان 8-راههای افزایش دامنه لغات و واژگان در فن بيان كودكان 9-تکنیکهای کلامی در فن بیان کودکان 10-آموزش رفع خجالت 11-تکنیک های دکلمه و شعر خوانی 12-مدیتیشن شهامت در اجرا ༺◍⃟჻🎤ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/1152123124Ccec61a6a2a ༺◍⃟჻🎤ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فن بیان کودکانه.mp3
3.8M
🪴تاثیر بازی های خانگی بر روی فــــــن بیــــان کودکـــــــــــــــان ☺️👆 ادمین ثبت نام دوره فن‌بیان کودک ⛔️👇 @Fatemeh5760 👆👆 ༺◍⃟ ჻@bayaneziba⚘❥༅••┅┄
رضایت از دوره کودک ☝️
147.2K
رضایت دوره کودک 😍
بچه ها در دوره آموزشی فن بیان یاد میگیرن با خجالتشون آشنا و دوست بشن محکم حـــــــــــــــرف زدن یاد میگیرن در جـــــــــمع حرف زدن را یاد میگیرن شهامت و جرات حرف زدن پیدا میکنن و بر تــــــــرس هاشون غلــــــــــبه میکنن .
رضایت های خانواده ها و بچه ها از دوره کودک مایه دلگرمی و بالا بردن کیفیت دوره های ماست 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@nightstory57.mp3
8.23M
ا﷽ ༺🏠჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: :معین الدینی ༺◍⃟📚჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨ داستان شب گوینده:(معین الدینی) داستان امشب: ((روشن ترین خانه ی دنیا)) به نام خدای مهربان یکی بود یکی نبود. زیرگنبد کبود میمون کوچولویی بود که دلش می‌خواست خورشید خانم شبا بیاد و خونشو روشن کنه.برای همین هم هرروز می‌رفت و روی تپه‌ای که خورشید از پشت آن بیرون می‌آمد می‌نشست و با خورشید حرف می‌زد و بهش میگفت:خورشیدخانوم مهربون، شبا خونه‌ی من تاریک تاریک می‌شه. من دیگه نمی‌تونم جایی رو ببینم. دلم می‌خواد شب‌ها بیایی و مهمون من باشی و خونه‌ی منو مثل روز، روشن و دلمو شاد کنی.» ولی خورشیدخانم فقط نگاش می‌کرد و آروم به‌صورت قشنگ ومهربان میمون کوچولو لبخند می‌زد. چندروز بودکه میمون کوچولو نمیومد توی جنگل تا با دوستاش بازی کنه. برای همین هم اونا خیلی ناراحت بودند. هرچی بهش می‌گفتن که خورشید نمی‌تونه به خونه‌ی تو بیاد میمون کوچولو قبول نمی‌کرد که نمی‌کرد. میمون کوچولومیگفت:پس خورشید شبا کجا می‌روه؟حتماً به خانه‌ی کس دیگه ای میره تا اونجا را روشن کنه.» میمون کوچولو وقتی دوباره صبح می‌شد، بدو بدو می‌رفت و روی تپه می‌نشست. گاهی با خودش فکر می‌کرد، اگر دستش به آسمان برسه خورشید را از آسمان برمی‌داره و به خونه‌اش می‌بره. اون‌وقت خونه‌اش روشن‌ترین خانه‌ی دنیا می‌شه. یک روز که روی تپه نشسته بود و از خورشیدخواهش میکرد تا به خونه‌ش بیاد،کبوترسفید قشنگی که ازاونجا می‌گذشت حرف‌های میمون کوچولو رو شنید و گفت: «تو میمون مهربانی هستی. ولی خیلی‌خیلی اشتباه می‌کنی. جای خورشید توی آسمونه، نه توی خانه‌ی کوچولوی تو.خورشید اونقدر بزرگه که توی خونه‌ی هیچ‌کس جاش نمیشه.» میمون کوچولو گفت: «پس شبا کجا میره؟خونه‌ی چه کسی می‌خوابه؟» کبوتر سفیدگفت: «خورشید شب‌ها به اونطرف زمین میره و اونجارو روشن می‌کنه.» میمون کوچولو گفت:می‌تونی شبا منو به اونطرف زمین ببری تادیگه هیچوقت تاریک نباشه؟» کبوتر کوچولو خندید و گفت: «جایی که خورشید میره خیلی دورتر از اینجاست. تو نمی‌تونی تا آنجا بری.» و میمون کوچولو گفت: «ولی خونه‌ی من خیلی تاریک می‌شه و من اصلاً تاریکی را دوست ندارم.» کبوتر مهربان گفت: «تو می‌توانی خونه تو روشنِ روشن کنی.» میمون کوچولو با تعجب گفت: «بدون خورشید که نمیشه.» در همین موقع کرم شب‌تاب آوازه‌خوان ازاونحا رد میشد. کبوتر گفت: «کرم شب‌تاب! دوست داری شب‌ها توی خونه‌ی میمون کوچولو مهمان باشی؟» کرم شب‌تاب با خوشحالی گفت: «بله، خیلی دلم می‌خواهد یک دوست خوب داشته باشم.آخه من خیلی تنهام! میمون کوچولو اجازه میدی شبا به خونه‌ات بیام و همه‌جا را با نور خودم روشن کنم و تا صبح برایت آواز بخوانم؟» میمون کوچولو خیلی خوشحال شد. به خورشید گفت: «خورشید خانم، شب‌ها هر جا که دلت می‌خواهد برو. چون حالا دیگه من یک آفتاب کوچولو موچولو دارم که دوست منه،مادوتایی باهمدیگرتنها نیستیم.» کبوتر گفت: «من باید بروم.امیدوارم برای هم دوستان خوبی باشید» و پرواز کرد و رفت. میمون کوچولو وقتی به خانه رسید برای کرم شب‌تاب گهواره‌ی گرم و قشنگی درست کرد و آن را از سقف خانه‌اش آویزان کرد. بعد، کرم شب‌تاب را توی آن گذاشت. واقعاً که خانه‌اش روشن روشن شده بود. وقت خواب که می‌شد میمون کوچولو با صدای لالایی قشنگِ کرم شب‌تاب به خواب می‌رفت ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
:: "روزگار غریبی است مولاجان" حرف از شماست اما نه برای شما! برای آنچه که خود بهتر میدانید ... ای پناه عالمیان مهربانترین پدر سلام السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ 🔆سلام صبحتون بخیر به دعای صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه🔆 ༺◍⃟ ჻@bayaneziba⚘❥༅••┅┄