eitaa logo
نیم پلاک
420 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
306 فایل
کانال #اختصاصی #سبک_زندگی و #خاطرات شهدا https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از بصیرت
💢 چند روزی بود که هرچندساعت پیرزنی با ۱۱۰ تماس میگرفت و ساعت رو میپرسید میگفت قرص دارم باید بخورم نمیدونم ساعت چند هستش با تلفن های دیگه‌ هم تماس میگیرم فکر میکنن دارم مسخره میکنم و جواب نمیدن بچه های مرفوک آدرس پیرزن رو گرفتن و یه واحد گشتی اعزام کردن به منزل ایشون وقتی رسیدن دیدن پیرزن در منزلی ساده زندگی میکنه و سواد هم نداره فقط بلده شماره ۱۱۰ رو بگیره ساعت مصرف قرص های پیرزن رو پرسیدن و یادداشت کردن و برگشتن از اون در اتاق مرفوک یک برگه نصب کردن و سر ساعت مصرف قرص ها با ایشون تماس میگیرن میگن مادرجان الان وقت قرص صورتیه هستش ... و هربار که نگهبان ها عوض میشن به نگهبان بعدی تاکیید میکنن که فراموش نکنی زنگ بزنی پیرزن قرص هاشو بخوره *مرفوک: مرکز فرماندهی و کنترل @shohadanaja 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
هدایت شده از صدای لنجان
💢تکاور که به زانو درنیامد/شهیدی که کمتر از آن شنیده اید👇👇 http://sedayelenjan.ir/63160 با همراه باشید @sedayelenjan_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
🔴 به چه کسی افتخار خواهد کرد؟ 🔻 | ملی گرا اگر حقیقتا ملی گرا باشد شرف دارد بر غرب گرا! اما حقیقت آن است که ملی گرایی در کشور ما، همیشه توسط غربگرایان ترویج شده است؛ آن هم نه بخاطر ایران که به واسطه مقابله با اسلام! 🔹 آنان که ادعا ملی گرایی داشتند یا گرد دیگ پلو سفارت انگلستان جمع بودند یا در جلسات شبانه سفیر آمریکا شرکت کردند! ؛ کاپیتولاسیون آمریکایی را غربگرایان پذیرفتند و ملی گرایان استقبال کردند؛ فقط حضرت روح الله بود که لب به اعتراض گشود و از ایرانی دفاع کرد! 🔹 فرزندان معنوی امام بودند که اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک ایران جدا شود، این آیت الله خامنه‌ای است که شب و روز از ضرورت احیای زبان فارسی و مصرف تولید ملی سخن می‌گوید. (و البته خود پیشتاز این سخن بود؛ مثلاً با اینکه پارچه‌ی عمامه‌ی ایرانی وجود نداشت، از تترون ایرانی برای عمامه اش استفاده کرد، هرچند عمامه اش از ریخت بیفتد!) 🔹 حتی اگر کوروش هم روزی بخواهد لب به سخن بگشاید از حماسه بچه رزمنده های لباس خاکی فکه و شلمچه و... خواهد گفت؛ سلام بر ابراهیم خواهد داد و از حاج قاسم و حججی هایی که برای اینکه فرهادهای وطنش خواب شیرین ببینند و طعم تلخ جنگ را در همدان و کرمانشاه نچشند از زندگی و زن و فرزند گذشتند خواهد گفت ، نه از کت و شلوار پوش های کرواتیِ ادکلن فرانسوی زده که لاتین را بهتر از پارسی صحبت می کنند! ــــــــــــــــ 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش... 👈پاسخ‌به‌شبهات‌فــجازی👇 🆔 @shobhe_shenasi
هدایت شده از 🍃 مهمانی ستاره‌ها
. 🌺🌺🌺 🌸ادامه مطالب.......🌸 «« محمد بخوان »» «« راوی محمود نجیمی»» روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشكر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در محلی بود که هم‌اکنون یادمان شهدای شلمچه است. مرتب با گردانهای عمل کننده در تماس بودیم. یک دفعه دیدم محمدتورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود. گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور. با خوشحالی به استقبالش رفتم. مشغول صحبت شدیم. به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش به خیر. سال63 بود. آن زمان محمد در گردان امام محسن(ع) بود. بیشتر شبها به گردان آنها میرفتم. عزاداریهای خوبی داشتند. خیلی باصفا بود. یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم. فراموش نمیکنم. همان ایام سال 63 بود. یک روز رفتم پیش محمد. بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمیکنم. دیگه نمیخوانم! علتش را میدانستم. عده‌ای به او تهمت زده بودند! شبیه همین ماجرا برای شهید ردانی پور هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به حاج حسین خرازی گفتم. حاجی خیلی ناراحت شد. حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو فلانی گفت: محمد بخوان، به حرف کسی هم کاری نداشته باش. ٭٭٭ محمد گفت: آقا محمود، میتونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با این وضعیت؟! گفت: ببین چیکار میتونی بکنی. گفتم: باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ کنم. موقع ناهار بود. آن روز بعد از مدتها غذای حسابی آوردند. چلوکباب! ما همگي مشغول شديم. بیسیمچی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود. حاج حسین هم آنجا بود. ما هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمدتورجی و گفت: حاج اسماعیل شما رو کار داره. تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم! اما بعد رفت پشت بیسیم. با برادر صادقی صحبت کرد. حاج اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون! محمد کمی مکث كرد. يكباره حال و هواي او عوض شد بعد با حالت خاصي شروع کرد: ««در بین آن دیوار و در»» «« زهرا(س) صدا میزد پدر»» ««دنبال حیدر می‌دویدم »» ««از پهلویش خون می‌چکید.»» و همینطور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار صادقی شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد. داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتي حال حاج حسين منقلب شد بيسيم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده! بچه های مخابرات صدای محمد را پشت همه بیسیمها پخش کرده بودند. نگذاشتیم محمد به خط برود. آن روز را در مقر لشكر ماند. غروب همان روز گردان یازهرا (س)به عقب برگشت. محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج حسین خرازی به خط بازگشت. به محض اینکه با ايشان به خط رسیدیم با یک انفجار حاج حسین خرازی به شهادت رسید. این یک شوک بزرگ به لشكر حماسه ساز امام حسین (ع) بود. پیکر حاجی را برداشتیم. برگشتیم به اردوگاه. مداحی محمدتورجی را فراموش نمیکنم. در کنار پیکر فرمانده‌اش در مسجد چهارده معصوم اردوگاه دارخوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک می‌ریختند. بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم. 🆔 @m_setarehha
هدایت شده از بچه های مسجد
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 هفته گرامی می داریم یاد و خاطره و ٣٦٠٠٠ 🌴 بسیجی
https://hamkelas.com/اردوی-راهیان-نور99 پخش آنلاین از یادمان شرهانی راس ساعت ۱۱ پس از ورود به سایت و ثبت نام ساعت ۱۱ منتظر شما هستیم
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
شهيد محسن محمدي.mp3
7.34M
راوی : نصرالله شکل آبادی @defaehmoghadasesfahan
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 در تاریخ 1361/08/10 آغاز شد 🌴 🌾 عملیات محرم به منظور آزادسازی ارتفاعات مرزی حمرین و تصرف جای پا برای تهدید منطقه العماره عراق ، در محور عین خوش – زبیدات در جنوب شرقی دهلران ، توسط رزمندگان اسلام در سه مرحله ، انجام شد. مرحله نخست عملیات در ساعت 22و 8 دقیقه شب با رمز یا زینب ( س)به اجرا در آمد . نیروهای خودی توانستند در کمتر از نیم ساعت پس از اعلام حمله در یک محور ، شماری از نیروهای عراقی را به اسارت در آورده و در محور دیگر نیز نیروهای دشمن به استعداد یک تیپ به محاصره در آمدند و بیشتر آنها اسیر شدند. 🌹 در ساعت 6 صبح روز بعد به جز جناح چپ منطقه عملیات ، کلیه یگانها به اهداف تعیین شده دست یافتند . تنها یگان های قرارگاه چهارم به خاطر طغیان رودخانه دویرج و فقدان پل نتوانستند اهداف خود را در منطقه چم هندی و ربوط به طور کامل تصرف نمایند.در این مرحله 550 کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله ارتفاعات مهم منطقه ، پل چم سری ، حوزه نفتی بیات ، نهر عنبر ، شهر میمه ، موسیان آزاد و جاده عین خوش به دهلران ، از زیر دید و تیر رس دشمن خارج شد . همچنین شهرک طیب عراق تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت. 🌴 🌺در مرحله دوم ، با وجود پیروزی های مرحله نخست و از هم پاشیدگی و ضعف روحیه دشمن ، به لحاظ عدم موفقیت قرارگاه چهارم در مرحله نخست و خالی ماندن جناح چپ ، مواضع فتح شده نیز در معرض پاتک و تهدید دشمن بود ، بنابراین هدف مرحله دوم عملیات، تکمیل مرحله اول بودکه روز سه شنبه 61/8/11 ساعت 2 و 30 دقیقه بامداد آغاز شد.نیروهای خودی با الحاقی که صورت گرفت ، محاصره دشمن را کامل کردند. در این مرحله 150 کیلومتر مربع از زمین های اشغال شده آزاد و همچنین تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت در آمدند. 💐 🌱هدف مرحله سوم عملیات محرم، تصرف همه بلندی های غرب حمرین و جاده ها و مراکز مهم عملیاتی و تامین جاده آسفالته چم سری ، شرهانی و زبیدات و جاده شوسه زبیدات – طیب بود . به همین منظور در ساعت 22 روز 61/8/15 حمله مرحله سوم آغاز شد. 🌴 💮 نبرد گسترده به واسطه مقاومت نیروهای ارتش عراق و عدم پاکسازی منطقه در ساعت 8 صبح 16 آبان ماه به پایان رسید و در نتیجه آن 300 کیلومتر مربع از خاک عراق شامل پاسگاه های زبیدات ، شرهانی و ابوغریب و همچنین تاسیسات نفتی شامل 70 حلقه چاه نفت به تصرف رزمندگان اسلام در آمد🌹 همچنین.انهدام 260 دستگاه تانک و نفربر ، 230 دستگاه خودرو ، سقوط 10 فروند هواپیما و به غنیمت گرفتن 150 دستگاه تانک و نفربر ، 250 دستگاه خودرو ، چندین دستگاه موشک انداز مالیوتکا و مقدار انبوهی سلاح سبک🌷 کشته ،زخمی و اسارت 10400 تن از نیروهای دشمن گردید. نیروهای عمل کننده در این عملیات 49 گردان پیاده و 150 دستگاه تانک ونفربراز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و 8 گردان پیاده 50 دستگاه تانک ونفربر از ارتش وسایر رده های پشتیبانی کننده بودند. 🌴🌹🇮🇷🌷🌴
هدایت شده از مکتب حاج قاسم
تیر دشمن به سرت خورد کمان ریخت به هم. تاچفیه ز سر افتاد سَر وسِر جهان ریخت به هم دست تو همچو علمدار زمین افتاده دست ما را تو بگیر دست جهان ریخت به هم همچون اکبر بدنت پاره و اربا' ارباست قاسم اهل حرم, خیمه ما ریخت به هم شیر میدان شدی و بر دل میدان زده ای نعره ات بزم شغالان جهان ریخت به هم کفر و تکفیر همه وارد میدان شده بود چون به میدان که زدی داعشیان ریخت به هم. خبر آمد که تودر شام به پا خیمه مالک کردی مرحبا غیرت تو شام زمان ریخت به هم قوم کفار شدند مست که مالک رفته انتقامی بشود سخت که گویند جهان ریخت به هم بنویسید به تاریخ بگویید, به شیطان بزرگ فاش گویم که ایالات شما ریخت به هم رهبرم گفت که تو تکیه به آغوش شهیدان کردی تا تو رفتی به جنان , اهل جنان ریخت به هم شاعر: مجید یاسبلاغی 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
هدایت شده از مکتب حاج قاسم
ساخت مستند از ١۴ روز پایانی زندگی سردار سلیمانی / آثار مکتوب سردار سلیمانی رونمایی می شود امیرعبداللهیان، دبیر ستاد گرامیداشت سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی: 🔺یکی از برنامه‌هایی که بنیاد سردار سلیمانی دنبال می‌کند ساخت مستند از ١۴ روز پایانی زندگی سردار سلیمانی است که در سالگرد او به نمایش در می آید. 🔺دیگر برنامه‌ای که این بنیاد تهیه کرده رونمایی از آثار مکتوب خود سردار سلیمانی است. سردار سلیمانی علاوه بر اینکه یک شخصیت ممتاز نظامی بود, نویسنده خوبی نیز بود. سردار سلیمانی چند دفتر از خاطرات ابتدای دوران کاری خود را مکتوب کرده است. 🔺یک بار در یک جلسه ایشان اشاره کردند که ۱۰ ها دفتر از مطالب و جلسات و خاطرات از در دوران کاری خود را دارند. بخش‌های قابل انتشار این خاطرات انشاءالله در اولین سالگرد ایشان منتشر خواهد شد 🔰 نشر دهید و همراه ما باشید 📌  @maktabehajghassem  | مکتب حاج قاسم
هدایت شده از 🍃 مهمانی ستاره‌ها
🕌 ابتدای صبح روز یکشنبه روز منتسب به امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما همه شما را به زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی دعوت می کنم. التماس_دعا 🎥 از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید. 👇👇 soleimany.ir/tour/ و با کلیک بر روی تصاویر کوچک پایین صفحه قدم قدم به سمت مزار آن مرد نزدیک شوید.لطفا با وضو وارد شوید..... 🆔 @mahdavi_arfae
هدایت شده از 🍃 مهمانی ستاره‌ها
. 🌺🌺🌺 🌸 ادامه مطالب.......🌸 «« صبحگاه »» ّ «راوی دکتر سیداحمد نواب» ً در صبحگاه آخر ستون می ایستادیم از جلو نظام! بعد تا انتهای ستون آمد. معمولا و بیشتر فرمانها را انجام نمیدادیم! اما این بار خود محمد با عصبانیت آمد. چند بار فرمان داد. بعد هم کل گروهان حرکت کرد. دوباره آمد به سمت انتهای ستون. مشکل کار را فهمید. چندنفری در انتها مي ايستادند كه نظم کل بچه‌ها را به هم ریخته بودند. عصبانی شد. پرچم یکی از بچه‌ها را گرفت و چوب آن را درآورد! آمد انتهای ستون. حالا مرد َ میخواست که فرمان را اجرا نکند. باز هم چند نفری بودند که شیطنت میکردند. محمد با چوب به زمين ميزد. البته به چند نفر هم خورد. بقیه حساب کار دستشان آمد. بعد در محوطه ای که بیشتر آن گودالی بود همه را سینه خیز برید.عجیب بود بعد هم خودش خوابید و در آن شرایط سینه خیز رفت! بچه ها عاشق این رفتارهای او بودند. مثل خودشان بود. اگر فرمانی میداد ً خودش قبلا آن را اجرا میکرد. در عملیاتها همیشه جلوتر از بچه ها بود. در یکی از عملیاتها شهید مرادیان که بیسیمچی محمد بود کمربند او را گرفته بود. داد میزد. کجا میری!؟ یواش تر بگذار ما هم به تو برسیم! بعد از سینه خیز همه گروهان را جمع کرد. بعد شروع به صحبت کرد و گفت: بچه ها از دست شما ناراحتم! چرا کاری میکنید که مجبور به استفاده از... تحمل شنیدن این حرفها را نداشتیم. رابطه محمد با بچه ها خیلی عاطفی بود. محمد بردلهای ما فرماندهی میکرد. بعد مکثی کرد و نام چهار نفر را برد. گفت: اینها بمانند بقیه بروند! اینها همانهایی بودند که محمد با چوب زده بود. دوباره برگشت به سمت بچه ها و گفت: کسانی که با چوب زدم بمانند! همه ایستاده بودند. من هم جلو رفتم. پرسيد: تو چیکار داری؟ گفتم: خب خودتون گفتید هر کی رو با چوب زدم بمونه. نگاهی به بچه ها کرد و گفت: من چهار نفر رو زدم. چرا همه وایسادین! چوب را داد به من. هرچند من را نزده بود! گفتم: دستت رو بیار بالا! گفت: من به دست کسی نزدم. گفتم: چیکار داری، دستت رو بیار بالا! دستش رو بالا آورد، سریع خم شدم و دستش را بوسیدم. در حالی که اشک در چشمان زیبایش حلقه زده بود داد زد: بابا نکنید این کارها رو! من شما رو زدم، باید قصاص کنید! من آن دنيا هيچي ندارم كه به شما بدهم و... کل بچه ها در کنار او جمع شده بودند. میخواست حرف بزنه اما بچه ها نمیگذاشتند. همه میگفتند: تورجی جون دوستت داریم. تورجی جون دوستت داریم! محمد هم سریع به سمت چادرها حرکت کرد. بچه ها به دنبال او دویدند. همه شعار میدادند. محمد دوید. اما بی‌فایده بود. بچه ها به او رسیدند. همانجا ایستاد. برگشت و لبخند زد. همه دور او جمع شدیم. بچه ها هنوز شعار میدادند. چشمان محمد پر از اشک بود. محمد گفت: من هم شما رو دوست دارم. بچه ها من رو حلال کنید. بعد تک تک بچه ها در حالی که از شوق اشک میریختند او را در آغوش گرفتند. من کمی عقبتر آنها را نگاه میکردم. زیباترین جلوه های انسانیت نمایان شده بود. خدا لعنت کند کسانی که جنگ ما را خشونت نامیدند. جنگ ما دفاع بود. دفاعی مقدس. ما زیباترین جلوه های پاکی و معنویت را در جنگ دیدیم. خشونت آنجایی است که انسانهای مادی جهت کشورگشایی می‌جنگند. خشونت، جنگهای آمریکاست. جنگهای جهانی است. ما در آن بیابان و در آن روز زیباترین صحنه های انسانیت را می دیدیم. ای کاش دوربینها میتوانستند این صحنه ها را ثبت کنند. ای کاش هنرمندان این صحنه زیبای انسانیت را به تصویر میکشیدند. چهره ِگل آلود بچه‌ها صفاي دروني آنها را بيشتر كرده بود. تاریخ تکرار شده بود. آنچه که از اصحاب رسول خدا(ص) شنیده بودیم به چشم می دیدیم. صحنه هایی که بچه ها از عشقبازی به وجود آوردند آیات قرآن را تداعی میکرد. آنگاه که خداوند به خاطر خلقت انسان به خود تبریک میگفت. 🆔 @m_setarehha
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 👆سندی از در رابطه با دستور (ره) برای به جا آوردن ۶۰ سال نماز و روزه برای 💐 هدیه به روح آن فاتحه و صلوات 🌴 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
🌴🌷🇮🇷🌹🌴 گرامی باد سالگرد شهادت طیب حاج رضایی 🌴 ️ بیانات رهبرمعظم انقلاب درباره طیب حاج رضایی در دیدار 🌺 ️یکی از بالاترین و با فضیلت‌ترین شهادت‌ها، شهادتی است که پدرشما مرحوم طیب به آن شهید شدند 💐 ️در دوران غربت، وحشت و اختناق؛ آن هم تنها. یک وقت انسان با هزار نفر به می‌رود؛ یک وقت انسان، تنها در مقابل دشمن قرار می‌گیرد؛ این یک‌طور دیگر است🌴 ️دوره‌ی واقعاً خیلی سخت بود؛ بخصوص نسبت به اینها که وضع عجیبی داشتند. خداوند درجاتشان را عالی کند (۷۵/۱۰/۱۰) 🌴 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس
هدایت شده از اصفهان در دفاع مقدس