eitaa logo
نیم وجبی
21.6هزار دنبال‌کننده
144 عکس
92 ویدیو
3 فایل
تصرف در کلیپ‌ها فاقد رضایت شرعی و اخلاقی است! حمایت مالی❤️ شماره کارت کانون نیم وجبی: 6037997750013238 سایت نیم وجبی: www.nimvajabee.com 📍راه ارتباطی : @admin_nimvajabee2 ادمین پشتیبان خرید دوره: @admin_nimvajabee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیست‌ویکم 🎬 من یمنی‌ام 🔥ششم فروردین سالروز شروع جنگ یمنه، جنگی که ۸ سال طول کشیده (به اندازه دفاع مقدس ما) وضعیتشون خیلی بده. رسانه‌های دنیا هیچ اسمی ازشون نمیبرن. برعکس اوکراین، هیچ کس براشون شمع روشن نمیکنه؛ هیچکس براشون هشتگ نمیزنه و هیچکس از مجموعه های بین‌المللی براشون درخواست کمک نمیکنه. 😞. 🤔 میگن چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه! اولا که این یه حرف اشتباهه و نباید جایی بگیمش 😣 دوما همین کسایی که این حرف رو میزنن حاضرن پولاشون رو بریزن تو حلق ترکیه ای ها برای کنسرت یا واسه سگای ولگرد وحشی خرج کنن اما چون بچه های یمنی چشم رنگی نیستن این چراغ خونه بهشون حرام میشه!! فازشون چیه؟! 😠 🌷 خلاصه که ندای هل من ناصر این بچه های مسلمون رو بشنویم و کمکشون کنیم چون هر 10 دقیقه یک کودک بخاطر این جنایت میمیره و این حتی برای کسایی که دیدشون انسانیته باید مهم باشه! دیگه ما که مسلمون ایرانی هستیم جای خود داریم. 💳 شماره کارت رسمی کمک به کودکان یمن:
6273-8170-1007-2290
(روی شماره کارت بزنید کپی میشه) نزد بانک سپه به نام گروه جهادی اویس قرنی ❤️ خوشحال میشم نظرتون رو در راستای ارتقاء کارهای بعدی به آیدی زیر ارسال کنین: 🌐@admin_nimvajabee
من در میزنم تو حرف بزن! یادمه دوره راهنمایی دقیقا به همین شکل بود، وقتی یک مشکلی پیش میومد و میخواستیم به مدیر مدرسه گزارش بدیم یا باید گروهی میرفتیم (که دلمون به همدیگه گرم باشه) یا اینکه یکنفر خوش صحبت همراهت باشه که مقدمات رو بچینی و اون صحبت کنه 😂 یک داستانی اتفاق افتاده بود؛ معلم بدون هماهنگی قبلی با دانش آموزاش (که ما باشیم😎) یهویی گفت: میخوام امتحان بگیرم! مایم که هیچی نخونده بودیم و شاکی بودیم یک گروه 10 نفره شدیم، متشکل از؛ گروه نخبگان صف اول نشین کلاس🧠 گروه معمولی و معصوم کلاس که میزهای وسط بودن 😎 کله خرابای دردسر درست کن ته کلاس نشین😡 این گروه آتشین! 😎🤬🧠 (یک آهنگ خفن حماسی) دلخور شده بودیم و میخواستیم به مدیر مدرسه شکایت کنیم، خلاصه که رفتیم دم در مدیر مدرسه انقدر تعارف کردیم سر اینکه کی در بزنه کی صحبت کنه و دیالوگ هارو داشتیم تنظیم میکردیم که چی بگیم و چی نگیم یهو مدیر در رو باز کرد و با عصبانیت گفت: شماها اینجا چی میخواین جمع شدین پچ پچ میکنین؟ خب همه ساکت بودیم تا اینکه رضا گفت: آقای مدیر، بوفه مدرسه امروز باز نشد ما از گشنگی مردیم، این چه وضعشه؟ رضا اینو که گفت، بقیه هم شروع کردن به گفتن مشکلات بوفه و تغذیه و توپ مدرسه چرا کم باده و این چیزا، بعد اینکه مدیر مدرسه مارو با کتک زدن راهی کلاسمون کرد، نشستیم توی سر و کله هم زدیم که چرا مدیر مدرسه متوجه حرفای ما نمیشه؟ 😂 دقیقا مثل الان که قرار بود من در رابطه مسائل پیج صحبت کنم نشستم و در رابطه خاطرات مدرسه صحبت کردم، چی میخواستم بگم؟ یادم رفتم که... 😅 (ع) مبارک!