eitaa logo
تا انتهای افق
10.1هزار دنبال‌کننده
627 عکس
186 ویدیو
1 فایل
مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک ایرانی از هلند و فرانسه برای تحقق آرمان بر حقت، جهانی بیندیش! ارتباط با نویسنده کانال: @N313mohajer
مشاهده در ایتا
دانلود
اعتصاب سراسری در فرانسه موضوع این دفعه: کاهش حقوق بازنشستگی دیروز ۵ دسامبر ۲۰۱۹ اعتصاب سراسری بود. رئیس دانشگاه ایمیل فرستاد که دانشگاه نیایید اعتصاب است... امروز هم همین ایمیل را دریافت کردیم. بیرون نرفتم این دو روز، اما از طریق تلویزیون و اخبار برخی اعتراضات در شهرهای مختلف را شاهد بودم. پریروز هم در دانشگاه بحثش بود. همکلاسی‌ام که با ماشین خودش به دانشگاه می‌آمد، گفت: که بنزین نیست و نمی تواند از ماشینش استفاده کند... گفتم چرا؟! گفت: شرکت تأمین‌کننده بنزین هم اعتصاب کرده، یکی دو هفته‌ای می‌شود... پمپ بنزین‌ها بنزینشان تمام شده... بعد گفتند: این چند روز سفر هم نروید، شرکت حمل و نقل هم در اعتصاب است. بعد متوجه شدم که این شرکت‌ها همه خصوصی است و در واقع مقابل تصمیمات دولت و جهت فشار به آن خدماتش به مردم را معلق می‌کند... بعد با خودم گفتم: باز ظاهرا شرکت‌های به این مهمی خوبه که دست دولت باشند، لااقل مجبورند نیاز مردم را تأمین کنند ولو با گران کردن، اما اگر خصوصی بود واقعا مثل اینجا سخت تر می‌شد کار! الان مردم که در شرکت‌های خصوصی هستند معترض اند و اعتصاب کردند. خب بخش اعظم خدمات شامل حال مردم است. الان خود مردم متضرر هستند باز... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
اعتصاب مردم فرانسه به دلیل کاهش حقوق بازنشستگی توسط دولت متن: اعتصاب تا بازنشستگی... @ninfrance
"محمد آموخته بود که در نهایت ادب سخن بگوید، و در ادبِ بی اضطراب، برای مخالفانِ کمتاب، زهری است. می‌شود حرفی خلاف آنچه همگان ـ به غلط ـ می گویند گفت، اما آن گونه به ملاطفت گفت که همگان بپذیرند و تحقیر نشوند، نه آن که همگان بر انگیخته شوند و به مقابله برخیزند. آن قدر تند خو و بد خو نباش که مردمان گمان برند که تو به جای پرچمداری حق و حقیقت، زخم می‌زنی و زهر می‌پاشی و زور می‌گویی. بدان، بدان که می‌شود انسان به راه خود برود و در این راه سنگ به سوی آنها که به راه انسان نمی‌روند، نپراند و قلب‌هایشان را به درد نیاورد و تحقیرشان نکند. می‌شود حرفی خلاف آنچه دیگران ـ به غلط ـ می‌گویند گفت: اما آن گونه به ملاطفت و صبوری و افتادگی، که دیگران بپذیرند که حرف، حرف خود ایشان است ـ به تعبیری ـ نه آن که بر انگیخته شوند و به مقابله برخیزند..." برگرفته از کتاب مردی در تبعید ابدی. ملاصدرا. نادرابراهیمی 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
باز هم غافل گیر شدم! امروز هم از رئیس دانشگاه ایمیل دریافت کردیم که فردا هم به دلیل ادامه برنامه اعتصاب ملی برای موضوع کاهش حقوق بازنشستگی، کلیه کلاس ها و آزمون ها و قرار ملاقات ها در دانشگاه لغو است. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان☺️ کلی خوشحال شدم؛ آخه فردا برای ادامه پروژه ام با استادم قرار ملاقات داشتم. باز شک به دلم افتاد که حالا استاد با خودش نگه این دانشجو یه پیگیری نکرد... جهت محکم کاری یه ایمیل برای استاد ارسال کردم با این مضمون که با توجه به ایمیل رئیس دانشگاه جلسه دیدار ما لغو هست طبیعتا دیگه؟😊 دقایقی نگذشته بود که پاسخ استاد رسید! سلام، با توجه به اینکه در دانشگاه شرایط دیدار نیست اگر موافقی در فلان جا در مرکز شهر قرار دیدار بگذاریم تا شما کارت را ارائه دهی... من که دقایقی فقط به پاسخ استاد خیره شده بودم، از این همه حس تعهد و دغدغه مندی علمی عملی، کم آوردم و فقط زدم البته! ممنون از پاسختون... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
من و کارولین و بحث‌های عمیق! در فرانسه 🌼قسمت دوم اتاق کوچکتر از حد انتظارم بود. شاید فضای کافی برای یک فرش شش متری هم نداشت. و یک مبل راحتی رنگ و رو پریده که بعید می‌دانم ما در ایران آنجا را به عنوان اتاق مهمان در نظر بگیریم. یک کمد دیواری پر از کتاب و یک نمایشگر رایانه در دل آن. و مقابلش هم یک صندلی بدون پشتی، مثل آن صندلی‌های گرد پایه بلند در رستوران. صفحه کلید رایانه، رنگ و روی سفیدی اش را از دست داده بود و جای انگشتان برای تایپ سیاه شده بود... نشستم و چای را آورد. تازه از ایران برگشته بودم. پرسید سفر خوش گذشت؟ گفتم: خیلی... و هر زمان برمی‌گردم تا چند روز حالم گرفته است... احساس کردم با کمی تعجب نگاهم کرد. آخه عموما اینجا افراد از کشور خودشان بد می گویند... در حین چای خوردن گفتم: راستی دوست داری تصاویر ایران را ببینی؟ ابراز علاقه کرد... من هم شروع کردم تصاویر را نشان دادن. با هر تصویر هیجان نشان می‌داد و منم با شوق توضیح می‌دادم. گفت: واقعا باید به ایران هم سفر کنیم! خیلی خاص و متفاوت است. گفتم: غیر این نیست و باید تجربه کنی. گفت: حالا واقعا امن هست؟ به همسرم در محل کارش گفه اند: به ایران سفر نکند؛ ایران جزء کشورهای خطرناک و ناامن است! دست گذاشته بود رو نقطه حساس! توام با ناراحتی خندیدیم! نمی دانم دقیقا چه می شود! گفتم: امان از این تبلیغات سیاه. من نمی دانم چه مشکلی با ایران دارند آخه! بابا هر توریستی به ایران می آید به به و چه چه از زبانش نمی افتد، من نمی دانم اینها چرا دوست دارند کشور عزیزم را این طور نمایش دهند. از این همه جدی شدنم و بهم ریختگی ام متحیر نگاهم می کرد. گفتم: آخه دل پر دردی دارم! بعد گفتم: این طوری نمیشه بیا با هم چند مستند که خود توریست هایی که به ایران آمده اند و ساخته اند را در یوتیوب ببینیم. مستند کوتاه اما جذاب "به ایران نرو" را برایش گذاشتم. قبلا از این مستند گفته بودم. سازنده، به شکل معکوس از جملات استفاده می کند که نشان دهد چقدر در خصوص ایران دروغ می گویند. می دید و بلند می خندید! خیلی خوشش آمده بود از مستند. گفت: نه! ما باید ایران را تجربه کنیم... گفتم: اصلا بیا با هم برویم؛ اصلا مهمان ما، فکر هتل هم نباش! چشمانش برق می زد. و هی می گفت: شما خیلی مهربونید... بعد هم خب اینا که تعارف ندارن! گفت: بیا تنظیم کنیم تابستان با هم بلیط بگیریم و بریم. منم بالبخند از صمیم قلب گفتم: حتما! چی از این بهتر... اما یه دفعه یه مکثی کرد و اشاره کرد به روسریم؛ گفت: ولی این یک مشکل را دارد؛ زنان مجبورند... و اینجوری شد که بحث های جدی ما شروع شد.😊 ادامه دارد... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance https://www.aparat.com/v/Rd2mQ/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87_Don%26%23039%3Bt_go_to_Iran_%28%D8%A8%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%86%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%29
سوغاتی دوست تونسی‌ام دوباری که از ایران برگشتم برایش سوغاتی آوردم. می‌دانستم تازه از تونس برگشته، پیام احوالپرسی دادم. خوشحال شد و پاسخ داد که هم را ببینیم و برایم چیزی دارد. رفتم دیدنش. سوغاتی‌اش این سه تابلوی پیوسته به هم بود. خیلی ابراز احساس کردم از چنین هدیه‌ای. از این همه خوش‌آمدنم، ذوق کرده بود. بعد با هیجان توضیح داد که این تصاویر تونس قدیم... است. آن کوچه‌های باصفا، آن درهای کلون دار و آن بانوان محجبه. دست گذاشت روی تصویر وسط، گفت: ببین این پوشش زنان قدیم بوده است. نامش را گفت، که در خاطرم نمانده‌. گفتم: می‌شناسم، همین الان هم پوشش بسیاری از بانوان #کشورم_ایران همین است. از در و کلون گفت. گفتم این را هم می‌شناسم. در ایران هم همین بوده. و توضیح دادم که دو کلون متفاوت برای تشخیص این بوده که خانم پشت در است یا آقا. هیجان زده شد و گفت: برای ما هم همین طور... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
دانشگاه همچنان تعطیل است... برخی اساتید کلاس‌هایشان را در ساختمان‌هایی خارج از دانشگاه برگزار می کنند. هر روز از رئیس دانشگاه ایمیل دریافت می کنیم که باید درک کنیم و موضوع جدی است... دیروز هم استادمان با ایمیل خبرداد که نمی تواند بیاید. چون منزلش در پاریس است و سیستم حمل و نقل در اعتصاب... دوستم گفت: باز جای شکرش باقی است که در پاریس نیستیم. مترو و اتوبوس و قطار وضعیت بدی دارد. دیروز تلویزیون نشان می داد که مردم با ازدحام و فشار شدید می خواهند سوار قطارها در مترو شوند، چون بخاطر اعتصاب خیلی تعدادش کم شده در سطح شهر هم ترافیک در مرکز شهر واقعا فاجعه است... چند روز پیش هم دوست دیگرم که سفر به آمستردام داشت، بخاطر اعتصاب حمل و نقل هوایی آن ها را با اتوبوس به شهر دیگر بردند و بعد از تاخیر چند ساعته با پرواز دیگر رفته اند... به دوستم گفتم: خب اینها همه بخاطر تصمیم دولت در کاهش حقوق بازنشستگی است. داستان کمبود بنزین در پمپ بنزین ها چیست؟ خندید و به پیشانی‌اش زد و گفت: آن که داستان مجزا دارد. بخاطر افزایش قیمت است. گفتم: خب دولت چرا چنین تصمیاتی می‌گیرد؟ گفت: چون مثل پدران ما کارمند بازنشسته نیستند که مشکلاتمان را درک کنند. الان من واقعا در هزینه ادامه تدریسم مشکل دارم. خودم شغلی ندارم. پدرم هم یک کارمند ساده است و توان حمایت مالی من را ندارد. نمی دانم چه کنم... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
تفکر استراتژیک در کمک های فکری که به شکل حضوری برای دوستان ایرانی در اینجا پیش می آید به این رسیده ام که: مهاجرت، سفر بلند مدت، دوری از خانه و خانواده و دوستان هم درک، تغییر مسیر عادی زندگی، دوری از معنویت و محشور بودن با عمق مادیات، دوندگی های پر تنوع برای ساختن و اداره ی یک زندگی از صفر، دغدغه مالی، غربت، تنهایی، کم شدن صبر و حوصله بر اساس همین فشارها برای دست یابی به اهداف از قبل در نظر گرفته شده و یا داشتن تصوری به دور از واقع از زندگی در غرب و دچار یک سرخوردگی عمیق شدن، همه و همه فرد را بیشتر از در وطن شاید، دچار حس گمگشتگی یا بی انگیزگی می کند و نیاز به پاسخ و راهنمایی، بیشتر مورد احتیاجش می شود. شاید در یک نگاه تجربه این لحظات حقیقتا سخت، یک تهدید بزرگ برای سلامت روح و روان به چشم آید، اما همین لحظات برای کسی که از کثرت و هیاهو به وحدت و خلوت رسیده است می تواند یک فرصت طلایی شود برای تفکر عمیق و هدفدار و خودشناسی و باز اندیشی و بازسازی و در نهایت رشد و تعالی و خودشکوفایی. وقتی از هدف خلقت کل جهان می رسی به هدف خلقت خودت و بعد خودت مهم می شوی که چه کسی هستی و ماهیت و جوهر وجودی ات چیست و فکر و ذکرت میشه شناخت این موجود پیچیده، بعد از یک شناخت نسبی و تشخیص نسبتت به خالقت و محیط پیرامونت و بعد محاسبه افق و تعریف چشم انداز و هدف ات و تعیین نقطه مطلوب. خیلی هیجان انگیز می شود داستان زندگی. و بعد هم محاسبه وضعیت موجود و بررسی داشته ها و تعیین مسیر و تعریف ماموریت... این می شود که می رسیم به نوعی تفکر راهبردی، برنامه ریزی راهبردی و در یک نگاه، مدیریت راهبردی خود برای رسیدن به آنچه با تفکر و باور دست یابی، آن را ارزشمند تشخیص داده ایم. و اگر بخواهیم ناظر به ثمرات صحبت کنیم، می رسیم به یک حس آرامش و رضایت از خود و خالق خود، بهره مندی با طمانینه از فرصت حیات، بی نگرانی و دلهره، بی اضطراب و دلواپسی و بدون پریشان حالی و درماندگی. غرق در انگیزه های پرعمق و با ارتفاع که مولد همت های بلند و پر دوام می شود. به نظر این گمشده بشر امروز است. و راه حل همه بحران های بشر امروز... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
شوک غم انگیز فرانسوی پارسال بود که دوست ایرانی ام با ناراحتی گفت: همکارم (آقا) در سن چهل سالگی، در یکی از بهترین شرکت های فرانسوی، با بهترین حقوق، واقعا نمی دانم چرا! اما خبر رسید که خودکشی کرده است... من خیلی به فکر فرو رفتم... همین چند روز پیش بود که دوباره دوستم را دیدم؛ با حال محزون و پریشان گفت: همه در شوکیم! گفتم چی شده؟! گفت: یک همکار ۲۲ ساله داشتیم (پسر)؛ خوشفکر، دوست داشتنی، همیشه لبخند به لب داشت، بی آزار و کم حرف... خب؟ امروز سر کار نیامد... بعد خبر رسید که پدرش زنگ زده و گفته که خودکشی کرده است... من هم در شوک فرو رفتم... گفتم: مشکلی داشت؟ گفت: در ظاهر همه چیز خوب بود... شغل عالی. حقوق عالی. نمی دانم... گفتم: خوب این همه چیز یک انسان نمی شود که! انسان نیازهای دیگر هم دارد. نیازهایی که صرفا رفاه مادی توان برطرف کردنش را ندارد. گفت: حالا مشاور آورده اند که با همه ما حرف بزند. ببیند ما مشکلی نداریم؟ ما تحت تاثیر قرار نگیریم و ... گفتم: مسیحی بود؟ گفت: نه. گفته اند هیچ دینی نداشته. لذا مراسم سوزاندن جسدش را دارند و گفته اند هرکس تمایل دارد می تواند شرکت کند! بعد تعریف کرد که: بین بچه ها بحث خودکشی و کیفیت برخورد با جسد و جسم بی جان، شده و این دوست ایرانی ام گفته: دین ما مسلمانان، خودکشی را حرام کرده. ما معتقدیم وجود ما متعلق به خدا و امانت خداست و ما باید از آن تا آخرین لحظه مراقبت کنیم و حتی اختیار آسیب زدن به آن را نداریم. زمان پایان زندگی خود را هم در اختیار او می دانیم و بی احترامی می دانیم که در این امر دخالت کنیم. جسم این امانت حتی بعد مرگ هم باید دارای احترام باشد. ما در اسلام انسان سوزی نداریم. چه زنده، چه مرده. چون جسم را هم امانت خدا می دانیم؛ آن را با احترام به دست خاک می سپاریم. با این اعتقاد که از خاک هستیم و به خاک بر می گردیم و روزی از همین خاک مجدد برانگیخته می شویم. خیلی خوشم آمد از جواب های دوستم. و به وجودش و داشتنش در اینجا افتخار کردم. 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
فروش انواع گیوه، در بازار نوئل فرانسه😊 @ninfrance
تصویر ویترین سمت چپ، فرانسه است. چند روز پیش گرفتم. دو تصویر سمت راست را از ایران؛ مشهد. نزدیک حرم‌. همزمان چند غم قلبم را فشرده کرد: ۱. ما قهرمانان اسطوره ای داریم، اما عروسک‌هایش موجود نیست. ۲. ما حسین ابن علی و اصحابش را داریم، قهرمانان حماسی در نبرد حقیقی بین حق و باطل اما فرزندانمان تحت نام ایشان باید با قهرمانان ترسناک، خشن و توهمی، مانوس باشند. ۳. تحریمیم؛ تحریم علم و داروی آن‌ها؛ اما القا فکر و فرهنگ و سبک زندگی‌شان، هرگز! ۴. اسباب بازی بچه‌های ما باید هم تخیلی باشد، هم دور از فرهنگ ما و هم خارجی؛ یعنی از کودکی در دل فرهنگ دیگری بزرگ شو؛ اول انیمیشن‌هایش را ببین بعد با شخصیت‌هایش هم‌بازی باش تا روزگار کودکی‌ات بگذرد و شخصیت‌ات شکل بگیرد. دوستی دارم؛ روزی به خانه‌اش سر زدم و اتاق کودکانش. پسر ۶ساله‌اش عکس شهدای خلبان دفاع مقدس ایران را به دیوار چسبانده بود. بعد سر تصویر خلبان را بریده بود. تصویر سر خودش را خیلی بانمک چسبانده بود. مادرش می‌گفت: پر از حماسه شده. هر روز می‌گوید: پس من کی بزرگ می‌شوم... در روز حساب، بی شک از همه سوال خواهد شد؛ چه آن‌ها که سهمی دارند در تهیه و فروش این اسباب؛ چه پدر و مادرها. @ninfrance
عادی سازی جهانی از تصویر ضمیمه شده، عذر می‌خواهم... باور نمی کردم تلوزیون اینجا هر صحنه ای را نشان دهد، فکر می کردم واقعا صرفا شبکه خاص پولی اینطور باشد. فقط در همین حد بگویم که همه چیز را نشان می دهد....... و من نمی‌دانم چه بر کودکان اینجا می‌گذرد. آنچه از روش باز و باز شدن فرهنگ‌های کشورهای غربی به دستم آمده اصلی‌ترین‌‌اش عادی سازی است... یعنی اول یک چیز را نشان می دهند، بعد برخی اعتراضات انجام می شود، بعد اما قطع نمی شود و انقدر تکرار می‌شود تا به چشم مردم عادی شود. در یک نقل تاریخی شنیده بودم که یک دوره ای در پاریس بخاطر رواج بدپوششی تظاهرات هم برگزار شده بوده است... وقتی سند2030 به کشورم ایران آمد؛ آن ها که دقیق متوجه مسئله نشده بودند، مدام بخش های منطقی سند را پررنگ می کردند و می گفتند: آموزش دادن بد است؟ اما آن ها که با شیوه و فرهنگ غربی به شکل علمی و تاریخی آشنا بودند، می گفتند: آموزش بد نیست، اما چرا خودمان با داشته ها و فرهنگ خودمان آموزش ندهیم؟ در دل این سند مطالبی است که همان داستان دهکده جهانی است. یک شکل و یک دست کردن همه جهان به نفع ... شاید عجیب بیاید اما در واقع به نفع خواسته شیطان و قسمی که بعد طردش از بهشت خورد... حیا و عفت و پوشش، نجات بخش خود زن در درجه اول، نجات بخش خانواده در درجه دوم و نجات بخش جامعه در درجه سوم است. روزی به تفصیل در این خصوص از نگاه انسان شناسی و جامعه شناسی خواهم نوشت. تصویر فوق برگه رشد برادرزاده‌ام است. تصویر سمت چپ برای چهار سال پیش است، تصویر سمت راست برای امسال! این یک تصویر است، اما بپذیریم یا نپذیریم، تفکر و طراحی پشت آن است... می شد پوشش زن را از تیپ دهه شصت به دهه نود تغییر داد، اما آیا نیاز بود مادر بی حجاب شود، آستین‌هایش کوتاه شود و یقه اش باز؟ و آیا تا این حد متوقف می‌ماند؟ راه رفته غرب می‌گوید: نه! یکی از شیوه هایی که در کشور مانع از تفکر مردم می شود، شروع به تمسخر کردن برخی است؛ تمسخر که به چه چیزهایی گیر می‌دهید! اما بس است دیگر؛ یک روز باید مقابل این تمسخر ها ایستاد و فکر کرد، فکر... پروژه عادی سازی همیشه باید از یکجا کلید بخورد. و خورده است. پروژه‌ای که توقف ندارد... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
تصویر سمت چپ:برگه‌ رشد چهار سال پیش تصویر سمت راست: برگه رشد امسال ایران @ninfrance
انواع هویج و ترب در بازار میوه و سبزیجات فرانسه @ninfrance
من و کارولین و بحث‌های عمیق! در فرانسه 🌼قسمت سوم گفت: مجبور کردن زنان به حجاب مغایر آزادی انسان هست. من با این مسئله نمی توانم کنار بیایم. من شنیده ام نظام سیاسی شما مردم را مجبور می کند به حجاب. گفتم: فلسفه دارد این پوشش. اگر اجبار نظام سیاسی کشور بود، پس چرا من اینجا هم حجاب دارم؟ اینجا که کسی با من کاری ندارد. تازه مشکلاتی هم بخاطر حجابم تا امروز داشته ام. شانه بالا انداخت، طوری که انگار تا بحال از این زاویه نگاه نکرده است. ( این را از این جهت گفتم که تقریبا عموم خارجی ها فکر می کنند زنان در ایران به زور حکومت پوشش دارند، و حتی یک نفر هم راضی به این پوشش داشتن نیست. اصلا نگاهی دینی به حجاب ندارند و اینکه موضوع امر خداست، و فلسفه قانونی شدن آن در نظام اسلامی هم همین است.) حتی با وجود این همه محجبه در کشورهایشان باز هم انگار فکر دچار یک قفل شدگی باشد، در خصوص ایران اینطور فکر می کنند و البته در خصوص سایر کشورها هم فکر می کنند یک دستور مذهبی است و زنان به حکم قانون دینی با کراهت به این کار می پردازند. البته فضای اینجا به شکلی است که اگر چهار سال هم با همین حجاب بروی و بیایی یک نفر هم از تو نمی پرسد چرا حجاب داری؟ کلا در ذهن ها یک پیش داوری و قضاوت متاثر از رسانه تعریف شده و پرونده اش بسته شده. در واقع چون تعریف دین را هم سلیقه شخصی برایشان تعریف کرده اند، پوشش را هم سلیقه شخصی می دانند و مثل ما که تعجب می کنیم از نوع پوشش برخی که به نظرمون عجیب و غریب می آید و می گوییم سلیقه اش این است دیگر... او هم چنین نگاهی به پوشش ما دارد. سلیقه اش این است دیگر. تا این حد که تصور می کنند در خانه هم به همین شکل هستیم. این را زمانی متوجه شدم که تصاویری خودمانی مان را تا جشن های ازدواجمان نشان می دادم و واکنش ها برایم بسیار جالب بود. تا امروز همه تصور می کردند ما حتی جشن های ازدواجمان را هم با حجاب سپری می کنیم. یادتان می آید آن بحث استعمار فکری را که قبلا مطرح کرده بودم؟ در ادامه آن را خواهم فرستاد. گفتم باید فلسفه اش را برایت بگویم. مشتاق نشان داد خودش را. از اشتیاقش ذوق کردم، و شروع کردم... ادامه دارد. 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
استعمار نو و تعطیلی فکر «استعمار کهنه، استعمار نظامی است؛ استعمار نو چه استعماری است؟ استعمار یعنی تعطیلی فکر. نه به آن معنا که اجازه ندهند شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهد شما فکر کنید؛ آن هم نه به این صورت که اگر فکر کردیدشما را بزند؛ نه، بلکه اجازه ندهد نیازها، شما را به فکر وادارد. می خواهد به مجرد اینکه نیازی پیدا کنید، از شما رفع نیاز کند؛ این یعنی تعطیلی فکر. استعمار می خواهد به جای شما فکر کند، شما را آماده خور خودش قرار بدهد. به جای شما در قضیه فکر کند و محصولات فکرش را به صورت سیصد چهارصد کتاب در اختیار شما بگذارد و بعد هم هرکسی این مطالب را قبول و باور داشته باشد و به کار ببندد، به او لقب کارشناس، توانمند، مدیر، مدبر و فرهیخته بدهد. یک امر ضد ارزشی را ارزش جلوه می دهد. استعمار نو، استعمار رسیدن به جواب قبل از رسیدن به سوال است..." برگرفته از کتاب تفکر؛محی الدین حائری شیرازی 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
جشن نوئل در غرب 25 دسامبر در تقویم میلادی به شکل قراردادی میلاد حضرت عیسی سلام الله علیه (البته از نظر کاتولیک ها) و با نام نوئل، ثبت شده و جزء روزهای تعطیل رسمی مذهبی در غرب است. آنچه برای من در این داستان قابل توجه و البته غم انگیز است، این است که از جوانان کشورهایی که دین رسمی شان مسیحیت است، و همین دوستان فرانسوی بخصوص، بارها شنیده ام که اصلا کاری به فلسفه تعطیلی این روز و جشن خواندنش ندارند. یعنی می گویند ما کاری نداریم که این روز تولد مسیح است، ما خوشحالیم که تعطیلیم، جشن می گیریم، مهمانی داریم و کادو می گیریم. همین. همکلاسی ام می گفت: "نوئل برای ما یک دورهمی خانوادگی است و آن وعده شام و آن هدیه های بعدش. آن درخت کاج تزئین شده است و آن تصوری که بابانوئل برای ما هدیه می آورد. همین. کسی کاری به تولد مسیح ندارد. بخاطر همین ما می گوییم این یک برنامه تجاری شده است و وجه مذهبی اش را از دست داده است." البته هرچند مذهبی های مسیحی معتقد برنامه خود را در این روز در کلیساها دارند، اما خب فراگیر نیست و من فکر می کردم که وقتی در کل دوران تحصیلی و تربیتی کودک خبری از آموزش و پرورش مذهبی در مدارس نیست، چه انتظاری می رود که چیزی بداند یا باوری در قلب داشته باشد؟ فرانسه بعد از تصمیمش در خصوص جدایی دین از سیاست، تصمیم به جدایی دین از نظام آموزش پرورش هم گرفت و مدارس دولتی هیچ محتوا یا حتی نام ونشانی از دین نباید با خود داشته باشند. برخی دوستانم در ایران می گفتند: بهتر نبود دین در مدارس ما هم نبود؟ و مدرسه می شد جایی فقط برای تحصیل علم مادی دنیا؟ و من پاسخ می دهم که اگر بهتر بود الان باید غرب به انسان کامل با همه آرامش و لذت مورد نیاز رسیده بود. اما می بینیم که بله در علم مادی پیشرفت کرد، خب چون همه تمرکزش را در این بخش گذاشت. اما آیا به ابعاد دیگر انسان هم دست یافت و نیازهایش را هم پاسخ داد؟ وقتی خبر استفاده کودکان در مدارس از قرص های روان گردان، مشروبات الکلی و مواد مخدر را در سایت هایشان می خوانم. و بچه ها هم دلیلش را ناآرامی و اضطراب و افسردگی خود ذکر می کنند، با خود می گویم پس علم صرف نمی تواند انسان را به آرامش و نشاط و لذتی که در جستجویش هست برساند. کسب علم مادی یک شاخه از هزار شاخه وجود انسان است که نیاز به آموختن و بهره مندی از آن را دارد. حالا هرچه آموزش اجتماعی بدهند و قوانین اجتماعی وضع کنند، اما بچه ها را از دین دور نگه دارند، آن نیروی خودنگهدار پنهان در درون هر انسان را که عالم را محضر خدا ببیند که به دور از کنترل اجتماعی از خودش در برابر خطاها و اشتباهات محافظت کند، نخواهند توانست که فعال کنند. یادم می آید بارها همان کتب دینی و عربی در دوران تحصیلم کمک کارم در جهت درست دادن به تفکرم در خصوص فلسفه خلقت و یافتن پاسخ برخی سوالاتم بود. همان دبیر پرورشی موثر در تربیت و رشدم بود. و همان معلم دینی و عربی روشن کننده راهم در شناخت کتاب دستورالعمل چگونه زندگی کردنم برای پرورش تمام ابعاد وجودم بنام قرآن بود. 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
سال گذشته همین ایام در پاریس بودم. فرصت نشد همه تصاویر را در کانال ارسال کنم. سعی می کنم بخشی از تصاویر را حداقل در سالگردش ارسال نمایم. از شوک هایی که در پاریس بهم وارد شد؛ تعداد زیاد بی خانمان ها در خیابان بود. در سرمایی که ما با چند لباس تاب و توان زیاد در خیابان ماندن را نداشتیم؛ شاهد مردمی بودم که در خیابان روز را تا شب و شب را تا صبح سپری می کردند... اینجا مردی مقابل موزه شکوهمند! لوور خوابیده بود... پاریس؛ دسامبر2018 @ninfrance
شب نوئل بود. جلوی نورافکن های ویترین یک فروشگاه بسیار گرانقیمت خوابیده بود. با خودم گفتم شاید با عمد اینجا خوابیده تا تفاوت فاصله طبقاتی ایجاد شده و بی تفاوتی انسانها را نسبت به هم نشان دهد... پاریس؛ دسامبر 2018 @ninfrance
یه نکته خیلی مهم روان‌شناسی یا فلسفی هست که می گه: هیچ وقت باطن زندگیت رو با ظاهر زندگی افراد مقایسه نکن... چرا؟ چون عقلا مقایسه غلطیه... بارها دیده‌ام که افراد زیادی از زندگی و داشته‌ها و نداشته‌های خود ناراضی بوده اند و چشم به دیگری داشته اند و با دیدن صرفا ظاهر زندگی فرد، و بیخبری از باطنش، مبتلا به یک مقایسه نامعقول شده اند و همین باعث شده احساس یاس و رنج و غم و نارضایتی از وضعیت موجودشان باعث شود به دنبال سراب، آنچه داشته اند را هم از دست بدهند که در خیلی موارد قابل جبران نبوده است... اینستاگرام و تصاویری که مردم از ویترین تزئین‌شده زندگی خودشون می گذارند، گواه این ماجراست... فکر می‌کنم این مسئله در نگاه کلان هم صدق می کنه. یک نفر در کشورش همه مشکلات درونی اش را به وضوح می بینه اما متاسفانه این باطن زندگی اش را با ظاهر زیبا و فریبنده کشور دیگر مقایسه می کنه. بی‌خبر از مشکلات طبیعی موجود در هر زندگی در هرجایی... بعد دچار افسردگی می شه و تصور می کنه حتما آن ها در خوشی محض هستند و ما محروم... بعد تبعات و عوارض بی‌شمار رفتاری‌اش را خودش، خانواده‌اش و جامعه باید متحمل بشن... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
اینجا زبان تمام رایانه‌ها و برنامه‌های نرم افزاری، فرانسوی است. استاد برای تمرین کار بر تصویر از ما خواست از نت یک برنامه رایگان ویرایش تصویر دانلود کنیم. نامش را هم گفته بود. من دانلود کردم اما بعد متوجه شدم برای همه فرانسوی است و برای من نسخه انگلیسی. بعد که با دوستم سر کلاس با رایانه‌ شخصی من کار می‌کردیم، دوستم گیج شده بود و نمی‌توانست با آن کار کند. باورم نمی‌شد... با اینکه مسلط به کار با رایانه بود اما حتی گزینه ذخیره کردن را هم نمی‌دانست که save می‌شود‌. چون تمام دوران تحصیل همه چیز به زبان فرانسه بوده و به زبان فرانسه آموخته. یادم می‌آید مدتی در ایران برنامه Word را فارسی سازی کرده بودند و من هم نصب کردم. بعد مورد آماج تیکه و تمسخر دوستان قرار گرفتم که دیگه برنامه‌ای که اونا! ساختن که نمیشه فارسیش کنید. به زبان سازندگانش احترام بگذارید!!!!... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
نمک ایران در فروشگاه لوکس فرانسه؛ حدود ۱۰۰ گرم به قیمت ۴ یورو نمک طبیعی ایران در فروشگاه لوکس فرانسه؛ حدود ۱۰۰ گرم به قیمت ۴ یورو؛ به پول ایران حدود ۵۸ هزارتومان. @ninfrance
من و کارولین و بحث های عمیق! در فرانسه 🌼 قسمت چهارم گفتم: اول اینکه حجاب خانم ها الان در ایران اون چیزی نیست که در رسانه های شما عموما نشون میدن به عمد... تلفن همراهم را برداشتم و با یه جستجو ساده تصویر رنگی پوشش باز برخی دختران ایرانی را نشانش دادم. گفتم ببین الان این پوشش هم هست اما سخت گیری برای چنین پوششی وجود ندارد. فقط انتظار هست که زن در حد متعارف خودش را بپوشاند؛نگران نباش که تو اگر بخواهی بیایی برای پوششت خیلی سخت گیری ببینی... با تعجب به تصاویر نگاه کرد. از چشمانش می خواندم که خلاف پیش زمینه ذهنی اش را دارد می بیند. گفتم اما اصل پوشش؛ ما برای اصل پوشش فلسفه داریم. منطق داریم. ما مسلمان هستیم. قانون اجتماعی نوشته شده ما بر اساس احکام دینی مان هست. ما معتقدیم احکام دینی ما برگرفته از آیات کتاب آسمانی مان است و کتاب آسمانی مان از طرف خداست و خداوند که خالق ماست و برنامه نویسی وجود ما به دست او بوده است دو جنس خلق کرده است که هر دو جنس دارای ویژگی های منحصر به خود اما تکمیل کننده هم هستند. جنس زن را دارای زیبایی های خاص آفریده که جنس مرد این ظرفیت ها را ندارد. به همین خاطر کششی این بین تعریف شده است که موثر در جذب این دو جنس به هم برای هدف مشخصی است که نامش خانواده است. حالا این خالق از این مخلوق خواسته که این زیبایی ها را در چهارچوب مشخص خرج کن که به نفع خودت و خانواده خودت و جامعه خودت باشد. کارولین همین طوری من را نگاه می کرد. احساس می کردم خیلی نمی فهمد چی می گویم. احساس می کردم ربط پوشش داشتن را با این نفع نمی فهمد و به نظرش چون پوشش یک نوع محدودیت محسوب میشود و کلمه محدودیت بار منفی دارد، پس پوشش حتما چیز غیرمفیدی برای زن محسوب می شود. دیدم اینطوری نمی شود و باید وارد مثال و مصداق شوم... گفتم: تو الان همسر داری، درسته؟ گفت: آره. گفتم: دوست داری این همسر فقط برای تو باشه؟ یا دوست داری در خیابان یا محل کار با زنان دیگر هم دمخور باشه؟ با شتاب سر تکان داد که نه دوست ندارد. گفتم: دوست داری توجهش فقط به تو باشه یا برایت مهم نیست؟ با سر نشان داد که برایش مهم است. بعد از حالت راحتی که روی مبل نشسته بود، تغییر وضعیت داد، پاهایش را در بغل گرفت؛ انگار چیزی خاطرش را اذیت کرده باشد و مسئله برایش جدی شده باشد، حالت عمیق تر گوش دادن به خودش گرفت. طوری که حس کردم حالا دارد منظورم را می فهمد... گفتم: ما معتقدیم، پوشش زن اول از همه لطف به همجنس های خودش هست. چون همه زنان دارای زیبایی برابر نیستند. و در رقابت با هم کم می آورند و این باعث می شود از وجود و حضور هم در رنج و فشار روحی قرار بگیرند. و این زمانی است که زنانی که امکان و توان زیباتر کردن خود را دارند با این ارائه برتری در اجتماع، باعث سرخوردگی بقیه هم جنس های خود شوند. نتیجه اش هم این می شود که یا برخی از افسردگی رنج ببرند یا برخی رو بیاورند به انواع دستکاری و جراحی در صورت و اندامشان... با سر تایید کرد... گفتم: پس این از آسیب به خود و جنس خود در صورتی که پوشش حذف شود و جسمانیت زن نقش موثری در هویتش بازی کند. اما آسیب به خانواده خود و خانواده دیگران... ادامه دارد... 🌸مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
نورِ راهِ من صبر و عشق تو... چند سالی می‌شد که نیمه شعبان‌ها، برادرم، به کمک رفقایش، کل کوچه را ریسه می‌کشید و تزئین و چراغانی و برپایی جشن... همیشه تشویقش می‌کردم و از چند روز قبل تا جایی که می‌شد کمک. یک سال، مشغله کاری مانع این کمک و همراهی شد. ظاهرا آن سال از هر سو دست تنها شده بود و کارها خوب پیش نرفته بود... از سر کار دربست گرفتم و ظهر گذشته بود که خودم را رساندم به کوچه. دیدم زیر تیغ آفتاب کنار کوچه نشسته، سرش پایین است و با دست راست پیشانی‌اش را گرفته. هیچ کس در کوچه نبود. وسایل وسط کوچه پخش بود و فقط یک پسر نوجوان روی نردبان در حال نصب ریسه نیمه کاره رها شده؛ با صورت خیس عرق... دویدم سمت برادرم و گفتم: چی شده؟؟ سرش رو بلند کرد و یه نگاهی از سر یأس بهم انداخت و گفت: تمومه! دیگه نمی‌تونم... امسال دیگه نمی‌رسیم... بغض گلوم رو گرفت... اما به رو نیاوردم. صدام رو صاف کردم و گفتم: پاشو پاشو! چی تمومه!! خودم کمکت می کنم. الان زنگ می‌زنم دوستام هم بیان... شروع کردم سریع جلوش تماس گرفتن و وسایل رو از روی زمین جمع کردن. اولین دوستم سریع خودش رو رسوند و بعد هم بقیه... یه دفعه انگار جان تازه گرفته باشه، بلند شد و رفت سمت ریسه‌ها... لحظاتی تنها شدم... همزمان که تزئینات رو جمع می کردم قطرات اشک هم می‌چکید... سلام دادم به حضرت زینب سلام الله علیها... گفتم: چقدر موثره نقش خواهر برای برادر، خانم... از شما آموختم. شکر از بودنتون و داشتنتون و درس‌هایی که دادید... اون سال همه چیز معجزه‌وار پشت سر هم جور شد و جشن باشکوهی برپا و یکی از شیرین‌ترین شبهای عمرم... زینب ای گل محمدی مونس حسین خوش آمدی تو صبور آل احمدی نور فاطمه خوش آمدی... امشب شب میلادشان، گفتم چیزی جهت عرض ارادت بنویسم، ناگهان این خاطره در ذهنم جلوه کرد... 🎉🎊 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه @ninfrance
نیمه شعبانی که، زینبی شد... ایران @ninfrance