#اگر_اونجا_بده_چرا_رفتید؟
مقدمه
این جمله رایج ترین جمله ای است که از هموطنان ایرانی ساکن ایران می شنوم، وقتی از برخی ضعف های زندگی در فرانسه یا هلند می گویم و یا در مقایسه از قوت های ایران تعریف می کنم.
جمله بدترش این است که اگر آنجا جهنمه، ایران بهشت، چرا بر نمی گردید در همین بهشت خودتان زندگی کنید؟
برخی هم البته کاملا با دغدغه رسیدن به جواب خالصانه می پرسند که واقعا چرا رفتید؟ کشور خودتان چی کم داشت؟ یا آنجا چی داره مگه؟
برخی هم به این شکل سوال دارند که: آیا اشکال ندارد زندگی در کشورهایی که مالیات می گیرند و صرف شاید ضد اسلام و مسلمین هم بشود؟ و اینکه حضور شما تقویت اون کشور نیست؟؟
تمام این سوالات، سوال خودم هم بود قبل از سفر و تجربه این سفر و این چند صباح زندگی در خارج از ایران - تا ان شا الله روزی که به کشور عزیزم برگردم - درس های زیادی برایم داشت که بخاطر تکرار سوال دوستان به نظرم رسید در قالب چند پست تا حد دریافت تا امروزم آن ها را در کانال به اشتراک بگذارم:
ادامه در پس بعدی:
👇👇👇👇👇👇
💡مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه و هلند
@ninfrance
#اگر_اونجا_بده_چرا_رفتید؟
قسمت اول
۱. از ریشه برخی از تفکرات ما در ایران اشتباه است و دلایل مختلف دارد که از جمله می تواند به نقش پرنگ رسانه های فارسی زبان برگردد به دلیل فضاسازی که انجام می دهند و یا رایج نبودن سفر یا زندگی مردم ما برای مدتی در کشورهای مختلف و بازگشت یا عدم بازگشت به کشور خود.
وقتی به #فرانسه سفر کردم دیدم کشور ۷۲ ملت است و از هر ملیتی در آن وجود دارد. لزوما همه آنها از کشورهای کمتر توسعه یافته نبودند. در یک کلاس یادگیری زبان فرانسه ما از آلمان و اسپانیا و روسیه و سوئد و امریکا هم همکلاسی داشتیم و این برایشان یک فرهنگ رایج بود که به کشورهای مختلف سفر کنند و از این طریق تجربه کسب کنند. برخی سفرهای کوتاه داشتند و قصد داشتند نهایت به کشور خود بازگردند بعضی هم اصلا بخاطر مثلا ازدواج با یک فرانسوی از اسپانیا به فرانسه نقل مکان کرده بودند و در پی یادگیری زبان فرانسه و یافتن شغل بودند.
یعنی لزوما رفتن جوانان یک کشور به کشور دیگر فرار مغزها نیست! اصولا هرکس به کشوری سفر می کند حتی برای تحصیل معنی اش این نیست که مغز هست🤓. طبیعی است که جوانان برای تجربه سایر نظام های آموزشی یا دلایل دیگر به کشورهای یکدیگر سفر کنند و لزوما بحث پایین تر بودن کشور خودشان یا بالاتر بودن کشور مقصد نیست.
خلاصه که از این زاویه اتفاقا برای کشورها یک امتیاز محسوب می شود که جوانانشان تجربه زندگی در دیگر کشورها و زندگی در آن را دارا باشند. ضعف ها و قوت های کشورها را ببینند و دید بازتر و معقول تر به زندگی خود داشته باشند. یاد بگیرند که مرغ همسایه غاز نیست و لزوما هر سفری تجربه موفق و مثبت هم می تواند نداشته باشد که خودم بارها شاهد انتقاد و اعتراض دانشجویان از تصوری که از کشور فرانسه مثلا داشتند و تجربه واقعی که در حال کسبش بودند، بوده ام.
برای مثال در حال حاضر طرحی دانشگاهی در اروپا رایج است با عنوان اراسموس که در صورتی که با این طرح در دانشگاه ثبت نام شوید، اگر مثلا در مقطع دکتری هستید هر سال از پروژه تحقیقی را باید در یک کشور متفاوت بگذرانید و شنیدم از یکی از اساتید فرانسه که می گفت: راستش ما می دانیم دانشجویی که هر سال به یک کشور جدید نقل مکان کند چقدر ممکن است اتلاف زمان و فرصت داشته باشد تا بتواند در کشور دیگر مستقر شود یا در نظام آموزشی آنجا جای خود را پیدا کند و ... یا حتی به دلیل تفاوت ها و جذابیت هایش خیلی نرسد درس بخواند و کار انجام دهد اما چنین کسی با دانشجویی که صرفا در یک محیط و در یک دانشگاه و با تعداد محدودی استاد و همکلاسی مرتبط است تفاوت زیادی پیدا می کند. پختگی، اعتماد به نفس و شکل گیری شبکه ارتباطی گسترده و بین المللی این فرد از او یک فرد موثر تر و موفق تر در ادامه کار و زندگی می سازد...
این شاید اولین پاسخ به سوالات فوق باشد که اساسا طرح این سوال که چرا رفتید در یک کشور دیگر تحصیل کنید مگه کشور خودتان این رشته را نداشت؟ یا چه مشکلی داشت؟ غلط است.
تجربه نظام های آموزشی دنیا و آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم یک کشور دیگر و شکل گیری ارتباط با مردم و جوانان ملیت های مختلف و اساتیدشان آثار و برکاتی دارد که برای یک فردی که فقط در یک مجموعه محدود روزگار را سپری می کند شاید غیرقابل دریافت باشد.
همچنین به طور کل، تجربه هجرت از یک مکان به مکان دیگر، سختی دل کندن از داشته ها، تجربه ای نظیر مرگ ( گذاشتن همه چیز و گذشتن از آن)، ساختن یک زندگی جدید از صفر، تلاش شبانه روزی برای تطبیق زمانی و مکانی و کاری و ... هرچند همگی سخت است اما ارزش افزوده ای در انسان از نظر فکری و روحی و شخصیتی تولید می کند که یک زندگی ثابت و یکجانشینی آن را به انسان نمی بخشد.
در آیات قرآن و روایات ما هم به کرات تاکید بر تجربه هجرت و مهاجرت و سفر و سیرو فی الارض شده است که شاید به خوبی در این بخش آموزش ندیدیم که به سختی با آن کنار می آییم و متاسفانه ملاک انتخابمان برای حرکت، بهره مندی از دنیا بدون تجربه سختی است که پرواضح در این دنیا، نابرده رنج گنج میسر نمی شود.
اینطوری می شود که برخی می پرسند: سخت نبود؟ و اگر جواب بدهم چرا خیلی سخت بود و هست. می گویند: پس چرا رفتید؟ ارزشش را داشت؟
و من باید جواب بدهم: بستگی به هدف انسان در زندگی دارد. اگر ملاک انتخاب، سختی نکشیدن در این دنیا باشد. قطعا ارزشش را ندارد. اما اگر ملاک، هدفی است که برای تحقق و رسیدن به آن باید این مسیر را طی کرد، انسان فعالانه تن به سختی می دهد تا به تجربه لذت رسیدن به آنچه هدف خود در این دنیا انتخاب کرده، برسد. مثلا ممکن است کسی به این نتیجه رسیده باشد که برای موثر و مفیدتر بودن در کشور خود لازم است یک دوره زمانی به چند کشور سفر کند و از نزدیک تجربه کسب کند، خب این فرد ناگزیر است که این مسیر را انتخاب کند، حتی با آگاهی از سختی های پیش رویش...
#هلند
@ninfrance