زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن...
وقتی کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» دست نوشتههای شهید چمران در آمریکا، لبنان و ایران را میخواندم، از حوادثی باخبر شدم که هیچ از آن نمی دانستم. هیچ. هیچ معلمی، مدرسی، استاد دانشگاهی، یکی از اینها را برایم نگفته بود. ولی خداوند خیرکثیر دهد به کسانی که قلم دست می گیرند و وقایع را ثبت می کند و خیر بیشتر به کسانی که ناشر و گسترش دهنده این نوشتهها هستند. همینها هستند که شخصیت ساز و هویت ساز هستند.
میخواستم از تدریسم درباره دفاع مقدس بنویسم که حوادث لبنان رخ داد و سنگین ترین آن که شهادت سیدحسن نصرالله بود که مرا باز به سمت این کتاب کشاند. کتابی که از روزگاری از لبنان می نویسد که حملات اسرائيلی ها جایی را سالم و انسانی را زنده باقی نگذاشته بود... بسیار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
این روزها خواهد گذشت. همان طور که پیش از این گذشته. همه این حوادث تا فجیع ترینش، در تاریخ رخ داده و عرصه های ابتلای دنیاست که ما هم از آن مستثنا نیستیم؛ تا بد و خوب ما و پیشتاز و موثر ما مشخص شود. اما آنچه بیش از همه توجه ام را به خود جلب کرده است که سر سجده سپاسگزاری بر نداریم اینست که در این خط و راه و صراط هستیم. می توانستیم ما هم غیر این باشیم. می توانستیم ما هم شامل این لعن باشیم که «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک» اما نیستیم.
درد و رنج و اندوه و تحمل فشار سختی ها که برای هرکسی به شکلی در این دنیا رخ می دهد قانون همیشگی این دنیا بوده. اما چقدر خوشحال باشیم که درد و رنج ما در حمایت از انسانیت حقیقی، و دغدغه نجات مظلوم و در مسیر مبارزه با ظالم و کافر به دین خداست؟
از این روست که از صمیم قلب بگوییم چه حلاوتی دارد مرگ اگر انسان در راه آرمانی معتبر بمیرد... و اعتبار آرمان ما ریخته شدن خون همین انسانهایی است که در طول تاریخ بشریت طرف خداوند و احکام و دستورات او و تلاش برای مبارزه با شیاطین و دنباله های او بوده اند. بهترین انسان ها از نظر صفات انسانی الهی به اعتراف انسانهای بسیار زیاد. و اینگونه هرکس در تنهایی خود می تواند بفهمد در حزب الله است یا در حزب غیر از الله... از این روست که برای مومن یاس هرگز رخ نمی دهد. چرا که بر مبنای آیه قرآن، رسالت و ماموریتش را در این دنیا مبارزه با باطل می بیند، وقتی از صمیم قلب معتقد است که زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن. اینگونه است که مصمم می گوید: چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم... چون هرگز به ناحق نمی کشد و جنگ و رزمش دفاع و نجات حق است و هرگز از کشته شدن بیم ندارد چرا که ماموریت خود را اینگونه به نحو احسن با عاقبت بخیری به پایان رسانده است.
ما فهمیده ایم که هدف خلقت این دنیا و انسان خوردن و خوابیدن و تولید مثل نبوده است. برای چیزی بالاتر پا به عرصه هستی گذاشته است و به همین خاطر، این روزها پر نورترین روزهای زندگی است وقتی تمام حق به مصاف تمام باطل می رود. و حق در هر دو حالت احساس پیروزی می کند و تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون، مبارزه می کند و هرگز در ذهن خود هم متصور نمی شود که غیر این به زندگی بی هدف و بی آرمان و بی برنامه ادامه دهد...
بر شما باد به خواندن این دست نوشته های شهید چمران. وقتی روزگار لبنان را اصلا پیش از انقلاب اسلامی ایران، پیش از وجود جمهوری اسلامی ایران شرح می دهد که چگونه اسرائیل روستا به روستایش را با خاک یکسان می کرده. مدرسه می زده. محل سکونت مردم را می زده و جایی از جنایتش در امان نبوده و چقدر کشته روی کشته می افتاده. می فهمید که داستان وجود این سگ هار واقعی است. ربطی به سیاست های امروز ندارد. می فهمید وقتی می گویند اسرائیل شر محض است و باید از صفحه روزگار محو شود، ریشه تاریخی دارد و دلایلش پر واضح روشن است که برای جنایت متولد شده، با جنایت بر این سرزمین حاکم شده و با جنایت برقرار مانده.
اینگونه است که مبارزه هم متولد می شود! اینگونه است که انسانهایی که بر مبنای فطرت خدایی زندگی می کنند نمی توانند سکوت کنند و بی تفاوت به خور و خواب و شهوت مشغول باشند.
وقتی امروز می بینیم که به زعم خیلی ها تصور می شد که اسرائیل فقط یک سرزمینی میخواست برای زندگی کردن. بعد از آن گوشه ای نشست و زندگی اش را ادامه داد. نه. او نقشه خاور میانه جدید را کشید و هیتلروار به این اندیشید که چرا همه این زمین ها برای من نباشد.
اما خب تا بوده تاریخ پر از این فرعون های متوهم بوده که سرنوشت همه شان یک شکل بوده؛ نابودی!
اگر اینها هم اهل خواندن تاریخ بشریت بودند میفهیدند که اصلا سنت و چینش این دنیا امکان برقرار ماندن باطل را در خود نمی پذیرد و دیر یا زود هرکس باطل و اهل باطل است به شکلی فردی یا جمعی نابود می شود. فردی اش می شود نمرود که با یک پشه که راه تنفسش را بست با صورت به زمین افتاد و جمعی اش می شود فرعون و لشگریانش که با امواج از همه شکافته دریا در یک لحظه برای همیشه نابود شدند.
این داستان تکراری تاریخ در هر دوره بشری پایان روشنی دارد. حزب الله هم الغالبون. گروهی که با خداست و خدا طرف آنهاست. حتی آنان که اهل آزمایش های تجربی هستند و فقط به ماده و تکرارپذیری یک پدیده اعتقاد دارند تا آن را یک قانون و قاعده علمی نام گذاری کنند به راحتی پس از خواندن تاریخ بشر می توانند به این قانون هم ایمان آورند که حق می آید و باطل می رود. و به شکل طبیعی باطل نابود شدنی است...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
اولین دست نوشته های شهید چمران در لبنان بر می گردد به سال ۱۹۶۷ که به شمسی می شود ۱۳۴۶.
نه انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و نه جمهوری اسلامی ایران برپا شده بود. شهید دکتر مصطفی چمران، در اوج مدارج علمی و دانشگاهی در آمریکا وقتی خبر مبارزه لبنانی ها را با رژیم جعلی اسرائیل می شنود با آرزوی آزادی قدس شریف از هر آنچه از دار دنیا از تعلقات و خواسته ها بوده دست می کشد و به لبنان سفر می کند.
در واقع از هر سوی جهان آزادگانی برای این رهایی به این منطقه می شتابند.
این خیلی خیلی مهم است که بدانیم و به دیگران هم منتقل کنیم که قدمت تجاوز و تعدی اسرائیل به سرزمین های فلسطین و قدمت تعدی و دست درازی اش به کشورهای همسایه که با حضور او به مخالفت برخاسته بودند بیش از تولد و عمر حکومت اسلامی ماست...
در ادامه برشی از دست نوشته های شهید چمران از کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» را می نویسم اما حقیقتا در این زمان لازم است این کتاب خوانده شود برای خود و دیگران.
می ۱۹۶۷ ( ۱۳۴۶)
« عازم برج حمود شدم. ماه هاست که منطقه در محاصره است. کسی نمی تواند از منطقه خارج شود. هر روز عده ای از مسلمانان در گذار این منطقه کشته می شوند. فقر و گرسنگی بیداد می کند، شاید نود درصد مردم، از این منطقه طوفان زده گریخته اند. شهری بمباران شده، مصیبت زده، زجر دیده. شب و روز مورد تجاوز و بمباران!
به امر امام موسی صدر، مامور شدم که به منطقه بروم و مقداری آرد، برنج و شکر و احتیاجات دیگر را تقسیم کنم....
... ۲۲ اکتبر ۱۹۷۱ (۱۳۵۰)
امروز، حوالی ظهر، دو هواپیمایی میراژ اسرائیلی از ارتفاع کم، در حالی که دیوار صوتی را می شکست، از روی مدرسه گذشت. تمام شیشه های ساختمان به لرزه درآمد. گویا انفجاری رخ داده باشد، همه شاگردان به خارج ریختند.... البته این اولین باری نیست که هواپیماهای اسرائیلی در بالای سر ما حاضر می شوند. چه بسیار که دود سفید هواپیماهای اسرائيلی آسمان صور را منقوش می کند و یا صدای شکننده هواپیماها از ورای ابرها باعث اضطراب می شود...
...چند روزی است که در مرزهای جنوب خبری نیست... قبل از آن صدای انفجار همیشه به به گوش می رسید و معلوم بود که اسرائیلیان با توپ و هواپیما دهکده ها یا پایگاه های فداییان را می کوبند. صدای انفجار از چند کیلومتری به خوبی به گوش می رسید و در و دیوار مدرسه را می لرزاند و هر چند روزی یکی از شهدا را از مرز می آورند و با مراسم مخصوص به خاک می سپردند.
مراسم دفتن شهدا دیدنی است. زنان مرثیه می خوانند، مردان سرود یا قرآن می خوانند و فداییان به آسمان شلیک می کنند. صدها نفر از فداییان (فلسطینی) و مردان و زنان و کودکان و بازماندگان شهدا رژه می روند و این مراسم سوزناک و تهییج آمیز حتی در زیر باران های شدید نیز ادامه پیدا می کند.
متاسفانه وضع فداییان در حال حاضر به هیچ وجه خوب نیست و از هر طرف بر آن ها فشار می آید. پس از کشت و کشتارهای اردن، اکنون نوبت به لبنان رسیده است...»
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
برشی از سخنرانی علامه شهید مرتضی مطهری در سال ۱۳۴۸ شمسی...
بسیار پیش از انقلاب اسلامی ایران و برپایی حکومت جمهوری اسلامی ایران
داشتم کتاب «آزادی معنوی» ایشان را میخواندم که به شکل تصادفی با این بخش مواجه شدم. تاریخ سخنرانی را که دیدم بیشتر برایم جالب شد. و البته موضوع مطلب هم جالبتر... شنیدهایم و دیدهایم که چقدر از سربازان اسرائيلی بعد از جنایات سنگین خود دیوانه شدهاند و دست به خودکشی زدهاند و یا مصرف داروهای ضد اضطراب و افسردگی چقدر آنجا بالاست که به داروی نایاب تبدیل شده است... هرچند این موجودات پدیدههای عجیبی هستند که برای جنایت تربیت شده اند اما در هر حال درون مایه آن ها انسان بودن است و بلاخره این عذاب وجدانها به مرور یک به یک آنها را از پای در خواهد آورد...
« یکی از سیاست هایی که معاویه برای مضطر و بیچاره کردن علی علیه السلام انتخاب کرده بود این بود که یک مرد جانی نظیر «بُسر» یا «سفیان غامدی» را در رأس یک سپاه می فرستاد داخل مرزهای علیابنابیطالب و می گفت: دیگر به بی گناه و با گناه نگاه نکنید (نظیر همین کاری که امروز اسرائیل با کشورهای اسلامی انجام میدهد)، برای مستأصل کردن اینها بروید و شبیخون بزنید، به آتش بکشید، باگناه و بیگناه را بکشید، به صغیر و کبیر رحم نکنید، مالشان را ببرید. این کار را می کردند. یک مرتبه همین بسرابنارطاة را فرستاد. او رفت. وارد یمن شد، جنایتهای زیادی کرد، از جمله توانست بر بچههای عبداللهابنعباسابن عبدالمطلب پسر عمومی امیرالمومنین که والی یمن بود دست یابد. دو تا بچه صغیر بیگناه را گیر آورد، گردن آنها را زد. چون جنایت خیلی بزرگ بود کمکم وجدان همین آدم قسی القلب هم بیدار شد، بعد دچار عذاب وجدان شد. میخوابید، در خواب این جنایت خودش را میدید. راه میرفت، در جلوی چشمش این دو طفل، این دو کودک بیگناه مجسم بودند و سایر جنایتهایش. کمکم کارش به جنون کشید و دیوانه شد. یک اسب چوبی سوار میشد، یک شمشیر چوبی هم به دست میگرفت و در خیابانها میدوید و شلاق میزد. بچهها هم دورش را میگرفتند و هو هو میکردند...»
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
#یوم_الله
#وعده_صادق۲
💠 موسی را هم با معجزههایمان فرستادیم و به او گفتیم: «قومت را از تاریکی های اعتقادی و اخلاقی به طرف نور معرفت و پاکی بیرون بکش و یوم الله (روزهای سرنوشت ساز) را به آنها گوش زد کن. در آن روزها، برای هر که در سختیها صبور باشد و در راحتیها شکرگزار، عبرتهای فراوانی هست.
... و مومنان در هر کاری فقط باید به خدا توکل کنند. و چرا به خدا توکل نکنیم؟ مگر نه اینکه او به راههای خوشبختی راهنماییمان کرده است؟! البته در برابر اذیت شما صبر میکنیم. اهل توکل باید فقط به خدا توکل کنند.
آن بیدینها پیامبرانشان را این طور تهدید میکردند: حتما از شهرمان بیرونتان میکنیم یا اینکه باید آیین ما را قبول کنید. خدا هم به پیامبران وحی میکرد: این بدکارها را قطعا نابود میکنیم و بعد از آنها، شما را در آن سرزمینها ساکن خواهیم کرد. این است پاداش کسانی که از رودرروشدن با من میترسند و از تهدیدهایم حساب میبرند. پیامبران چنان برای پیروزی دعا کردند که هر زورگوی لجبازی ناامید شد... 💠
بخشی از آیات ۵ تا ۱۵ سوره مبارکه ابراهیم
پ.ن: برخی روزهای سرنوشتساز (ایام الله) عبارتاست از: روز پیروزی مسلمانان و شکست دشمنان، روز نزول عذاب الهی، روز ظهور یک پیامبر، روز هلاکت یک طاغوت گردنکش و خلاصه هر روزی که حق و عدالتی برپا و ظلم و بدعتی سرکوب شود، روز ویژه خداست.
در روزهای خاص واقعا جز قرآن خواندن هیچ کار دیگری قلب را جلا نمیدهد. همهی روزها همین است و البته روزهای سخت و روزهای شیرین، اثری چند برابر دارد.
طبق همین آموزهها میدانیم که تا بوده در طول تاریخ انسانهایی بودهاند که به دلیل بیخبری و بیدانشی، قدرت تشخیص حق و باطل را نداشتهاند یا به دلیل محاصره شدن در میان تهاجم انواع اخبار و اطلاعات دروغ و باطل و ناقص، این قدرت را کامل از دست دادهاند.
فرمان خداوند از روز نخست به پیامبران و اولیا خود و همه کسانی که خود را پیروان آیین ایشان میدانند این بوده است که به احسن وجه با مردم گفتگو کن و راههای شناخت حق و حقیقت و تمیز بین باطل را به آنان بیاموز. به بهترین شکل دلیل و استدلال بیاور و کمک کن قدرت فطری خود را بازیابند.
این روزها بیش از هر زمان به هر بهانه باید با اطرافیان، دوست و آشنا و فامیل صحبت کنید و دلایل این مصاف و رویارویی را توضیح دهید. لزوما هرچه برای شما روشن است برای عموم مردم روشن نیست. چون هرچند به نظر عصر آزادی اطلاعات است اما هر گروهی در محدودهای از کانالها و شبکههای ارتباطی محصور شدهاند و از بیرون آن بیخبر ماندهاند.
تا امروز هربار هر مدرسهای رفتهام و برای دانشآموزان صحبت کردهام، آخر این جمله را شنیدهام که بگویند: «تا امروز کسی اینها را به ما نگفته بود. ما نمی دانستیم!»...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحمدلله که ایرانم
الحمدلله که امروز تهرانیم...
چقدر لطف و رحمت خداوند شامل حال انسان باید باشد که در این عصر آخرالزمان در سمت درست تاریخ ایستاده باشد...
این حضور برای پیش از ساعت ۵ صبح، پشت درهای مصلای تهران، برای اقامه نماز، پشت سر ولی امر مسلمین است...
زمزمه میکنیم این شعر زیبا را که:
با اذن رهبرم، از جانم بگذرم،
در راه این حرم، در راه یار
یا حیدر گویم و شمشیری جویم و اندازم لرزه بر جان کفار
هم پیمان گشتهاند کفر و تکفیر
شیطان است و زر و زور و تزویر
اما از وعد حق دل آگاه است
پیروز این نبرد حزب الله است...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو ساعت به شروع نماز جمعه مانده بود که به درب ورودی رسیدیم و به این شکل فشرده مردم از فقط یکی از درها داشتند وارد میشدند...
به سختی به اینجا رسیدیم. پیش از پل سید خندان ماشین را پارک کردیم. و بعد از عبور چندین اتوبوس و ون که لبریز بود موفق شدیم به زور سوار اتوبوسی شویم که ما را به درب ورودی برساند.
این حجم جمعیت در روزی که بالاترین تهدید را شنیده، خیلی خیلی هیجان انگیز بود!
ما بشینیم در خانه، علی تنها برود به میدان؟! هیهات!
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر لحظه جمعیت فشردهتر میشد در مصلی...
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
مردم مدام در حال کمک مالی به مردم لبنان بودند...
اون رشته کاغذها رسید پرداختیها بود...
یعنی از جان و مال با هم دریغ نداشتند...
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقت شعرخوانیهای حماسی رسیده بود. هنوز تا خطبههای نماز فاصله زیاد بود. دیگه تا درب ورودی و خروجی، همه نشسته بودند و ظرفیت تکمیل بود. اما با این وجود همچنان از ورودی در، فشار جمعیت بود که دوست داشت داخل مصلی شود.
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه شور و شعور طوری بود که همه ایستادند. سرود حماسی به سینه زنی تبدیل شده بود و با شعار آمیخته بود. حرارتی در قلب نمازگزاران بود...
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
گرمای عجیبی شده بود. آفتاب ساعتها روی سر مردم میتابید. اما همه خانوادگی آمده بودند. هر سنی با هر شرایط جسمی...
#حماسه یعنی این.
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بخش از گزارش جا ماند...
ما که ساعت ۱۰ صبح وارد مصلی شدیم، کمی بعد از درب ورودی نشستیم. جلو رفتن سخت بود.
و بعد در زمان کمی پشت سر تا درب ورودی تکمیل شد.
بعد یک ساعت با دوستم تماس گرفتم که گفت به سختی خود را به اتوبان رسانده و راهی برای جلو آمدن و ورود به مصلی نیست. همانجا بیرون مصلی و در بزرگراه در صفوف نماز نشستهاند...
ازش درخواست کردم عکس و فیلم بگیرد...
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد، دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم...
#جمعه_نصر
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا #هلند است و خانوادهی هلندیِ مسلمان شده، یک مرکز اسلامی راهاندازی کردهاند...
مدتهاست میخواهم این برنامه را برش بزنم، زیرنویس براش آماده کنم و در چند قسمت ارسال کنم.
هرچند ترجمه مناسب نیست اما محتوا قابل فهم و شیرین است...
مجری پس از طوفان الاقصی در هلند میگردد و از میزان رشد گرایش به اسلام و مسلمان شدهها میگوید...
هر حادثهای یک روی تاریک و یک روی روشن دارد.
در ظلمت جنایات وحشیانه انساننماهای ظالم، انفجار نور صبر و استقامت و ایمان به وعده حق مظلوم، کار را به «رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا» رسانده است... پس این یعنی «جاء نصرالله و الفتح»...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
این عکس را #هلند گرفتم.
هر روز هلندیهای بیشتری مسلمان و محجبه میشوند...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در #هلند، فرانسه و ایران
@ninfrance
سِحر با معجزه پهلو نزند،
دل خوش دار...
من هم فیلم شهید سنوار را دیدم...
چه شکوهی، چه شجاعتی، چه قدرتی، چه خلق اثر و عظمتی...
همی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند...
لذا رفتم سراغ دست نوشتههای سید شهیدان اهل قلم؛ سید مرتضی آوینی... که هر روز به آنچه او بیش از سی سال پیش با ایمان راسخ مینوشت نزدیک تر میشویم...
«شجاعت غالبا از احساس قدرت است که ریشه می گیرد. ریشهی شجاعتی که ما را اینچنین دلاورانه به صحنه ی نبرد کشانده است در کدام قدرت است؟ آیا این قدرت بر سلاح های پیشرفتهای که در اختیار داریم متکی است؟
تسلیحات نظامی ما عمدتا از سادهترین تجهیزاتی است که در ارتشهای دنیا موجود است، حال آنکه موازنهی قدرت در دنیای امروز بر سلاحهای اتمی استوار شده است.
معیار قدرت در جهان امروز ابزار است و آن که ابزارهای نظامی مهلکتری در اختیار دارد قدرتمندتر است. صلح و امنیت در دنیایی اینچنین، بر این موازنه است که متکی است؛ موازنهی قدرت در میان گرگهای متخاصمی که از ترس دندانهای تیز یکدیگر، هر چند رو در روی هم ایستادهاند و میغرند، اما حمله نمیکنند.
این انگار که در جهان وارونهی امروز برای حفظ صلح و امنیت باید تسلیحات نظامی پیشرفتهتری ساخت تا دشمن را از حمله باز دارد، یعنی بمبهای اتمی حافظ صلح و امنیت و آرامش هستند. آیا بهراستی در این دنیای وارونه که منطق دیوانگان حکمفرماست، ما نیز با همین معیارها پای به میدان نهادهایم؟ آیا بهراستی قدرت و شجاعت ما بر موشکهای استینگر و سلاحهای پیشرفتهی دیگری که در اختیار داریم متکی است؟
جواب این است: خیر، ما به حول و قوهی خدا بر قوهی اتم نیز دست خواهیم یافت، اما هرگز بر آن تکیه نخواهیم کرد. و اگر راستش را بخواهید، اصلا موشک استینگر برازندهی دستان ماست، چرا که ما علمدار استمرار نهضت انبیا هستیم و برای تحقق حاکمیت احکام خدا در کرهی زمین قیام کردهایم. آنگاه که موشک استینگر بر شانهی یک پاسدار مومن قرار گیرد، ابزار درست در خدمت آنچه که باید، یعنی در خدمت اشاعهی توحید بر سراسر سیارهی زمین، به کار رفته است. و لیکن ما هرگز بر قدرت ابزار تکیه نخواهیم کرد؛ قدرت حقیقی در جایی دیگر است...
جهان در آستانهی تحولی عظیم قرار گرفته است. وقتی مومنین بر محور ولایت اجتماع کنند، به آنچنان منبعی عظیم از قدرت دست خواهند یافت که هیچ نیروی دیگری در سراسر جهان با آن یارای رو در رویی ندارد.
سحر با معجزه پهلو نزند، دل خوشدار! اگر سحر فرعونی توانست بر معجزهی موسوی غلبه کند، آمریکا نیز خواهد توانست با تسلیحات پیشرفتهی خویش بر ایمان ما چیره شود. قدرت حقیقی اینجاست، چرا که دست خدا با جماعتی است که بر محور حق گرد آمدهاند. با این معیار، بسیج قدرتمندترین ارتش دنیاست.
اگر کسی در جستوجوی مصادیق کاذب قدرت باشد، آن را در میان بسیجیان نخواهد یافت. آنها آرتیستهای دروغین سینما، هرکول و سامسون و یا جیمز باند و سوپرمن نیستند. آنها هم مثل من و تو، کارگر و کارمند، دانشجو و دکاندار هستند و قدرتشان نه در موهای بلند و بازوهای کلفت است و نه در بالهای آهنین و پاهای الکترونیکی؛ در ایمان است.
چیزی نخواهد گذشت که مستضعفین سراسر عالم در خواهند یافت که قدرت حقیقی تنها در وحدت ایمانی نهفته است و راهی جز جهاد مسلحانه برای دست یافتن به عدالت وجود ندارد. آنگاه حقیقتی که در نام بسیج مستضعفین نهفته است به تحقق خواهد پیوست و همهی مظلومان برای مبارزه با ظلم، لباس رزم خواهند پوشید و به صحنهی نبرد خواهند آمد...»
🇵🇸🇱🇧 ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
@ninfrance
هدیهٔ روز دانش آموز
سال گذشتهٔ تحصیلی در ایران، که توفیق داشتم در مدارس متعدد حضور پیدا کنم، تجارب خاصی داشتم که تصمیم بر ثبت و ضبط آن دارم که به مرور برای خودش جریان ساز شود...
پذیرش چند نوع دبیری با هدف ارتباط نزدیک با نسل نوجوان امروز، کمک بزرگی به درک نیاز و شناسایی ضعفها و نقصها بود.
پارسال تدریس درس دین و زندگی را هم در مدارسی به عهده گرفتم. چون پس از تجربه زندگی در غرب و دنبال کردن دختران و زنان زیادی که به اسلام و پوشش گرایش پیدا کرده بودند، برایم هیجان انگیز بود که بدانم خلاء بچههای ما در ایران و در دل یک کشور اسلامی چیست، که گاهی میبینیم و میشنویم بدون فکر و مطالعه تصوری بر خلاف واقع دارند...
خاطرم هست اوایل آبان ماه بود که یک روز برای شرح یکی از آیات قرآن کریم، کتاب قرآن خودم را به مدرسه بردم. حتما تجربه کردهاید و دیدهاید که آموزش قرآن در مدارس ادغام با کتاب دین و زندگی است و ابتدای هر درس فقط یک صفحه از قرآن چاپ شده است. همین.
خب قرآنم پر از علامت و نشانه و حاشیه نویسی است. با یک جلد زرد خوش رنگ! وقتی برای توضیح صفحات را باز میکردم، توجه دانش آموزان را جلب میکرد. خاطرم هست پایه یازدهم بودند. ناگهان یکی از بچهها بلند گفت: خانم چه جالب که شما این کتاب را به شکل اختصاصی دارید. جالب است ما این درس را ۱۱ سال است که در مدرسه داریم ولی تا بحال یک بار هم این کتاب را به دست نگرفتهایم و از نزدیک ندیدهایم! میشه ببینیم؟؟
من که شوک و حیران شده بودم، ظاهر را حفظ کردم و با لبخند گفتم حتما. به آرزویم رسیده بودم. جلب توجه بچهها به این کتاب آسمانی به شکل ویژه. کتاب قرآنم دست به دست میچرخید. همه با هیجان به میزان نشانهگذاریها و علامتگذاریهای من نگاه میکردند و بعضی باز میکردند و ترجمه آیات مشخص شده را میخواندند... این بچهها غالبا گرایش مذهبی نداشتند...
خیلی متاثر شدم. خیلی بهم ریختم. خیلی شرمنده شدم. گفتم در سرزمین اسلامی باشی و دانش آموزانش چنین بگویند... و همان لحظه خداوند فکری در ذهنم انداخت و تصمیمی گرفتم...
کلاس که تمام شد به مدیریت مجموعه مراجعه کردم. موضوع را مطرح کردم. گفتم میخواهم برای همه بچهها قرآن بخرم. استقبال کردند. گفتم قرآنهایی چاپ شده که ابعاد مناسبی دارد. ترجمه مناسبی برای نوجوان و جوان دارد و وظیفه داریم در این دوران آموزش و پرورش این کار را انجام دهیم که این کتاب آسمانیمان را راهی هر یک دانش آموز کنیم. حتی اگر نخواند! اما ما نمیدانیم شاید روزی همین قرآنی که همیشه جلوی چشمش بوده، صدایش بزند و پناهش شود و ما آن روز کنارش نباشیم...
موافقت انجام شد و دیدیم چه خوش زمانی است و روز اهدا را روز دانش آموز قرار دادیم. دبیرانی بودند که نگران بودند بچهها این هدیه را پس بزنند و حتی به آن بخندند و نظراتی دادند که اذیت کننده بود. اما مقاومت کردم و گفتم ما مامور به تکلیف هستیم نه نتیجه...
موفق شدیم. هرچند با حواشی زیاد و دوندگیهای مختلف که قرآن از مشهد بلاخره به دست ما برسد... و ساعتی قبل از شروع مراسم بلاخره رسید. اما رسید و قرآنها به سبکی خاص که در ادامه عرض خواهم کرد به دست بچهها رسید... و چه اتفاقات جالب و ارزشمند و سراسر نوری افتاد...
ادامه دارد...
✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
@ninfrance
لحظاتی قبل از شروع اهدای قرآنها بود.
دیر شده بود... نفس نفس میزدیم و بستهها را آماده میکردیم...
یک نشانگر رنگی، یک پاپیون تزئینی و یک آیه تایپ شده که به صورت تصادفی داخل صفحه اول قرآن گذاشته بودیم و خداوند انتخاب میکرد هر آیه به چه کسی برسد...
ادامه داستان را در پست بعدی دنبال کنید...
✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
@ninfrance