درس «هنجار و ارزش» سر کلاس جامعهشناسی
قسمت سوم
طبیعی بود که از همان ابتدا بچهها معترضانه سوال بپرسند یا حرفم را نقد کنند.
اما چون میدانستم پرسش عجولانه بچهها و پاسخ زودهنگامم کلاس را صرفا به سمت پرسش و پاسخ بیپایان میکشاند. گفتم: بچهها چرا شتاب رد و انکار یا اعتراض دارید؟ بهتر نیست اول خوب گوش بدید؟
هرکس حین صحبت من، براش سوال ایجاد میشه سریع روی کاغذ بنویسه که فراموش نکنه. اما فعلا تا توضیحات من تموم بشه، فقط گوش بدید. پس از اتمام توضیحاتم، وقت، کامل در اختیار شماست.
بچهها از اینکه خاطرشون جمع شده بود که سوالاتشون شنیده میشه آروم گرفتن و من ادامه دادم...
(این تجربه پر تکرارم در تمام سالهای تدریسم بود.
انگار آموزش ندیده باشیم، بسیار کم صبر در تحمل توضیحات فرد مقابلمان هستیم. ناخواسته کار به حس دشمنی هم میرسد. انگار با دشمنمان سر میز مناظره نشستهایم! برآشفتن و صرف دفاع از آنچه درست میدانیم، نقد یا تخریب نظر کردن...
دوست داشتم همزمان که درس میدهم، بچهها به این حاشیهها هم دقت کنند، حاشیههایی که عموما به متن هم آسیب میزند.
بخاطر همین، با خودشان در میان میگذاشتم و جواب هم میداد.
آرام میگرفتند، حوصله میکردند، تمرکزشان بیشتر میشد، بهتر همراهی میکردند.
ادامه دارد.
#داستان_پوشش
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
درس «هنجار و ارزش» سر کلاس جامعهشناسی
قسمت چهارم
پذیرش اینکه اصل پوشش خوب است، کمک کرد به ادامه بحث.
گفتم: از نظر شما چقدر باشه پوشش خوبه؟
یکی گفت: در حد معقول.
گفتم: حد معقول یعنی چقدر؟
مقنعهاش را با دست گرفت و گفت: یعنی این نباشد...
گفتم: همه راضیاند اگر مقنعه حذف شود؟
یکی گفت: مانتو هم نباشد.
گفتم: همه راضیاند؟
یکی گفت: اصلا پوشش به اختیار خودمان باشد؛ هرکس عقل و شعور دارد؛ می فهمد چه بپوشد.
گفتم: از نظر خودت چقدر باشه منطبق با عقل و شعور است؟
گفت: لباس راحت، خنک، در حد معمول.
گفتم: خب تعریف کن؛ یعنی دقیقا چی بپوشی؟
گفت: یک لباس آستین کوتاه و یک شلوار راحت مثلا.
گفتم: به نظرت از نظر همه لباس راحت این است؟ شاید یکی دوست داشت با تاپ و شلوارک بیاید. از نظر او لباس راحت یعنی این مثلا. طبق تشخیص، عقل و شعور خودش هم به این نتیجه رسیده.
نگاهم کرد...
گفتم: نمیشه بچهها اینطوری. اگر حد پوشش را بگذاریم در اختیار افراد به حکم سلیقه و نگاه به مسأله و هر طور عشقم بکشه؛ هیچ حد و مرزی دیگه نمیشه تعریف کرد.
خب غرب و شرق، راه رفته است. آزادی در پوشش افراد، پوشش امروز را به چه مرزی رسانده؟
در حالی که در شرق و غرب عالم، در همه فرهنگها، اصالت با پوشش کامل بدن بوده. و حتی پوشش کامل سر.
از مجسمههای بجامانده، تابلوهای نقاشی قدیمی، و فیلمهایی که از زندگی قدیم مردم هر کشوری نشان میدهند، به این میتوان رسید.
پس همه دارای فهم و شعور یک اندازه و یک دست در حد رعایت حدود معقول در هر محیطی نیستند. و نمیشه به درکِ تک تک افراد سپرد.
همین میشه که مجبور بشی، قانونش کنی. که طبیعتِ قانون، اجبار هست.
مثلا بگی حد پوشش در مدرسه تا این میزان. در فلان محیط کار تا این میزان و...
قانون برای چیه؟
برای نبود هرج و مرج.
شاید من دلم نخواد سر چهار راهها توقف کنم. شاید دلم نخواد چراغ قرمز شد بایستم. دوست داشته باشم وقتی سبز شد بایستم. اما به حکم قانون، یعنی برای حفظ نظم و تعادل و حذف هرج و مرج، برای رعایت حقوق دیگران و احترام به حضور آنها در اجتماع و توجه به زندگی جمعی انسانی، مجبورم به کنار گذاشتن دلبخواهی ها در جامعه و اطاعت بیچون و چرا در برابر منطقی که به من آموزش دادهاند...
حالا بگید پوشش هم میتونه یک مسأله اجتماعی باشه که نمیتونه در دسته دلبخواهی ها قرار بگیره یا نه؟ در اجتماع منظورمه. در زندگی شخصی فعلا بحثمون نیست.
اگر هرکس هر طور دل تنگش میخواد بپوشه یعنی در واقع، نپوشه، چه اتفاقی در اجتماع میافته؟
شما نظرتون رو بگید تا منم از تجارب غرب و شرق بگم وقتی پوشش از چهارچوب قوانین اجتماعی خارج شد.
ادامه دارد.
#داستان_پوشش
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر اساس مطالعه، میدانستم در فرهنگ قدیمِ تمام ملتها، اصالت با پوشش بوده.
فرانسه هم، در موزههای زیادی دیدم که تصاویر زنان، با پوشش کامل بوده اما آن روز این فیلم از ۱۰۰ سال پیش انگلستان را نداشتم که برای بچهها به نمایش بگذارم.
حالا شاید اگر هم به نمایش میگذاشتم، در پاسخ میگفتند: خب این پوشش قدیم بوده، امروز بشر به این رسیده که در پوشش آزاد باشه. یعنی کم بپوشه یا هر طور دوست داره بپوشه.
پس میرسیم به مرحله نتایج کم کردن پوشش. آن حق مطرح شدنش و آثارش در زندگی خودش و جامعه.
(وقتی این فیلم را دیدم با خودم گفتم افراد صدسال پیش اروپا یا دیگر نیستند یا بی اندازه پیر هستند. پس جوانان حتی میان سالها و پیرها چیزی از پوشش نسلهای پیش از خود شاید نمیدانند و ندیدند و این میشه که با پوشش ما انقدر بیگانه باشند و برایشان عجیب باشد.)
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
خیلی از محصولات اینجا (فرانسه) هم دارای روغن پالم است مثل نوتلاها.
به همین خاطر یکی از امتیازات اجناس که مشخص می کنند، بدون روغن پالم بودن محصول است. که قیمت جنس را کمی گرانتر هم می کند.
@ninfrance
روغن پالم نوتلا در فرانسه، که دیروز توضیح دادم و برخی سوال شد براشون.
@ninfrance
نور علی نور
از برکات این سفر، تجربه کانال زدن و توفیق آشنا شدن با شخصیتهای بسیار بزرگوار و ارزشمند و متعالی، چه از سراسر #کشورم_ایران چه از کشورهای دیگر بوده و از این طریق خداوند از جایی که گمان نمیکردم ما را غرق رحمتش کرده است.
برکت پشت برکت و نور علی نور زمانی بود که کانال چهل حدیث به زبان ساده @Chelhadisemam را راه انداختیم و الحمدلله هر روز دوستان جدیدی به جمع ما میپیوندند و با ابراز احساسشان از آشنایی با این کتاب گرانسنگ قلبمان را پرتپش و شکرگزار میکنند.
چندی پیش هم بانویی بزرگوار از آلمان چند پیام برایم ارسال کردند...
در دنیایی که پر از ظلمات است؛ چنین بارقههایی از نور چشم و قلب را با هم جلا میدهد.
الحمدلله الذی هدانا...
پیام ایشان که به زبان فارسی مسلط نیستند و بنده عین پیام ایشان را ارسال میکنم:
«🌸بسم رب الشهدا و الصدیقین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام و عرض ادب و احترام
بنده از آلمان مزاحمی شما شدم درس ۴۰ حدیث مرا تکان داد که از خواب غفلت بیدار شدم
از شما سپاسگزارم که خداوند متعال به بنده توفیق داد بشنوم
این حدیث های پر برکت را و راه حل زندگی را
لطفا ببخشید برای اشتباه های در زبان
فارسی چون خوب مسلت نیستم 🙏🙏🙏🙏
همسرم ۱۵ سال قبل با دیدن صحنه ی عروج امام خمینی رحمه الله علیه به فطرت خدااشنای خود رجوع می کنند ایمان می آورند و مسیری از بودیسم فرق مسیحیت سپس تسنن و در نهایت به تشییع خداوند متعال ایشان و ما را آشنا می کند بنده را در مرحله مسیحیت و رفتن به کلیسا آشنا شدند و به توفیق الهی مسیر فطری الهی ما را به سوی کشور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف کشاند خداوند به ما از طریق کار ترجمه اولین منابع وجود و اثبات و باور به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را بعنوان رزق مادی و معنوی داد و در حین ترجمه خودمان هم توفیق میافتیم اکنون از آن روز ها سال ها می گذرد و سعی می کنیم در سنگر جدید خود راهی بسوی آسمان ها و ملکوت عالم پیدا کنیم.
شما نمی دانید چقدر برای بنده قرص درمان عیوب های قلبی شده این کتاب. خداوند متعال را سپاسگزارم که در دعای شبهای قدر حقیر را پاسخ دادند ، اگر این کتاب ارزشمند را ۲۰ سال قبل می داشتم امکان داشت اینقدر گرفتار معاصی نمی گشتم و باز هر چه خداوند متعال می دانند آن بهتر است برای بنده اش و او را محمد و ثنا می کنم 🌸🤲»
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تا انتهای افق
درس «هنجار و ارزش» سر کلاس جامعهشناسی قسمت چهارم پذیرش اینکه اصل پوشش خوب است، کمک کرد به ادامه بح
درس «هنجار و ارزش» سر کلاس جامعهشناسی
قسمت پنجم
بچهها شاید هیچوقت تا اینجاش فکر نکرده بودن.
سقف فکرشون یه چیز بود. آزاد بودن.
نگاهشون این بود که آزادی چیز خوبیه. راحت بودن، رها بودن، نبود هیچ محدودیت و هیچ مانعی. نبود هیچ قانون و مقرراتی. نبود هیچ تذکر و گیر دادنی.
اما اگر اینا نباشه چی میشه؟ دیگه کار نداشتند. دیگه بهش فکر نکرده بودن.
رسانه خارجی هم بهشون کمک کرده بود. مدارس شادِ بدون پوشش و مختلطِ دختر و پسر که به خوبی و خوشی و پر نشاط در حال تحصیل و تفریح هستند.
و جوامعی که حجاب و پوشش ندارند اما به گفته فیلمها و سریالها و به نقل از فلان دوست و فلان فامیل زندگی خوب و خوش و پرنشاط و پر آرامش و بی آسیبی دارند.
منم وقتی چندتا فیلم هندی و هالیوودی و کرهای دیده بودم با خودم میگفتم: کار سخته واقعا... این همه شادی و تنوع رنگ و آرایش و جذابیت رو چه جوری جا بندازم که ظاهر قضیهاست. باطنش را نشان نمیدن.
سخته به تکتک اینها ثابت کنی اینها فیلمه... خب معلومه دیدن اینها برای بچهها این تصور رو قوت می بخشه حتی به باور می رسونه که پوشش مانع راحتی و خوشی و تفریح و شادیه.
اما چه جوری متوجهشون کنم به واقعیت زندگی... این که واقعیت چیزی متفاوت از فیلم و سریال نمایشی است.
این فکرها زمانی تشدید شد که پیش از این درس نقش رسانه بر شکلگیری شخصیت را میدادم.
وقتی یکی از مواردش اثر ماهوارههای فارسی زبان، فیلمهای ترکیهای و... بر شخصیت ما بود.
آن روز، کلاس که تمام شد. بچهها دورم جمع شدند. سارا که تیپ و رفتار خاص داشت با خنده توام با حرص گفت: خانم! از ما که گذشت... اما من اگر روزی دختر ۱۶ ساله در خانه داشتم هرگز ماهواره در خانه ام راه نمیانداختم...
من که انتظار این جمله را نداشتم، فقط نگاهش میکردم. هر کدام از بچهها نظری موافق با نظر سارا داشتند.
بچهها که متفرق شدند، یلدا دانشآموز خجالتی کلاسم که تابحال یک جمله هم از او نشنیده بودم جلو آمد. بغض کرده بود و سرش پایین بود. با آرامش گفتم: بگو یلدا...
سرش رو بلند کرد. حلقه اشکی که دور چشمانش بود چکید. اعصابم خورد شد اما چیزی نگفتم. گفتم: چیزی میخوای بگی؟ بگو. راحت باش با من.
گفت: خانم، ما هم تو خونمون ماهواره داریم. مادر و خواهر بزرگترم مدام در حال تماشا هستند. من هیچ وقت تمایل ندارم با آنها ماهواره ببینم. بعضی صحنههایش خیلی بد است. من جلوی خواهر و مادرم خجالت میکشم و به اتاقم می روم. اما آنها مرا مسخره میکنند و میگویند: اُملی؟! من نمیدونم معنی این کلمه چیه. اما دوست ندارم اینطوری خطاب بشم. اما دوست هم ندارم این تصاویر را ببینم. حالم بد میشه. به من بگید چی کار کنم!؟
اعصابم بیشتر خورد شده بود. نمیدانستم چه جوابی بدم که نه بیاحترامی به خانواده بشه نه بیش از این، این دختر آزار ببینه...
گفتم: اگر روحت اذیت میشه، قطعا نبین. اما خب باید این بخش واکنشها را هم تحمل کنی. جواب نده. بحث نکن. اما تن هم نده. کوتاه هم نیا و از خودت مراقبت و محافظت کن. از خودت و قلبت و چشمهایت...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
جدا از مخزنهای مخصوص زبالههای تر و خشک و شیشه که تفکیک شده وجود دارد. مخزنهایی هم برای پوشاک قرار داده شده.
البته عموما این مخزنها توسط جوانان به این شکلِ خط خطی در آمده☺️ اما اگر دقت کنید مواردی که مجاز هستید در آن قرار دهید را با تصویر مشخص کرده.
تصویر سمت راست: فقط شیشه
تصویر سمت چپ: فقط پوشاک
این کار برای بازیافت مجدد اشیاء است. یعنی مردم نیازمند، دسترسی به آن ندارند، که اگر لباسی یا کیف و کفشی به کارشان میآمد برای خودشان بردارند.
نمیدانم این لباسها بازبینی میشود و به دست نیازمندان میرسد یا نه صرفا زباله درنظر گرفته میشود.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
گدایی وطن
دیروز دوست عزیزی پیام داد که بعد از چندین سال زندگی در اروپا داره به وطن بر میگرده. برای همیشه...
از صمیم قلب بهش گفتم: خوش به سعادتت...
و به امید آن روز برای ما، بعد پایان این دوره.
مادر بزرگ عزیزی دارم که هربار ایران می روم دست مرا می گیرد و یک بیت شعر می خواند:
اگر شهد و شکر نوشی ز غربت
بازم مثل گدایی وطن نیست
و شاید فقط من معنی این بیت را می فهمم... درک احساس امثال من فقط تجربه کردنی است. نمیدانم چقدر قابل فهم و پذیرش است که هرجای دنیا باشی، وطن چیزهایی دارد که فقط وقتی دیگر نداشته باشی قدرش را می دانی. آن هم این وطن...
در خاطرم آمد داستانی از زندگی پیامبرمان. بعد از پایان یک جنگ در زمان تقسیم غنائم جنگی، پیامبر تقریبا بیشتر غنائم را به دیگران بخشید. همراهان پیامبر تعجب کردند و غرغر کنان گفتند: چرا ما نه!
پیامبر نگاهشان کرد و گفت: این اشیاه و ابزار برای آن ها، من برای شما! من برایتان کافی نیستم؟!
وجود مبارک و مقدس و آرامبخشش را کنار آن اشیا به مقایسه گذاشت، نمی دانم از خجالت آب شدند یا نه...
تا از نداشته های اینجا میگویم، برخی میگویند اگر آنجا بد است چرا رفتی؟ بیا جایت را با ما عوض کن.
چگونه نگاههایی که غرق شده در مادیات و دنیا و مافیها را اقناع کنیم، آن هم با کلمات! که دوست داشتی حرم و حسینیه و مسجد و هیئت و گلزار شهدا و امام و رهبر و مدافعان حرم و مدافعان سلامت و همبستگی خالصانه مردم مومن به خدا و نور و معنویت و تعالی را که به وفور در جای جای کشورت موجود است، نداشتی اما غرب و شرق را داشتی؟!
سخت است به تجربه نکردهها توضیح دادن. به آنها که سفرهای توریستی گردشی رفتهاند که سختتر... سفر تفریحی چند روزه را با زندگی کردن مقایسه میکنند! زندگی کردن در غربت، سختیهایی دارد که حتی یک موردش را در وطن تجربه نمیکنی.
تمام مظاهر زیبایش (اگر به چشمت زیبا بیاید)نهایت یک ماه جلوه داشته باشد. بعد همه چیز برای چشم عادی می شود و تو می مانی و تلاش برای یک زندگی کاملا عادی.
اما جدای این مطلب، حب به سرزمین مادری، به آب و خاک و خانواده و دوستان هم کیش و هم ریشه، آن هم آن سرزمینی که بهترین مردان و زنان تاریخ را به خود دیده، اگر از آسمان به آن بنگری پر از نقاط نورانی زیارتگاههایی است که محل عبادت خدا و محل آرام گرفتن برگزیدگان خداست. کشوری که بر بال ملائک نشسته و کشوری که مرکز فرماندهی اداره جهان خواهد شد و رقم زننده آینده بشریت. خواهی گفت: چی را با چی می خواهی عوض کنی؟ پول و رفاه نسبی را که آن هم با زحمت به دست می آید با این همه چیزهایی که حتی یک موردش با دنیا دنیا پول و ثروت به دست آوردنی نیست؟!...
نزدیک میلاد امام رئوف میشویم.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل...
باز هم زائرتان نیستم،
از دور سلام...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
نشسته بود کنار کوچه و غذا میخورد. این صحنهای است که پرتکرار شاهدش بودهام. افراد مختلفی که اینگونه در فرانسه زندگی میکنند. یکی از اینها یک خانم است. کنار فروشگاه مینشیند و طلب کمک میکند برای غذاخوردن.
هر بار که برای خرید میروم از دیدنش خجالت میکشم. هربار سلام میکند و در خواست پول.
آخه دیگه همه خریدها را با کارت بانکی انجام میدهیم. پول خرد در جیب نداریم...
رفتم سکههای مانده در خانه را برداشتم و اینبار با آمادگی به سمت فروشگاه رفتم. خرید که تمام شد هنگام خروج سلام کردم و خم شدم و سکهها را در ظرف مقابلش ریختم. خیلی با خوشحالی تشکر کرد. در این مواقع خیلی خجالت میکشم سعی میکنم سریع از صحنه دور شوم. اما آقایی که کنارش بود بیخیال نشد، داشتم میرفتم که بلند، مجدد و مفصل تشکر کرد.
برگشتم دستی تکان دادم با معنی اینکه خواهش میکنم مبلغ قابل عرضی نبود...
دیدن کسانی که با چند سکه انقدر تشکر میکنند خیلی ناراحتم میکند. تمام ایام قرنطینه کرونایی غصهشان را میخوردم که حالا که مردم در خیابان نیستند کمکشان کنند، چه میکنند؟!
فرانسه
@ninfrance