✨درس «هنجار و ارزش»
سر کلاس جامعهشناسی
قسمت ششم
بچهها تقریبا به شکل منطقی به این نتیجه رسیده بودند که فلسفهی پوشش دلیل اجتماعی داره. یعنی چون در اجتماع مجبوریم برای فعالیتها و کارهایمان حضور داشته باشیم داستان پوشش هم مطرح میشه. چرا؟ چون جامعه برای اینکه کار همه توش پیش بره باید عرصه کار و فعالیت باشه نه ارائه جنسیت. انسان قبل از اینکه زن یا مرد باشه، انسانه. و در جامعه بُعد انسانی افراد باید با هم مرتبط بشه نه بعد جنسیتی آنها.
زن و مرد بازوهای اجرایی جامعه هستند و برای پیشبرد اهداف فردی و جمعیشون ناگزیر به از کنار هم عبور کردن یا با هم کار کردن هستند. به این خاطر اگر حواس پنجاه درصد جامعه که مردها باشند پرت پنجاه درصد جامعه که زن ها هستند بشود. عملا صد در صد جامعه فلج میشه. حالا فرض میکنیم با این وجود هم کار افراد و جامعه پیش بره. آیا کار خانه و خانواده و تعادل روحی و آرامش تک تک افراد هم پیش میره؟
مردی که حواسش به زن جامعه پرت شده، حواسی برای همسر خودش میماند؟ زنی که حواسش پرت خودآرایی و عرضه زیبایی جسمانی در جامعه است، همسری و خانهای پایدار برایش میماند؟
مردی که در محیط کار خواسته یا ناخواسته در کنار خانم ها با تنوع بالا روز را شب می کند، آرامش فکر و روان برایش برای سپری کردن بقیه ساعات زندگی با تک همسرش می ماند؟
زنی که بیتفاوت به کیفیت پوشش یا خودنگهداری رفتاری خود در جامعه است، آیا میتواند منتقد همسرش باشد که با زنان آزاد از هر قیدی معاشرت کند؟
خروجی همهی این مثالها فروپاشی اولین اجتماع طبیعی زندگی، برای انسان میشود. انسانهایی که در ظاهر همه خوشحال و خوش پوش و خوش گذران هستند اما وقتی به آنها نزدیک میشوی هرکدام غمهای بزرگ و حاشیههای جدی در جایی که قرار بوده محل امن و آرامششان باشد دارند.
من خانوادههای بسیار زیادی را مورد بررسی و مطالعه قرار دادهام، در واقع بیتفاوتی در سبک زندگی بر اساس چهارچوبی متعادل، ابتلائاتی برایشان ایجاد کرده که راهحلهای مشخصی داره اما لجبازی در عدم پذیرش حق و واقعیت آنها را تا فروپاشی خانواده کشانده.
چشیدن لذتهای لحظهای ارتباط متنوع و پوشش راحت و بیتفاوتی نسبت به رعایت نیازهای جامعه که تکتک ما نسبت به آن مسئولیم اولین انعکاسش به زندگی فرد فرد ما بر میگردد و ما درحالیکه زمین و زمان و بخت و اقبال و تقدیر را مقصر میدانیم حتی یکبار هم نوک پیکان را به سمت خود نمیگیریم که شاید من اشتباه فکر میکنم و به غلط رفتار...
غرب مصطلح، اصالت را به لذت بردن ولو لحظهای داد. با نوشیدن مشروبات الکلی و با هرکس هر زمان دلش کشیده شد بودن یا هر جا هرشکل و هراندازه میلش کشید و راحت بود پوشیدن.
حالا بیایید صرفا ناظر بر نتایج، ببینیم رعایت پوشش توسط دختران که دارای جسمی با قابلیت لذتبری برای مرد دارند و کنترل امیال توسط مردان که قابلیت حس خواستن نسبت به همهی زنان دارند چه جامعهای خواهد ساخت. زنان و مردان را از چه محروم میکند و چه به دست میآورند و جامعهای که این قاعده و خودنگهداری اجتماعی را کنار گذاشته، مردان و زنان چه به دست آوردهاند و چه چیزهایی از دست دادهاند؟ ( که به صورت میدانی قابلیت بررسی نتایجش را داریم).
بچهها در سکوت کامل با چشمهایی که نشان میداد در سرهایشان پر از فکر جدید تولید شده است به من نگاه میکردند...
ادامه دارد...
#داستان_پوشش
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
شاید در نگاه اول این تصویر چشمنواز باشد. و برخی بگویند: خوش به حال فرانسویها! زندگی کنار رودخانه...
اما این یک روی واقعیت این تصویر است. روی دیگرش آن جوانی بود که روی صندلی رو به رودخانه در حالت مستی نشسته بود. موسیقی را بلند کرده بود. حرکات غیرعادی بدن داشت و بلند بلند حرف میزد...
به دوستی گفتم: اگر انقلاب اسلامی در ایران فقط یک ثمر داشت و آن جمع شدن مشروبات الکلی و مستی و لایعقلی مردم و جوانان بود، کافی بود. چون هر روز شاهد نتایج آزادیاش در اینجا هستم...
گفت: کجای کاری! امروز به راحتی در ایران هم مشروب یافت میشود...
گفتم: پس همیشه مقصر حکومت و نظام هم نیست! وقتی مردمی انقلاب کردند و با استقرار حکومتی، فرزندان سایر مردم را از مصائب مستی دور کردند، اما برخی مردم خودشان به خودشان رحم نمیکنند...
خیلییها بخاطر لجبازی و لذتهای مقطعی اول به خودشان آسیب میزنند و بعد طبیعتا به دنبالش به اجتماع. اما مقصر را بیرون از خود و رفتار خود جستجو میکنند.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
از صحنههای پرتکرار که روزانه اینجا شاهدش هستم.
تصویر سمت راست: یک کودک در کالسکه، یک کودک همراه مادر، یک کودک بسته به آغوش مادر.
تصویر سمت چپ، دو کودک و یک نوزاد در کالسکه.
به شکل فراگیر فرزندآوری در اینجا پشت سر هم است. برایم عجیب است که کودکان همه تقریبا فاصله دوساله با هم دارند. و عموما دو، سه یا چهارتایی هستند...
تا آنجا که مطلع هستم دولت فرانسه امتیازات خوبی برای فرزندآوری در نظر گرفتهاست.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
باور کنیم که خودمان می توانیم...
اهل مطالعه تاریخ هستم. و سعی کردم به توصیه رهبر فرزانه، تاریخ دویست سال اخیر کشورم را بخوانم. مرور آن سالها و تمام خفت ها و حقارت هایی که ایران و مردم ایران بخاطر ضعف داخلی تجربه کرده بودند خیلی سخت بود و حقیقتا برایم دردناک بود. تا رسیدم به انقلاب ایران و مردی که از فراسوی باور ما آمد...
شعارش این بود: باور کنیم که خودمان می توانیم.
هر بار اندیشه ها و نظرات ایشان را می خواندم، سراسر شور و حماسه می شدم که بیشتر تلاش کنم تا کسی شوم تا بتوانم من هم نقشی ایفا کنم.
می گفت: این دو روز عمر بسیار زودگذر است؛ چه بهتر که صرف خدمت شود و فدای «او» گردد. تک تک جملاتش سوخت حرکت بود. بدون توقف. حرکت جدی دنیایی با افق آخرتی. هر جمله ای از ایشان می خواندم کمک می کرد که سعی ام را بیشتر کنم. و در برابر سختی ها مقاومت را با کیفیت تر.
تالی تلوش رهبر امروز کشورم ایران شده است که سال ها را نام گذاری می کند برای ارتقا سریع تر کشورمان.
هر سال با شروع سال نو و گوش دادن به پیغام جدید عزمم را جزم می کنم و همتم را مضاعف برای اینکه من هم روزی کاری کنم برای این ارتقا.
اما در تمام سالهایی که در کشورم بودم در برابر این نگاه و این اندیشه گروه دیگری با یک سبک فکری مشخص بودند که همیشه گفتند: نمی توانیم. و من همیشه تعجب می کردم از این حجم یاس و بیحالی و خودباختگی پیش از انجام هیچ کاری...
همیشه غرزن و نق زن درجه یک در هر کاری بودند، همیشه اعتراض داشتند، همیشه ناله می کردند، و عموما هم در مسیر سختی کشیدن برای رشد کشور دیده نمی شدند.
در دانشگاه طعم تلخش را چشیدم وقتی استاد جامعه شناسی توسعه! برایمان از توسعه غرب می گفت و به ما می گفت: اما ما نمی توانیم!
در محیط کار طعم تلخش را چشیدم وقتی طرحی نو پیشنهاد می دادم و مورد تمسخر قرار می گرفتم که تو نمی توانی!
و امروز که آن برنامه کارآفرینی و رفتار و گفتار بسیار زشت و باعث سرافکندگی مجری تلویزیون را دیدم، کامم، ذهنم، روح و روانم تلخ و کدر شد که چه طور هستند کسانی که تا این حد می توانند شخصیت حقیری داشته باشند، حقیر فکر کنند، حقیر حرف بزنند و حقیر رفتار کنند...
جوانی بیاید با افتخار اعلام کند که امکان ساخت تلفن همراه ایرانی را ایجاد کرده و مجری که نقشش و فلسفه وجودی اش تشویق کارآفرینی داخلی در کشور است با تمسخر و کنایه و بی احترامی، تمام تلاش این جوان را به سخره بگیرد. بعد اگر یک همچین کسی جذب خارج از ایران بشود امثال همین فرد دست به قلم شوند که وای از فرار مغزها از کشور....
با تجربه فضای دانشگاهی و کاری در کشوری مثل فرانسه که در این حوزه شاید جلوتر از کشورم در برخی بخش ها قرار دارد، باید بگویم که چیزی بالاتر و جامع تر از کیفیت تشویق و ترغیب و حمایت اساتید و روسای کار برای بها دادن به ایده ها و طرح ها و اعتماد به نفس بخشیدن و روحیه دادن به کسانی که حرکت می کنند را در میان گروهی از جوانان و هدایتگران در کشورم دارم مشاهده می کنم.
حقیقتا امید دارم جای چنین کسانی که دچار سندرم خودتحقیری حاد هستند را به زودی جوانان و هدایتگرانی بگیرند که برای هر حرکت ولو کوچک داخلی بایستند و با سلام و صلوات آنان را که محکم و پراعتقاد برای رشد و تعالی کشورشان تلاش بی منت می کنند به ادامه مسیر تشویق کنند.
به امید روزی که کار اجرایی، هنری، فکری، فرهنگی و اقتصادی کشور دست کسانی بیفتد که اعتمادشان به داشته های خودشان باشد و اتکائشان فقط به خدا.
آن روز آمدنی است... خیلی زود... کما اینکه همین امروز شاهد محصول دادن فراوان بخش هایی هستیم که کار دست افرادی افتاده که باور دارند خودمان می توانیم.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
دختران جهان
فکر کردن به اینکه دختران جهان چه قدرتهایی دارند، چه کارهایی از دستشان بر میآید و چه تاثیری بر جامعه جهانی میتوانند بگذارند موضوع خیلی خاصی است.
فکر میکنید دختران جهان درخصوص نقششان در این دنیا و فلسفه خلقتشان چقدر فکر میکنند؟
بارها شنیدهام که دختری از دختر بودن خود ناراحت و ناراضی است. چه اینجا. چه ایران. این شاید محصول رفتار خانواده در درجه اول و بعد جامعه در درجه دوم نسبت به اوست.
اما دختران مکتب اسلام نسبت به خود، نگاهی متفاوت دارند. براساس آموزهها...
آیات کتاب آسمانیام قرآن، عمیقاً متفاوت و خاص نگاه میکند آنجا که داستان تولد یک «دختر» را در سوره سوم اینطور تعریف میکند:
حنّا، همسر عِمران، نجوا کرد:« خدایا، بچهای را که در شکم دارم، وقف تو کردهام تا فارغ از هر مشغلهای در خدمت دین تو باشد. از من بپذیر که تو فقط شنوای دانایی.» ۳۵
همین که بچهاش را بهدنیا آورد، با حسرت گفت: «خدایا بچهام دختر است!»
البته خدا بهتر میدانست که او چه بچهی مهمی به دنیا آورده است! پسری که او میخواست، به اهمیت دختری نبود که به او دادیم! بعد ادامه داد: « نامش را مریم گذاشتم. او و بچههایش را از شرّ شیطان رانده شده از خوبیها، به تو میسپارم.» ۳۶
خدا هم مریم را به شایستگی پذیرفت و زمینه را برای رشد مناسبش چید و زکریا را سرپرستش کرد...
ادامه این شرح واقعه را، خودتان دنبال کنید.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تجربههای ارزشمند
یکی از تجارب خاص زندگیام قرار گرفتن در مقام مشاوره فکری به کسی است که نیاز به کمک فکری دارد.
یعنی فقط نیاز هست یکی بیرون از خودش گرههای ذهنیاش را با سوالات و بررسی درست باز کند.
از سالهای دور به این کار علاقه داشتم. سالهایی که دنبال کسی بودم که بتواند پله پله من را همراهی کند برای بهتر شدن.
خیلی خیلی تجربه خوبی است. اکثر آدمها بخصوص نوجوانان، خلاء بزرگی در این بخش دارند.
تحصیلات مدرسه را سپری میکنند. نمرات درسی بدی ندارند. اما با مشکلات متعدد عدم شناخت خود، علایق، سلایق، نیازهای واقعی، هدف برای زندگی، بهرهمندی از فرصت حیات و افقهای بلند، محروم اند...
این همیشه برای من دغدغه بوده. هیچ وقت نفهمیدم در سر برخی مولفین کتب درسی چه میگذرد. حتی در سر بنیانگذاران مدرسه. فلسفه برپایی مدرسه را چه میدانند؟
همین هم باعث شد سال دوم دبیرستان به مدیر مدرسه مان نامه بنویسم. خوب در خاطرم مانده که با توجه به کتاب «کلمات قصار» که آن زمان تازه با آن آشنا شده بودم و جملات گزینش شده امام خمینی در موضوعات مختلف بود، معتقد به بخش تعلیم و تربیت توامان ، از جملاتش استفاده کردم که تزکیه مقدم بر تعلیم هست. تعلیم اگر کنارش تربیت نباشد خطرناک است. پرورش حساس تر از آموزش هست و ما در مدرسه جز آموزش، آن هم در محدوده چند علم چیزی نمیبینیم.
در خاطرم هست که میگفتم: کلاس دینی که تمام میشود من معلوماتم درخصوص دین بیشتر میشود، درحالی که من باید از این کلاس مومنتر خارج شوم نه صرفا مطلعتر...
دوست دارم کتابی بنویسم و پله پله دوران تحصیل خودم و نیازهایم را مرور کنم و در پاسخ به سوالاتم توضیحاتی مرتب کنم و در اختیار همه نوجوانان جهان قرار دهم.
خیلی از انسانها اگر به وقت به سوالاتشان پاسخ داده شده بود. اگر محتواهای مفید برای زندگی در وقت خودش دریافت کرده بودند امروز در شرایطی به مراتب بسیار بهتر روزگار را سپری میکردند.
دوست دارم مدرسهای تأسیس کنم و بگویم شیمی و فیزیک و زیست و ریاضی را در مدارس رایج بیاموزید. در مدرسه ما، ایمان و اخلاق و فلسفه خلقت و برنامه ریزی بر اساس اهداف متعالی زندگی آموزش داده میشود.
اینها در مسیر پرورش روح شماست. و روح، اساس و بنیان و پایهی حیاتِ انسانِ متفاوت با همهی موجودات هستی است. غرق در علوم مادی هم بشوی، افتخارات دانشگاهی و کاری هم کسب کنی ممکن است حال خوب را تجربه نکنی و همین میشود که آمار جهانی اطلاع میدهد خودکشی بیشتر در بین کسانی دیده میشود که مشکلات رفاهی ندارند و حتی به جایگاه علمی یا کاری خوبی دست یافتهاند اما ناگهان خبر میرسد که نوشتهاند از این زندگی بیزار شدهاند و به ادامه یک فرایند تکراری دیگر نمیتوانند ادامه دهند.
اما در مقابل، و تا امروز هرکه در این مسیر متعالی قرار گرفته، با آرامش، با رضایت با اطمینان در مسیر تحقق آرزوهای معتبرش در حال حرکت است.
حس حیات برتر، (یعنی بدانی از کجا آمدی، کجا هستی و به کجا خواهی رفت و زندگی را بر این اساس تنظیم کنی)، انقدر حس خوبی است که انسان را از تمام ترسها، دلهرهها، اضطراب ها و نگرانی ها (که همه، بیماریهای روحی افراد بیشمار این عصر و زمان هست)، دور می کند.
و چه کسی هست که دنبال تجربه و دستیابی به این حس نباشد؟
خوشا به حال و سعادت کسانی که در این مسیر به بشر خدمت میکنند.
سلام بر همهی مربیان معتقد جهان...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
عموما مادرها در بیرون از خانه به این شکل نوزاد را در آغوش نگهداری می کنند.
فرانسه
@ninfrance
میزبانان روزهایی که مهمانم
قسمت اول
تا امروز بارها شده از دنبال کنندگان مطالب تا انتهای افق این پیام را دریافت کنم که چه خوب دین و ایمانتان را در غرب حفظ کرده اید! عموما هرکس می رود خارج، همان مقدار دین و ایمانی هم که داشته را از دست می دهد.
من غالبا از این دست پیام ها تعجب می کردم. چون همیشه با خودم فکر می کردم چه چیزی در غرب می تواند موثر باشد که انسان دین و ایمان خودش را بخاطرش از دست بدهد؟
مثلا بگوییم آزادی در پوشش؟ خب من که به لطف و هدایت خداوند، ایمان به پوشش دارم. فلسفه و ارزشش را هم می دانم و آثار و پیامدهای رها کردنش را هم دیده ام، چرا آزادی اجتماعی موثر بتواند بشود در کنار گذاشتنش؟
یا تفریحات و سرگرمی های مخلوط به آلودگی های مختلف مثل مشروبات الکلی؟ خب ما که عقلا و منطقا با رهنمودهای دینی از آثار شوم این مسائل باخبریم و با چشم خودمان عوارض ناهنجارش را می بینیم، چه چیزی ممکن می تواند بکند که ما به این سمت گرایش پیدا کنیم؟ بعد فکر می کنم اگر هرچیزی از دستم برود یعنی از اول به دستش نیاورده بودم! چون داشته های دینی ام با فاصله ی بسیار زیاد شبیهی ندارد که بخواهم آن را جایگزینش بکنم!
به عنوان نمونه، زمانی که در ایران بودم، خیلی از دوستان کتب روان شناسانه ای را معرفی می کردند که امید و انگیزه و حرکت می دهد. بعد هم می گفتند مثلا پرفروش ترین کتاب سال آمریکا یا اروپا شده است. من شاید بیش از ده مورد این کتب شناخته شده را خوانده ام. مطالب خوب و کاربردی و زیبایی داشت اما هرچه نگاه می کردم می دیدم خب اینها را که ما می دانیم و خوانده ایم و در کتب آموزشی دینی خودمان بهترش را داریم! برای من کدام بخشش جذاب است، آنقدر که آنها را رها کنم و برای رفع نیازهای روحی ام به اینها مراجعه کنم؟
به عنوان مثال کتابی بود که از خواننده می خواست هرروز که از خواب برمیخیزد پیشاپیش از کائنات تشکر کند که امروز را روز خوبی برایش قرار خواهد داد... هر روز لبخند بر لب داشته باشد... هر روز که بیدار می شود پیش از شروع هر کاری جملات مثبت بگوید... امیدوار باشد و و و.
بعد نگاه می کردم که از بچگی به من آموختند که هر روزِ هفته، دعای مخصوص به خود را دارد. دعایی پر معنا و پر محتوا.
چیزی مثل همان نجواهای صبحگاهی آن کتابها. با این تفاوت که تو با کائنات و زمین و زمان و یک نیروی گنگ و ناشناخته و ان شا الله که وجود دارد مرتبط نمی شوی. تو حقیقتا و قلبا ایمان داری و حقیقتا و در واقعیت اتصالی با خالق هستی که دقیقا می دانی کیست و دارای چه صفاتی است ارتباط برقرار می کنی و با بهترین عبارات و کلمات از او پیشاپیش تشکر و سپس درخواست می کنی. خیلی شیرین مثلا روز یکشنبه یک حاجت، دوشنبه دو حاجت، و تا پنج شنبه پنج حاجت از آن قادر متعالی که حقیقتا وجود دارد درخواست می کنی. تازه به این ختم نمی شود. بعد از آن، هر روز هفته میزبانی دارد دارای قدرتی خدابخش، که می تواند زندگی تو را به سمت نور زیر و رو کند. خیلی شیرین و جذاب و ارتباط برقرار کردنی هر روز را با نام یکی از ایشان شروع می کنی با سلامی که به ایشان می دهی و تقدیر و تشکری که از ایشان می کنی و در نهایت ذکر اینکه امروز من مهمان شما هستم و چه خوب مهمانی شود کسیکه شما میزبانش باشید...»
یک « چون که صد آمد نود هم پیش ماست»ی در داشته های دینی ام هست که بی نیاز و بی توجه کرده است ما را به داشته های کمتر دیگران...
قسمت دوم👇
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
میزبانان روزهایی که مهمانم
قسمت دوم
امروز دوشنبه است. دعای روز دوشنبه را با معنی می خوانم:
«خدایا آغاز این روز مرا به صلاح و میانه اش را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار بده.
خدایا هر روز دوشنبه دو نعمت به من ببخش. آغازش خوشبختی فرمانبرداری از خودت و آخرش نعمت بخشش و رحمتت.»
و بعد می روم سراغ صاحبان این روز، حسن و حسین علیهما السلام. دو برادر بزرگ و بزرگوار تاریخ بشریت که در جمع صفات انسانی و روحانی نظیر نداشتند:
« امروز دوشنبه است و روز شماست و بنام شماست و من در آن مهمان شمایم. مرا بنوازید و خوب مهمانی کنید که چه خوب مهمانی شود کسی که شما میزبانش باشید و من در آن پناهنده شمایم مرا پناه دهید زیرا شما مامور به مهمان نوازی و پناه دادنید...»
چه روزی بشود امروز، از اندازه دریافت انرژی، از میزان نشاط، از میل و اشتیاق و حس حضور همیشگی کس و کسانی که تو را می بینند، هوایت را دارند و دستت را می گیرند. حقیقتا قدرت دارند، حقیقتا نفوذ دارند و حقیقتا در عالم هستی موثرند.
تلقینی در کار نیست. ایمان قلبی است. و نه صرفا ایمانی دست ساز و خودساخته. ایمان به موجودیتی که حقیقتا و واقعا وجود دارد و فعال است و اگر به سمتشان بروی اثربخش است.
مدتها پیش با شعرخوانی توام با سینه زنی آشنا شدم که به ترکیب نام گذاری روزهای هفته میخورد. (در ادامه ارسال خواهد شد) همزمان برای امام حسن و امام حسین خوانده شده بود. هرچند با این نیت که برای این روز باشد اجرا نشده بود اما من هر دوشنبه آن را گوش میدهم و با خودم فکر می کنم کاش مداحان این کار را با توجه به میزبانان سایر روزها هم انجام دهند تا بسته فرهنگی روزهای هفته ما کامل شود.
صبح که بیدار می شوی پس از عبادت خدا، دعای روز را نجوا می کنی و بعد به صاحبان آن روز سلام می دهی و می گویی که من شما را می شناسم و به شما ایمان دارم و در نهایت لحظاتی با این نواها همنوا می شوی، جایگاه و مظلومیتشان و هدف و راهشان که راه تو هم باید باشد مرور می کنی و روزت را آغاز می کنی و جریان نور و نسیم رحمت الهی را در تک تک لحظات و ساعاتت حس می کنی.
این خیلی فاصله دارد با جملات تلقینی انرژی بخش اما بی پشتوانه و بی اتصال به منبع حقیقی انرژی خلقت.
الحمدلله الذی هدانا...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
تلویزیون را روشن کردم. بحث سر این بود که فرانسه برای موج دوم کرونا آماده است؟
بحث سر اجباری شدن فراگیر ماسک زدن در محیطهای سرپوشیده بود و هزینه ماسک به عنوان هزینه جدید اضافه شده به سبد خرید مردم. یکی میگفت باید رایگان در اختیار مردمی که درآمد کافی ندارند قرار گیرد و دیگری از ارزان کردن قیمت آن میگفت.
تلویزیون فرانسه
مرداد ۹۹
@ninfrance
یه راه پلهای است که دو خیابان را به هم متصل میکند.
عموما از دور شاهد بودهام که افراد در مستی اینجا دور هم جمع میشوند.
یکبار که کسی نبود از آن عبور کردم.
اول با این تصویر مواجه شدم که برداشتش آزاد است...
اما آنچه خیلی آزاردهنده بود در حدی که بقیه پلهها را با نفس حبس شده بدوم، بوی تند و شدید ادرار بود....
فرانسه
@ninfrance