قربانی دادن در راه خدا، راهی که همه باید بروند...
قسمت اول: درک مفاهیم بسیار پیچیده با آسان شدنش وقتی الگو داشته باشی.
امروز روزی است که خداوند به حضرت ابراهیم امر کرد که اسماعیل، گل پسر عزیزتر از جانت را برای من قربانی کن. شاید در نگاه اول سوال شود که آخر چرا حضرت ابراهیم را در این موقعیت سخت قرار داد خدا؟!
از این واقعه به «امتحان» خداوند یاد می شود.
اما چرا؟ امتحان چی؟ امتحان سنجش اینکه آیا چیزی هست که حضرت از خدا بیشتر دوست داشته باشد؟ این دوست داشتن چه ضرری دارد؟؟
این دستور خدا به این معنی نبود که خداوند به محبت و توجه صد در صدی حضرت به خودش احتیاج دارد یا طاقت دیدن توجه مخلوقش را به غیر خودش ندارد!
این امر بخاطر این بود که دست یابی به بالاترین کمال متصور برای انسانی که خودش خلق کرده و برنامه نویسی وجودش دستش بوده، عبور از همه دوست داشتنی هاست. عبور و آزاد شدن از «خود»ی است که بر اساس آن، چیزهایی را در این دنیا دوست دارد و با آن انس شدید می گیرد و شاید حواسش از فلسفه خلقتش پرت میشود...
و از آنجا که خدا مربی است. ربّ است. بنایش تربیت انسان است و هرچه این انسان با عبور از مراحل آسان تر خودی نشان بدهد و عزیزتر بشود، مراحل تربیتی سخت تری برایش ارائه می شود. چون می داند پسِ هر مرحله، چه ها نهفته است که انسان با عبور از آن مجاز می شود و به این ظرفیت وجودی می رسد که به آن ها دست پیدا کند و به کمال متصور برسد. و بی شک نوعی از لذت و نشاط و آرامش و حس تعالی است که هرکس که یک مرحله را می گذراند و آن را میچشد، عطش بیشتری برای مرحله بعد و آزمون خود برای سنجش توانایی اش جهت عبور از این مرحله هم در وجودش حس میکند. چیزی که بی شک چشیدنی و تجربه کردنی است، نه تعریف کردنی.
گفت: داستان قربانی دادن، قربانی شدن اسماعیل ها نیست، آزاد شدن ابراهیم هاست... دیدید که تیغ نبرّید... اسماعیل ماند، ابراهیم هم سربلند آزمون شد...
اما به نظر امتحانی پیچیده تر از داستان حضرت ابراهیم هم اتفاق افتاد و آن داستان کربلاست...
ادامه دارد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
قربانی دادن در راه خدا، راهی که همه باید بروند...
قسمت دوم
داستان ما که ایمان آوردیم به خدا و پیامبران خدا تا پیامبر خاتم و بعد تالی تلو ایشان یعنی ۱۳ راه نمای بعدی که بسط دهنده و عمق بخش و یادآور آورده های رسول بودند، باعث شده که سطح محتوا و معارفی که داریم از همه مردم جهان بیشتر و عمیقتر باشد.
چون یهودیها تا ایمان به حضرت موسی خود را رساندند و در معارف ایشان متوقف ماندند، در حالی که خدا کاملترش را با حضرت عیسی فرو فرستاد.
و مسیحیان در حضرت عیسی متوقف ماندند چون خود را از پیامبر بعدی با آن همه معارف تکمیل شده ای که از طرف خداوند آورد محروم نمودند. و از گروه ایمان آورندگان به پیامبر خاتم هم غیر شیعیان، چون از سیزده راه نمای بعد نبی و مرسل خود را محروم نمودند.
ما شیعیان، یعنی دنبال کنندگان جانشینان بعد از رسول خاتم، دستمان از همه ی مردم جهان پر تر است. چون حجم محتوا و دانشی که داریم از همه بیشتر است.
همین می شود که درک مفاهیم پیچیده برایمان آسان تر است. در واقع شاید حواسمان نیست اما داشتن الگوهای متعددی که سایر مذاهب از آن محروم اند به خوش فهمی ما کمک شایانی کرده است.
اهل بیت کارهای سخت را در مسیر تربیت و خودسازی برای ما آسان می کنند با نقش هدایت گری خود در ارائه راه و رسم صحیحی طی مسیر.
امامان ما، تجسم عملی تمام معارف و دستورالعمل های نظری فرستاده شده از سوی خداوند هستند و ما با مطالعه و شناخت نمونه های رفتاری و عینی آن زودتر راه خود را پیدا می کنیم و کمتر دچار خطای راهبردی می شویم.
پیشوایان ما، با سیره و روش تربیتی خود مهمات ما را تربیت می کنند نه مسائل فرعی. یعنی ما بچه شیعه ها اهم امورات فکری و عملی مان درست شده در حالی که حتی بشر توسعه یافته مادی با ابتدائی ترین مسائل مشابه اش دست و پنجه نرم می کند و به دلیل عدم اتصال به منبع، راه به جایی نمی برد.
راه نمایان معصوم ما، کاری به سطوح پایین رشد ندارند، هرچند همه را ارائه داده اند. چون همه انسان ها به حکم فطرت و وجدان و شعور ابتدایی می توانند آدمهای خوبی شوند، اما کسانی که دغدغه رسیدن به مراحل عالی و عالی تر را داشته باشند بدون ایشان هرگز نمی توانند. ایشان قله ها و اوج ها را به ما می آموزند و کسی که دغدغه اش بردی تا قله داشته باشد حل مشکلات کوچکتر و میان راه برایش بسیار آسان تر است.
الگوهای منحصر به فرد ما، به حرکت ما نظام می دهند، همت را بلند می کنند، افق را ارتفاع می دهند و عمیق ترین و پیچیده ترین مکائد شیطان را که موانع حرکت انسان برای تعالی قابل تصور است را رو و با راهکارهای عملی شان خنثی می کنند.
یک مشکلی سر راه بشر در مسیر رشد و کمال و تعالی اش وجود دارد که هیچ رهبر و رهبرانی در طول تاریخ بشریت به این شکل و کیفیت دست روی آن نگذاشته اند و حتی نگاه برعکس هم داشتهاند.
و آن یک حس پنهان دوست داشتن خود و داشته های خود است.
عشق به استعدادهای خود و علاقه به دارایی های خود.
تعلقاتی که مانع تعقل به وقت می شود...
در داستان کربلا، سطح اهل بیت ما، سطح آزمون تعلقات نبود، حضرت ابراهیم در مقام نبی، آزمون قربانی کردن پسر عزیزش شد سخت ترین امتحانش و موفقیتش شد رسیدن به مقام امامت.
اما اهل بیت، مقام امامت را، داشتند، آزمونی در این سطح وجود نداشت به نظر. سطح رسیده بود به حقیقتا قربانی دادن و قربانی شدن... در راه خدا... فدا کردن خود و همه داشته های خود برای حفظ تمام آورده ها و دستاوردهای رسولان برای رساندنش به ما. ما که صدها سال بعدتر قرار بود بیاییم و اگر این سطح از معارف را نمی داشتیم از عمیق ترین تجربه های انسانی که حیات برتر باشد محروم میماندیم و از امکان نقش آفرینی در زمینه سازی ظهور آخرین منجی بشریت و نجات همه انسانها از ظلمات به سمت نور بی خبر می ماندیم.
این مقدمه مفصل را عرض کردم که اتفاقی را تعریف کنم که چند وقت پیش برایم افتاد...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
سختگیری در عینک فروشی در دوران کرونایی
ماسک که اجباری
ضد عفونی دستها با الکل در بدو ورود.
همراهی یک فروشنده که نکات ایمنی را توضیح میداد.
هر عینکی که برای امتحان بر می داشتیم باید ضدعفونی میکردیم.
سرجایش میخواستیم بگذاریم باید با دستمال و الکل ضدعفونی می کردیم.
فرایند کلافه کننده اما لازمی بود. و حوصله و دقت فروشنده و مشتری در رعایت خیلی خوب بود.
فرانسه
@ninfrance
دینِ بدونِ «علی عالی اعلی»
گفت: رفیقش میخواهد دینش را عوض کند. مسیحی بشود...
باور نمیکردم.!
یعنی میشود کسی در زندگیش عقبگرد کند؟!
با عقل و علم و آگاهی؟!
مثل اینه که مدرک دکتری داشته باشی بروی بگویی میخواهم پسش بدهم و دیپلمه محسوب بشوم.
کافیست فقط فکر کند...
فقط فکر کند که اینگونه خود را محروم میکند از تمام آنچه بعد از مسیحیت آمده است.
همان خدایی که عیسیابن مریم را نبی کرد، با تکامل عقل بشر، محمدابن عبدالله را منتخب پیامرسانی فرامین کامل شدهاش برای سعادت انسان نمود.
کافیست فقط فکر کند، مسیحیت، امیرالمومنین علی علیه السلام ندارد. جدای این که رسول اعظم با آن همه داشتهها و کمالات شخصیتی و الگویی یا بانوی بزرگ هستی فاطمه الزهرا و فرزندانش را هم ندارد.
خیلی عجیب هستند کسانی که چنین عقبگردی میکنند. و البته اشتباه است فکر کنند، از اول، دین اسلام را داشتهاند. چون اگر با داشتههای آخرین دین فرستاده شده آشنایی درستی داشتند، احتمال چنین عقبگردی بسیار بعید مینمود.
آنقدر محتوای گفتاری و رفتاری و علمی و عملی، از علی علیه السلام بجا مانده، که این جا هم جای تحیر است اگر کسی علی عالی اعلی را شناخته باشد و عقبگرد کند.
تمام کسانی هم که میشناسند و به پیروان او نمیپیوندند یا واقعا نمی شناسند یا به ضرر دنیای آلوده شدهشان هست اگر بشناسند یا اقرار کنند که میشناسند.
در روز عهد معهود، میثاق مأخوذ و جمع مشهود،
عید غدیرمان،
با بند بند وجود،
از صمیم قلب،
مناجاتهای سفارش شدهشان را میخوانم:
«خدا را شکر که قدر این روز را به ما شناساند و ما را به احترامش بینا کرد و ما را بدان گرامی داشت و ما را به معرفتش شرافت داد و به پرتواش ما را رهنمود.
ای رسول خدا، ای امیر مومنین، بر شما و بر عترت شما و دوستان شما از من بهترین درود.
خدا را شکر که ما را بدین روز گرامی داشته و ما را از وفاکنندگان بعهدی که به ما سپرده، قرار داده و برای ولایت والیان امرش و قائمان عدلش پیمان گرفته است...
خدا را شکر که کمال دین و تمامیت نعمت خود را به ولایت امیرالمومنین علیابن ابیطالب علیه السلام مقرر کرده.»
✨برگرفته از دعای روز عید غدیر؛ مفاتیح الجنان
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
مهاجران زیادی را میبینم که در سطح شهر گدایی می کنند...
و نمیدانم اگر در کشور خود میماندند آیا وضعی از این بدتر را داشتند؟
عموما که جویا میشوم تصور اشتباهی است که پیش از مهاجرت در ذهن خود ساخته اند.
هرجای دنیا بروی برای داشتن زندگی مناسب نیاز به کار و تلاش زیاد است. و این در کشوری خارج از وطن زحمت بیشتری میطلبد.
هلو برو تو گلویی وجود ندارد...
فرانسه
@ninfrance
بیخبری و زودباوری
دوستی از اعضای کانال پیام دادند که جشنهای دانشگاهی آنجا خیلی جذاب است؟
خوابگاههای دانشگاهی مدام جشن و سرور دارند؟
پرسیدم: چه طور؟!
گفتند: ما یک استادی داریم که با یک هیجان و آب و تابی از برنامههای دانشگاهی و جشنهای خوابگاههای دانشجویی و میز های پذیرایی پر و پیمانش در فرانسه میگوید که همه با حسرت نگاهش میکنند. ما هم که نرفتیم، ندیدیم، نمیتونیم حرفی بزنیم.
خیلی متأسف شدم...
من هم در دوران تحصیل در کشورم، متاسفانه چنین اساتیدی رو تجربه کردم... ( جدای دیگر اساتید محترم و با عزت نفسی که داشتیم)
و واقعا نمیدانم اینها با برنامه هدفمند استاد دانشگاه میشوند یا نه و خودشان تا این حد دچار خودکمبینی حاد هستند...
پاسخ دادم الحمدلله ما اینجا دانشجو بودیم و چنین جشنهایی که تفاوت خاصی با جشنهای دانشگاهی خودمان داشته باشد پیدا نکردیم!
خوابگاهها هم به همین ترتیب.
در خوابگاهها که همه دغدغههای شخصی خودشان را دارند، دانشگاهها هم که نهایت ممکن است برخی جاها یک برنامه افتتاحیه داشته باشند برای آشنایی و نهایت هم یک پذیرایی. که طبیعی و روتین هر همایش و جشن و مراسمی است.
یعنی متحیر بودم که چیزهایی که به فکر هم نمیرسد، چه طور یک نفر در لباس و سطح استادی با آن، اینطور ذهن و دل دانشجویان را به بازی میگیرد و توهم سازی میکند.
حتی اگر فرض هم کنیم که حالا برای این استاد دوران دانشجویی خاص و ویژهای هم حقیقتا بوده، خیلی سطح پایین است که از این بخش از تجربه تحصیلی دانشگاهی اش آن هم با آب و تاب! برای دانشجویانش خاطره سازی کند...
یعنی دانشجوی ما ناخواسته حسرت کیک و ساندیس خارج را بخورد!؟
هم احساس تاسف عمیق به آدم دست میدهد، هم خجالت...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
خونه های قدیمی فرانسوی این شکلی بوده.
تمام چوب. پنجرههای کوچک و درهای چوبی که پنجرهها را هم در موقع نیاز مثل باد و طوفان بپوشاند.
البته هنوز این خانهها هم برقرار است. یا تبدیل به جاذبه توریستی شده، یا رستوران است یا ساکنان قدیمی در آن ساکن هستند. البته برخی را اجاره هم میدهند.
من تجربه رفتن در یکی از آنها را به دعوت دوستی فرانسوی داشته ام.
جیرجیر پلهها وقتی از آن بالا میروی و احساس هر لحظه شکستنش خیلی مخوف بود.☺️
داخل خانه هم باز تمام چوب و رنگ قهوهای سوخته...
چراغ هم که کلا اعتقاد به روشن کردنش ندارند جز یکی یا دوتا. نمی دانم آن را رومانتیک تصور میکنند ☺️ یا بحث صرفهجویی در هزینه برق است که بسیار گران است.
@ninfrance
مقابل کلیسا هم دستشویی سرپایی برای مردان گذاشتند...
از بس که حتی این منطقه هم از بوی ادرار در فضا در امان نیست...
از جمله بخشهای ناراحت کنندهاش هم این است که طرح های این توالتها، انواع میوه هاست...
این طرح کیوی است.
طرح 🍉 و طالبیاش را هم در پستی دیگر خواهم فرستاد.
همچنین متذکر میشوم که محلی برای دست شستن هم وجود ندارد.
فرانسه
@ninfrance
انواع خودکارهای بیک که برای خیلی از ما ایرانیها قدیمی است و خیلیها آن را دست نمیگیرند، به عنوان تولید داخلی فرانسه بخش بزرگی از فروشگاههای فرانسه را بی هیچ تغییر به خود اختصاص داده است.
@ninfrance
قربانی دادن در راه خدا، راهی که همه باید بروند...
قسمت سوم
مثل سایر دوستان که لطف دارند، از اعضای محترم کانال، پیامی دریافت کردم که از یکی از مطالب کانال خوششان آمده بود.
مطلبی که مرتبط با داستان کربلا بود...
نام کاربریشان نشان می داد که آقا هستند. از حضورشان در کانال تشکر کردم. گفتند که خودشان اهل قلم هستند اما آن متن در خاطرشان حک شده و دلشان را لرزانده. داستانی که در خصوص حضرت عباس بود...
بعد کتابی را معرفی کردند که خودشان نوشتند... تصویر کتاب را که فرستادند تعجب کردم. چون نویسنده یک خانم بود! تعجبم را بروز دادم که گفتند: بله خانم هستند و وقتی به نام کاربری شان اشاره کردم، گفتند: نام مستعار همسرشان بوده به عنوان مدافعین حرم... و حالا نام پیشانی بند ایشان شده...
دلم ریخت... گفتم پس شما هسمر شهید هستید...
خیلی راحت گفتند: بله...
پرسیدم: فرزند هم دارید؟؟
گفتند: دوقلو. دو دختر 4 ساله
من دیگر اشکهایم در اختیار خودم نبود.
گفتم: جگرم خون شد...
گفتند: من با علم به شهادت ایشان با ایشان ازدواج کردم... اگر کتاب را بخوانید توضیح دادم...
گفتند: «از آن شب که متنتون رو خواندم یه جوری ام... ایشان (حضرت عباس)، خیلی نقش پررنگی در زندگی ما داشتند.»
تمام آنچه از معارف خوانده بودم جلوی چشمم آمد...
و تمام آنچه از واقعه کربلا شنیده بودم...
براستی که کل یوم عاشورا؛ کل ارض کرببلا...
ایمان ایشان، تحقق آن در عمل که با تاسی از الگو و پیشوایان خودشان، برای پیشبرد حق و حقیقت و برپایی آن، قربانی می دهند و اینطور زینب گونه جز زیبایی نمی بینند و استوار راه را ادامه هم می دهند...
عمق دگرگونی حالم زمانی بود که وقتی گفتم مدام به یاد فداکاری شما هستم پاسخ دادند: « ممنون که به یادم هستید، هرچند فکر می کنم دست های من از بقیه خالی ترِ؛ دلم میخواد یه کار بزرگ بکنم... و من که قلبم فشرده شده بود گفتم: کار بزرگ کردید!!!
و میخواستم بگویم، دیگر میخواستید چه کنید! اگر دست شما خالی است، دست ما...
و ماندم به این همه معرفت و نورانیت در نیت و عمل ایشان که در حد حرف و کلام نمانده.
بعد برایم متنی فرستاد:
«او می توانست پشت در نیاید!
فاطمه سلام الله علیها به اندازه کافی دلیل منطقی داشت تا در آن روز گوشه ای از خانه کوچک خود بنشیند و پشت در نیاید. او یک زن جوان باردار بود. چند فرزند خردسال داشت. از لحاظ روحی عزادار مصیبت پدر بزرگوارش بود. مردان پهلوان و جنگ آوری در خانه بودند که هر کدام آنها میتوانستند خودشان را به پشت درب خانه برسانند.
اما وظیفه دفاع از امام در برابر ظلم بر عهده فاطمه است. دلیل واضحتر اینکه او اینگونه تربیت شده است که نمیتواند نسبت به ظلم بیتفاوت باشد. بیتفاوتی مقدمهی تولید انواع فساد در جامعه است.»
اینجا بود که با خود اندیشیدم چه مکتبی و شناخت و جهان بینی ای می تواند چنین بانوان جوانی تربیت کند که در اوج جوانی و با فرزندان خردسال رضایت قلبی داشته باشند که همسر جوانشان برود... با این اعتقاد که ظلم است و به حکم انسانیت الهی، باید مقابل آن ایستاد و نباید بی تفاوت بود.
او و هزاران هزار بانو مثل او، در طول تاریخ ایمانی ما، به این شکل، از آب و خاک و عقاید بشر حفاظت و حراست کردند. با مقابله با ظلم نگذاشتند و نمیگذارند حرف خداوند زمین بماند، تا سپاه حق هر روز آماده تر از دیروز شود برای مبارزهی آخر؛
تمام سپاه حق در برای تمام سپاه باطل...
تا تمام سیاره ارض پاک شود از تمام ظلم.
این آشنایی برای من اتفاق افتاد و زمان گذشت تا چند هفته پیش که فیلمی هالیوودی دیدم از داستانی حقیقی از زنان نظامیان آمریکایی و مقایسه ای که به شکل طبیعی در تمام ذهنم اتفاق افتاد.
فکر کردن به اینکه همسرت برود در قارهای دیگر برای به چنگ آوردن ثروت کشور دیگر، به ظلم... بجنگد و بکشد و تو مجبور به دفاع از کار او باشی...
ادامه دارد...
🚩مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance