#مرثیه_امام_سجاد
#دروازه_کوفه
#کاروان_اسرا
دم دروازه کوفه پرم افتاد زمین
چادر سوخته ام از سرم افتاد زمین
دیده ای از ته گودال مرا تا کوفه
سنگ باران که شدم پیکرم افتاد زمین
از روی نیزه همینکه سرت افتاد انگار
آسمان پیش نگاه ترم افتاد زمین
تا زمین خورد رقیه بخدا حس کردم
باز پیش نگهم مادرم افتاد زمین
حرمله خیر نبینی بخدا پیش رباب
ضربه بر نیزه مزن اصغرم افتاد زمین
شمر با چکمه رسید و سر من داد کشید
وقت غارت شدن انگشترم افتاد زمین
چوب میخورد همینکه لب قرآن خدا
همه آیات به دور و برم افتاد زمین
به ابالفضل بگو در وسط جمعیت
مقنعه بود ولی معجرم افتاد زمین
✍شاعر:
#ابراهیم_میرزایی
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#کاروان_اسرا
حال مرا بپرس از این تازییانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرمله بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده زدست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
✍شاعر:
#ابراهیم_میرزایی