eitaa logo
نیروی قدس (جبهه مقاومت)
42.5هزار دنبال‌کننده
30.3هزار عکس
17.2هزار ویدیو
924 فایل
﷽ 🔰وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ در خدمتم 👇
مشاهده در ایتا
دانلود
💠از امام سجاد زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند که سخت‌ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: "الشّام، الشّام، الشّام" 🔸سپس فرمودند: در شام مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر،چنین مصائبی بر ما وارد نشده بود: 1⃣ظالمین در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگاه داشتند و ساز و طبل می‌زدند😭 2⃣سرهای شهداء را در میان محمل‌های زن‌ها قرار دادند.سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم نگاه ‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه(رقیه) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم اسبها قرار می‌گرفت😭 3⃣زن‌های شامی از بالای بام‌ها،خاک و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم،عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند😭 4⃣از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»😭 5⃣ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از محله های یهودی و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند:این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند.امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید😭 6⃣ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت😭 7⃣ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم😭 📚تذکرةُ الشّهداء/ص۴۱۱ 🔅صلّی اللهُ علیکم یا اهلَ بیتِ النّبوّه🔅 🔺الا لعنة الله علی القوم الظالمین🔺 ╔═☀️☀️═════════╗ ❣ eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b ╚═════════⚡️═╝ 🆔 @raefipour_com
هدایت شده از DELETED
💠از امام سجاد زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند که سخت‌ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: "الشّام، الشّام، الشّام" 🔸سپس فرمودند: در شام مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر،چنین مصائبی بر ما وارد نشده بود: 1⃣ظالمین در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگاه داشتند و ساز و طبل می‌زدند😭 2⃣سرهای شهداء را در میان محمل‌های زن‌ها قرار دادند.سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم نگاه ‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه(رقیه) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم اسبها قرار می‌گرفت😭 3⃣زن‌های شامی از بالای بام‌ها،خاک و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم،عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند😭 4⃣از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»😭 5⃣ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از محله های یهودی و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند:این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند.امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید😭 6⃣ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت😭 7⃣ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم😭 📚تذکرةُ الشّهداء/ص۴۱۱ 🔅صلّی اللهُ علیکم یا اهلَ بیتِ النّبوّه🔅 🔺الا لعنة الله علی القوم الظالمین🔺
💠از امام سجاد زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند که سخت‌ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: "الشّام، الشّام، الشّام" 🔸سپس فرمودند: در شام مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر،چنین مصائبی بر ما وارد نشده بود: 1⃣ظالمین در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگاه داشتند و ساز و طبل می‌زدند😭 2⃣سرهای شهداء را در میان محمل‌های زن‌ها قرار دادند.سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم نگاه ‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه(رقیه) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم اسبها قرار می‌گرفت😭 3⃣زن‌های شامی از بالای بام‌ها،خاک و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم،عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند😭 4⃣از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»😭 5⃣ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از محله های یهودی و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند:این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند.امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید😭 6⃣ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت😭 7⃣ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم😭 📚تذکرةُ الشّهداء/ص۴۱۱ 🔅صلّی اللهُ علیکم یا اهلَ بیتِ النّبوّه🔅 🔺الا لعنة الله علی القوم الظالمین🔺
💠از امام سجاد زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند که سخت‌ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: "الشّام، الشّام، الشّام" 🔸سپس فرمودند: در شام مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر،چنین مصائبی بر ما وارد نشده بود: 1⃣ظالمین در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگاه داشتند و ساز و طبل می‌زدند😭 2⃣سرهای شهداء را در میان محمل‌های زن‌ها قرار دادند.سر پدرم و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم نگاه ‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه(رقیه) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم اسبها قرار می‌گرفت😭 3⃣زن‌های شامی از بالای بام‌ها،خاک و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم،عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند😭 4⃣از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!»😭 5⃣ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از محله های یهودی و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند:این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند.امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید😭 6⃣ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت😭 7⃣ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم😭 📚تذکرةُ الشّهداء/ص۴۱۱ 🔅صلّی اللهُ علیکم یا اهلَ بیتِ النّبوّه🔅 🔺الا لعنة الله علی القوم الظالمین🔺