eitaa logo
نیروی قدس (جبهه مقاومت)
40.6هزار دنبال‌کننده
33.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
927 فایل
﷽ 🔰وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ فقط تبلیغات 👇 @tabligh_z
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ به عاقبت کاری که می‌خواهی شروع کنی، فکر کن 🔹آورده‌اند که هوس دزدی به سر مردی زد و می‌خواست که در آن حرفه کمالی یابد. 🔸او را نشان دادند که در شهر نیشابور مردی است که در این علم کمالی دارد و بر دقایق اِختفا و اسرار، عارف و واقف است. 🔹آن مرد از شهر خود عزم آنجا کرد. چون به نیشابور رسید، سرای آن دزد را نشان خواست و به خدمت او رفت و خود را بر وی عرضه کرد. 🔸سپس گفت: آمده‌ام تا از تو چیزی آموزم و در علمِ دزدی مهارتی حاصل کنم. 🔹استاد او را به ترحیب و خوش‌آمدی هرچه تمام‌تر جواب گفت. 🔸چون طعام پیش آوردند و مرد خواست که تناول کند، استاد نیشابور او را گفت که به دست چپ بخور. 🔹مرد، دست چپ در پیش کرد و خواست تا طعام خورد، چون عادتش نبود نتوانست خورد. پس دست راست بیرون کرد. 🔸استاد گفت: جان پدر، در این کار که تو قدم نهاده‌ای، اول مقام او آن است که دست راست قطع کنند، از آنکه حکم شرع این است و چون تو را به دزدی بگیرند و دست راست را ببرند، باید که به دست چپ طعام خوردن عادت کرده باشی تا آن روز رنج نبینی. 🔹مرد را از این سخن، انتباهی (بیرون‌آمدن از غفلت) پدید آمد و گفت: در کاری که به طمع سیمی که به‌دست آید، دست سیمین را به باد دادن، شروع در آن ناکردن اولی‌تر. 🔸پس از سر آن حرفه درگذشت و از آن آرزو و خواسته دل کند.
🔅 ✍ دعا کن خدا بهت توفیق بده... 🔹بزرگی می‌گفت: اگر کسی برای درخواست کمک، برای حل مشکلی پیش تو اومد؛ 🔸هرگز نگو: فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما رو می‌شناسه! 🔹بلکه بگو: الحمدلله که خدا به من توفیق برطرف‌کردن نیازهای مردم رو عنایت کرده. 👤 امام حسین علیه‌السلام در این باره می‌فرمایند: 🔺برآوردن حاجت و برطرف‌كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمت‌های خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منت‌گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت‌ها را نگیرید. 📚بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۸
🔆 ✍ بی‌اعتنا باش 🔹کلاغ‌ها خیلی دوست دارند عقاب‌ها را اذیت کنند. 🔸کلاغ با اینکه از عقاب کوچک‌تر است، اما چون چابک‌تر است، می‌تواند سریع بچرخد و مانور دهد. 🔹گاهی اوقات هنگام پرواز، بالای سر عقاب قرار می‌گیرد و به‌سمت آن شیرجه می‌رود، ولی عقاب می‌داند که می‌تواند اوج بگیرد. 🔸عقاب به‌جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می‌گیرد و سرانجام کلاغ عقب می‌افتد. 🔹وقتی کسی از روی حسادت و غرض‌ورزی اذیتتان می‌کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت‌سرتان رها کنید.
✍بزرگی را گفتند: راز همیشه شاد بودنت چیست؟ گفت:دل بر آنچه نمی‌ماند نمی‌بندم؛ فردا یک راز است، نگرانش نیستم؛ دیروز یک خاطره بود، حسرتش را نمیخورم؛ و امروز یک هدیه است، قدرش را میدانم؛ از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار، توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند... میدانم خدای دیروز و امروز، خدای فردا هم هست... ما اولین بار است که بندگی میکنیم، ولی او قرنهاست که خدایی میکند... پس به او اعتماد دارم... برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم...
🔆 آنچه را ذخیره کرده‌ای، به دست سارق ایام نسپار مردی مزرعه‌ای آفتابگردان کاشت و محصولش را در چند گونی ریخت و در انبار خانه‌اش ذخیره کرد تا نزدیک عید گران‌تر شود و آن‌ها را بفروشد. دزدی شب به انباری او زد و تمام آفتابگردان‌ها را برد و در ته یکی از گونی‌ها، کمی از آفتابگردان‌ها را رها کرد. او دست نوشته‌ای به این مضمون گذاشت: «زحمت یک‌ساله‌ات برای من بود. این مقدار را هم گذاشتم، یک موقع نبری مصرفشان کنی. برو کشت کن سال بعد همین موقع باز در خدمتم!» در روایت آمده است: «هر روز فرشته‌ای بین زمین و آسمان ندا می‌دهد؛ ای مردم بسازید برای ویران شدن، و بزایید برای مردن، و بگذارید دنیا را و بگذرید از مال دنیا برای بردن.» هرساله جمع می‌کنیم و دزدِ نفس با خوردن و خوابیدن؛ تمام زحماتمان را از ما می‌گیرد و می‌دزدد و ما آسوده برای سالِ بعد کار می‌کنیم و دو دستی نتیجۀ زحمات و تلاشمان را تحویل سارق ایام می‌دهیم و روزِ مرگ، می‌بینیم چیزی برای خودمان باقی نگذاشته‌ایم و دریغ از هیچ انفاق و بخشش و عمل صالحی!
🔆 وسوسه‌های شیطان هنگام صدقه در سال قحطی، در مسجدی واعظی بر منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، ۷۰ شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید، با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه‌دادن که این چیزها را ندارد. اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد. از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی می‌میریم و… به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقای خود برگشت. از او پرسیدند: چه شد؟ ۷٠ شیطانی را که به دستت چسبیدند، دیدی؟! پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم، لیکن مادر شیطان را دیدم که نگذاشت. در روایتی از حضرت علی (علیه‌السلام) آمده است: زمان انفاق، ۷۰هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و... مصلحت‌بینی می‌کند و نمی‌گذارد.
🔅 ✍️ حکمت ندانستن بعضی از مسائل! 🔹مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر! می‌خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. 🔸سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. 🔹اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ 🔸جواب داد: زبان گربه‌ها! 🔹سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه‌ها را آموخت. روزی دید دو گربه با هم سخن می‌گفتند. 🔸یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی می‌میرم! 🔹دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا می‌میرد، آن‌گاه آن را می‌خوریم. 🔸مرد شنید و گفت: به خدا نمی‌گذارم خروسم را بخورید. 🔹و آن را فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ 🔸گفت: نه، صاحبش فروختش. اما گوسفند نر آن‌ها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. 🔹صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. 🔸گربه گرسنه آمد و پرسید: آیا گوسفند مرد؟ 🔹گفت: نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی‌دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن می‌خوریم! 🔸مرد شنید و به‌شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت: گربه‌ها می‌گویند امروز خواهم مرد! خواهش می‌کنم کاری بکن! 🔻پیامبر پاسخ داد: خداوند خواست خروس را فدای تو کند اما آن را فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن. 💢خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسان‌ها آن را درک نمی‌کنیم. او بلا را از ما دور می‌کند، و ما با نادانی خود آن را بازپس می‌خواهیم! 💢گاهی خدا با یک ضرر مالی می‌خواهد مالمان را فدای جان خودمان یا فرزندانمان کند، ولی ما نمی‌دانیم و ناشکری می‌کنیم. 💢چه خوب است در هر بلایی خدا را شکر کنیم. چه‌بسا بلای بزرگ‌تری در انتظار ما بوده است و خدا آن را دفع کرده است.
🔆 ✍️ ارزش اعمالمان در قیامت مشخص می‌شود 🔹آورده‌اند که روزی شخصی با صدای بلند، سلمان را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پیرمرد! قیمت ریش تو بیشتر است یا دُم سگ؟! 🔸سلمان با دنیایی از آرامش گفت: پاسخ درست را نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم. 🔹او گفت: این که توانستن ندارد؛ پاسخ من یک کلمه بیشتر نیست. 🔸سلمان گفت: ولی این کلمه باید راست باشد و این را جز در قیامت و کنار پل صراط نمی‌شود فهمید. 🔹آن شخص گفت: چه ربطی به پل صراط دارد؟ 🔸سلمان فرمود: ربط دارد. اگر از پل صراط گذشتم، ریش من بهتر است وگرنه دُم سگ از تمام وجودم بهتر است. 🔹آن مرد نگاهی به سلمان کرد. شرمنده شد و به خود آمد و گفت: ای پیرمرد مرا ببخش. 🔸سلمـان فرمود: خطایی نکرده‌ای. شما تنها از من قیمت یک جنس را پرسیدی و من نیز پاسخ دادم. ☑ برای پیوستن به کانال روی لینک بزنید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b حتماعضوشید👆
🔆 ✍️ خوشبختی 🔹وقتى گرسنه‌اى، يک لقمه نان خوشبختی است... 🔸وقتى تشنه‌اى، يک قطره آب خوشبختی است... 🔹وقتى خواب‌ داری، يک چرت كوچک خوشبختی است... 🔸خوشبختى بخش کوچکی از لحظات است… 🔹 يک مشت از نقطه‌هاى ريز كه وقتى كنار هم قرار می‌گيرند يک خط را می‌سازند به اسم "زندگى". 🌹 "قدر خوشبختى‌هایتان را بدانيد". ☑ برای پیوستن به کانال روی لینک بزنید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b حتماعضوشید👆
🔆 ✍️ آنچه باعث رشد انسان می‌شود تواضع است نه تکبر 🔹روزی حضرت عیسی علیه‌السلام به حواریون خود گفت: مرا به شما حاجتی است. 🔸گفتند: چه کنیم؟! 🔹عیسی برخاست و پاهای حواریون را شست‌وشو داد. 🔸عرض کردند: ای روح خدا! ما به این کار سزاوارتریم که پای شما را بشوییم. 🔹حضرت فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، یک عالِم است. 🔸این کار را کردم که تواضع کرده باشم و شما آن را از من فرابگیرید و بین مردم فروتنی کنید آن طور که من انجام دادم. 🔹بدانید به تواضع حکمت روید و رشد کند، نه با تکبر. چنانچه در زمین نرم گیاه می‌روید، نه از زمین سخت و کوهستانی! ☑ برای پیوستن به کانال روی لینک بزنید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b حتماعضوشید👆
🔆 ✍ پرنده‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌ 🔹پسربچه‌ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. 🔸حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. 🔹اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند. 🔸هر وقت پسرک از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌کردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. 🔹تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت: خسته‌ام و خوابم می‌آید. 🔸برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌کنم. 🔹پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی اون خودم هم آزاد شدم. 🔸اين حكايت همه ماست. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ایم. 🔹پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای  مدرک و عنوان آكادمیک و خلاصه شيطان و نفس، هركسی را به چيزی بسته‌اند و ترس از رهاشدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند. 🔸پرنده‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌ ☑ برای پیوستن به کانال روی لینک بزنید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b حتماعضوشید👆
🔆 ✍ برای مهربانی‌هایتان منتظر جبران نباشید 🔹«رابرت داوینسن» قهرمان مشهور گلف، وقتی در یک مسابقه قهرمان شد، زنی به‌ سویش دوید و گفت: بچه‌ام مریضه، به من کمک کن وگرنه می‌میره! 🔸رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد. 🔹هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت: خبر بدی برات دارم، اون زن کلاهبردار بود و اصلا ازدواج نکرده که بچه مریض داشته باشه. 🔸رابرت داوینسن در پاسخ گفت: اینکه خبر خیلی خوبیه، یعنی بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه، خدا رو شکر! 🔹دنیا رو انسان‌هایی زیبا می‌کنند که بی‌هیچ توقعی مهربانند. ☑ برای پیوستن به کانال روی لینک بزنید👇 🔰 eitaa.com/joinchat/639434752C60c801636b حتماعضوشوید👆