eitaa logo
نیَّت
1.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ توان انسان به عیار نیت، همت، توکل و اعتماد او به خداست. تمرین کنیم نیت های پاک را و تجربه کنیم بهترین لذت عالم را #دغدغه‌های‌پاک #نیتهای‌خالص #شنبه‌های_ام‌البنینی #تربیت_مربی تبلیغ و تبادل نداریم @jamondeh135 https://eitaa.com/niyat135
مشاهده در ایتا
دانلود
1.12M
سینه زنی کربلایی مصطفی صالح نیا
713.2K
از بچگیهام غلامتونم
704.8K
یا ابالفضل
بسم الله النور 📍 غرب تهران شهرستان شهریار روبروی امامزاده اسماعیل علیه السلام میهمان سیده ام البنین سلام الله علیها در جوار مزار شهدای گمنام 👇👇 یا ام البنین سلام الله علیها
5892101
619232685 💳 فرزاد سلامت بخش (برای کپی، روی شماره کارت بزنید) ساعت 7صبح ان شاء الله
  📚خاک‌های نرم کوشک ✍نویسنده: سعید عاکف 💚داستان چهل و چهارم : حکم اعدام قسمت سوم 🌹راوی : سرکار خانم سبک خیز پیام تازه حضرت امام رسیده بود . از مردم خواسته بودند ، بریزند توی خیابان‌ها و علیه رژیم تظاهرات کنند . عبدالحسین کارش تو کوچه ی چهنو بود . خانه غیاثی نامی را تعمیر می‌کرد . آن روز سر کار نرفت. ظاهرا خبر داشت قرار است تظاهرات بشود. غسل شهادت کرد و سر از پا نشناخته ، داشت آماده رفتن می‌شد . نوارهای امام و رساله و چند تا کتاب دیگر را جمع کرد یکجا . بهم گفت : اگه یه وقت دیدی من دیر کردم ، اینا همه رو رد می‌کنی . خداحافظی کرد و رفت . مردم ریخته بودن توی حرم امام رضا علیه السلام و ضد رژیم شعار می‌دادند . تا ظهر خبرهای بدی می‌رسید . می‌گفتند : مامورهای وحشی شاه قصابی راه انداختند . حتی توی حرم هم تیراندازی کردند . خیلی‌ها شهید شدن و خیلی ها رو هم گرفتن . حالا هم حرص و جوش او را می‌زدم ، هم حرص و جوش کتاب و نوارها را . یکی دو روز گذشت و ازش خبری نشد . بیشتر از این نمی‌شد معطل بمانم. دست به کار شدم . رساله حضرت امام را بردم خانه برادرش . او یکی از موزاییک‌های توی حیاط را ، درآورد . زیرش را خالی کرد ، رساله را گذاشت آنجا و رویش را پوشاند و مثل اولش کرد. برگشتم خانه . مانده بودم نوارها و کتاب‌ها را چه کار کنم . یاد یکی از همسایه‌ها افتادم . پسرش پیش عبدالحسین شاگردی می‌کرد . با خودم گفتم ، توکل بر خدا می‌برمشون همونجا ، انشالله که قبول می‌کنه. برخلاف انتظارم ، با روی باز استقبال کردند. هرچه بود گرفتند و گفتند : ما اینا رو قایم می‌کنیم ، خاطرت جمع باشه . هفت هشت روز گذشت . باز هم خبری نشد . توی این مدت ، تک و توکی از آن به اصطلاح شاه دوست‌ها حسابی اذیتمان می‌کردند و زجر می‌دادند . بعضی وقت‌ها ، می‌آمدند و خاطر جمع می‌گفتند : اعدامش کردند ، جنازه‌اش را هم دیگه نمی‌بینیم . مگه کسی می‌تونه با شاه در بیفته. بالاخره روز دهم ، یکی آمد درِ خانه گفت : اوستا عبدالحسین زنده است . باور کردنش مشکل بود. با شک و دودلی پرسیدم : کجاست ؟ گفت : تو زندان وکیل آباده . اگه می‌خوای آزاد بشه ، یا باید ۱۰۰ هزار تومان پول ببری ، یا یک سند خونه . چهره ام گرفته‌تر شد . نه اونقدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت . مرد رفت . من ماندم و هزار جور فکر و خیال . خدا خدا می‌کردم ، راهی پیدا شود . با خودم می‌گفتم : پیش کی برم که اینقدر پول به من بده یا یک سند خونه؟! رو هر کی انگشت می‌گذاشتم ، آخرش فکرم می‌خورد به بن بست . تازه اگر کسی هم راضی می‌شد به این کار ، مشکل بود بیاید زندان . گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی‌گذاشت . توی چنین مخمصه‌ای ، یک روز درِ خانه به صدا درآمد . چادرم رو سر کشیدم ، رویم را محکم گرفتم و رفتم بیرون . مرد غریبه‌ای بود . خودش را کشاند کنار و دستپاچه گفت : سلام . آهسته جوابش را دادم. ادامه دارد... @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
🏴 فاطمیه که میشود زیاد به امیرالمومنین علیه السلام سلام بدهید این روزها کسی جواب سلام مولا را نمی دهد اَین الطّالِبُ بِدَمِ المَظلوم اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفُرَج @niyat135 | نـِــــیَّــــ۱۳۵ــــت
سلام سفره مادر ادب هفته شصت وپنجم سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان ،شفای مریض ها ونابودی اسرائیل انشاالله
🌷 بسم الله الرحمن الرحیم🌷 گره بہ ڪارِ دلِ آدمۍست همچو نفس گره گشاے تُـویۍ اے هزار دستت عشق... الحمدالله: 127 در امیریه مسجد فاطمه زهرا (س) کمِ مارو قبول کن خانوم جان یا ام البنین قبول حق ان شاءالله🙏 # امیریه 1