هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#داستان_های_حسنا
#معین_های_خوب_حسنا
شرایط جسمی ام چندروزی بودکه به واسطه بیماری سخت شده بود.
یک ماه اخیرهم نگرانیهایم زیاد بود
هم زمان دومادربارداری که معینشان بودم ناراحتی قلبی شدید داشتند و ماه اخربارداری را می گذراندند.
چند روزپیش دعاهای اخرشب معین های حسنا گره گشایی کرده بود و پناه خانم حسنا ، علی رغم ایست ضربان قلبش موقع تولد،به سلامتی دنیا امده بود.
😭😭😭بعد از نمازصبح دلم خیلی گرفته بود.
به مادرباردار گفتم: "نترسیم ازبیماری،مطمئنا حضرت زهرا س حالمون رومیفهمه برواتاق عمل وباخودت روضه پهلو بخون..."
😍🥹 آمدم چای روضه بخورم گوشیم راچک کردم.
انگار ماشاالله سیب سرخ حضرت زهرا (س) را روزی مجموعه حسناکرده اند...
مادرش می گوید شیری که برای این یکی دارم با سه فرزند قبلی ام خیلی فرق می کند...معتقدم مال روزی های حسنا ست که در دوران بارداری خورده ام
@jahadi_hosna
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#داستان_های_حسنا
#خاطره
#مادران_باردار_حسنایی
تصمیمش را گرفته بود هرچند با دودلی،هیچ کس موافق نگه داشتن بچه نبود...
مادرش می گفت اگر بفهمند در دوران عقد باردار شده ای چه زخم زبان هاکه نمی زنند...
شوهرش هم حق داشت، حقوق کارگری اش کفاف زندگی دونفره شان را هم نمی داد
پدرش نمی توانست به این زودی ها جهیزیه اش را جور کند
پدرشوهرش نمی توانست خرج عروسی و کرایه خانه شان را بدهد تا زودتر بروند سرزندگی شان...
باحالی نزار رفت تا قرص سقط بگیرد.
مامای مرکز بهداشت که دید نمی تواند منصرفش کند شماره اش را داد به گروه جهادی حسنا
غصه های دلش راشنیدیم دلگرمش کردیم به روزی رسانی خدا ..جهازش را زود جور کردیم تا برود خانه خودش.
از سونوگرافی که زنگ زد صدایش از شادی می لرزید...
❤️خودمان هم باورمان نمی شد که خدا چنین لطفی را به ما و نوعروس و داماد حسنایی مان کرده باشد
به جای یک سیسمونی باید سه سیسمونی اماده می کردیم
😍 فاطمه سادات سه قلو بارادر بود
حالا که ۲ سال از تولد نوه های سه قلوی حسنا می گذرد برکت وجودشان درجای جای زندگی پدرومادرشان خودنمایی می کند...فاطمه سادات و شوهرش خانه خریده اند.بابای سه قلوها مهارت جدیدی یادگرفته است و استادکار شده است.
👶👶👶👶فاطمه سادات شوهرش وبچه هایشان حالا مشتاقانه چشم انتظار تولد فرزند چهارم خانواده هستند!
🌟 به امید گسترش #نسل_منتظران_ظهور
#جهادگران_حامی_فرزنداوری
#انصراف_ازحرامِ_شرعی_سقط
#انصراف_ازقتل_جنین_معصوم
@jahadi_hosna
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#داستان_های_حسنا
#معین_های_خوب_حسنا
سلام 😍
اینچنین شکربایدگفت ازپس روزهای نگرانی که با مادران باردار گذراندیم وبه دلهره های آینده بگوییم توکلت علی الله
هربارکه مادر چهار قلوها عکسی ازبچه هابرایم می فرستد یادروزهای سخت وپراسترسم می افتم
که خودم هم برسردوراهی اعتماد به علم محدود پزشکان
،که به سقط دو بچه برای زنده ماندن دوبچه دیگر ترغیبمان می کردند،
و
اعتماد به قدرت خالق یکتا مردد می شدم
وچه بزرگوارانه چله توسل به شهدا دستمان راگرفت تاحرف مردساده دل وباایمان ان خانه روی زمین نماند،
می گفت می ترسم ومی دانم ازبین بردن بچه هاظلم وگناه ست ونگران جان مادرشان هستم
چقدرشیرین بودیازهراس شنیدن های آن روزهااززبان آن زوج❤️❤️❤️❤️
🌟 به امید گسترش #نسل_منتظران_ظهور
#جهادگران_حامی_فرزنداوری
#انصراف_ازحرامِ_شرعی_سقط
#انصراف_ازقتل_جنین_معصوم
@jahadi_hosna
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#داستان_های_حسنا
#خاطرات_انصراف_ازسقط
#خاطرات
در گروه معین های حسنا چله ختم صلوات را شروع کرده بودیم
هر روز به نیت یک شهید
روز اول چله بود
موردی را مرکز بهداشت معرفی کردند
که خیلی سخت و اورژانسی بود
زنگ زدیم
به نیت نجات اصحاب اخرالزمانی ظهور
وقتی به او گفتم حاج قاسم هم فرزند چندم خانواده اش بود
شاید فرزند شما هم قرار است نقشی در ظهور داشته باشد ....
پذیرفت که فرزندش را نگه دارد.
باور کردنی نبود
مادرباردار علی رغم تمام شرایط سختش
مشکلات اقتصادی
سه فرزند قبلی
همسری که هیچوقت نیست
مادری که فوت کرده بود و غمش بزرگ بود
و....
پذیرفت که مادر بماند
شاید یکی از راحت ترین
و
شیرین ترین
انصراف ها بود .....
پدری که به گفته خودشان تا چند دقیقه قبل
فشار زیادی روی همسرش آورده بود برای سقط
ناگهان گفت
"نه من هیچ وقت قاتل فرزندم نمی شوم
اجازه نمی دهم همسرم هم این کار را بکند ..."
صلوات ها اثر خودشان را گذاشتند
شهدا به مدد آمده بودند....
🌟 به امید گسترش #نسل_منتظران_ظهور
#جهادگران_حامی_فرزنداوری
#انصراف_ازحرامِ_شرعی_سقط
#انصراف_ازقتل_جنین_معصوم
🌐لینک ارتباطی ما در پیام رسانهای بله، ایتا 👇
@jahadi_hosna
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#معین_های_خوب_حسنا
#داستان_های_حسنا
برکات لطیف پویش بسته های عبادت ❤️
متن زیر رو یکی از معین های خوب حسنا برامون فرستاده:
چادرنمازهای اهدایی ماجراهای زیادی داشت ازمهروتلاش جهادگران مجموعهی حسنا
خیاطی رو برای دوخت چادرها معرفی کردم که خانم با ابروومومنه ای بود
همسرش تصادف کرده وخانه نشین شده بود
وخانم هم پرستاری می کرد وهم مادری.ارتزاق خانواده هم به دوشش بود.
پیش خودم گفتم کارخیره.
ولی این بنده خدااگه بااین همه مشغله نرسه ، من که دارم واسطه می شم شرمنده می شم
ولی روزیش شدکه شروع کنه وخودش گفت چادرهارومی دوزم به نیت دختران حضرت زهرا(س)
ومن چقدر به حالش غبطه خوردم
چادرهاکه اماده شد موقع تحویل،راننده ای هم که چادرها رو برد مردسختی کشیده ای بود
همسرخانم خیاط تب شدیدی کرده بود و به خاطرشرایطی که داشت خطرناک بود.
🥺من ازپس صدای گریه های اهل خانه فقط شنیدم دخترکشون می گفت اگربابام خوب نشه یعنی حضرت زهراس زحمتهای مادرم روندیده
🌧اون شب آسمون بارید
داشتن بسته ها رواماده می کردن
گفتم خدایا دلمون ودینمون روشرمنده نکن من کمترین کمترینم به این همه ذات پاک نگاهمون کن
اومدم خونه
خواب که حرام بود
باصدای تلفن گفتم: یاخداتمام شد!
جواب دادم.
🥹دخترک خانم خیاط می خندید:
_بابام روسیم کشی کردن ولی میخنده یعنی حضرت زهراس چادرهاروپسندیده خاله❤️
نیت های خیر باز هم برکت کرده بود...
🌟 به امید گسترش #نسل_منتظران_ظهور
#جهادگران_حامی_فرزنداوری
#انصراف_ازحرامِ_شرعی_سقط
#انصراف_ازقتل_جنین_معصوم
@jahadi_hosna
هدایت شده از مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#داستان_های_حسنا
دوماه پیشش قرص خورده بود و به خیال خودش ازدست بچه توی شکمش راحت شده بود
بعدازدودختر دیگه فکربچه بعدی راهم نمی کرد
حالاخواب عجیبی دیده بود
توی حرم امام رضا بودمردی نورانی به طرفش آمد وجعبه پرازانگوری به دستش داد.پرسید شما کی هستید؟
مرد نورانی رفته بود.
تعبیرش راکه پرسید گفتندبارداراست.
باورش نمی شد.
بچه ای که برای ازبین بردنش تلاش کرده بودقل دیگری هم داشت.
بازهم درتصمیمش مصمم بود.این یکی راهم نمی خواست.بعد از به دنیا آمدن می دادش به کس دیگری که بزرگش کند
برای گذران زندگی درخانه ای کار می کرد.صاحبخانه که حال و روزش رادیدبه گروه حسنا معرفی اش کرد
مشاورحسنادرد دلش راشنید،قول کمک دادراضی اش کرد که بچه را نگه دارد.
حالامدام نگران حال بچه اش بود.
اگرروی زمین باشدبابازیگوشی دخترکوچیکش آسیبی نبیند
تخت نوزادراهم خیلی زود برایش جور کردند
بادقت پتویی که جایزه مسابقه فرهنگی حسنابودراتوی تخت پهن کرد
ساک سیسمونی راکه باز کردچشم هایش پراز اشک شددلش می تپید برای اینکه نوزادش رادر آن لباس های کوچک ببیند
به خاطر بیماری ای که داشت هربیمارستانی زایمانش راقبول نمی کرد
معینش مادرانه کمکش کردوبلاخره بیمارستانی مجهزرابرای زایمانش پیداکرد بایک دکترخیلی خوب
باز هم یک نفر به او پیشنهاد دادحالا که حتی هزینه زایمان راهم ندارد ،بعداز به دنیاامدن،بچه اش رابه او بدهد.به ازای مبلغی که زندگی اش رازیرورومی کرد.
خیلی ناراحت وبرفروخته شد،حالا این بچه به جانش بسته بود
شده بودبرکت خانه اش...حاملگی این یکی از دو دختر قبلی اش پربرکت تر شده بود...جعبه انگور هدیه امام رضا تعبیر شده بود...
@jahadi_hosna