🔴امان از تکبر
اسْتَأْذَنَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ الْوَزِيرِ فَحَجَبَهُ، فَحَجَّ عَلِيُ بْنُ يَقْطِينٍ فِي تِلْكَ السَّنَّةِ، فَاسْتَأْذَنَ بِالْمَدِينَةِ عَلَى مَوْلَانَا مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیهما السلام) فَحَجَبَهُ، فَرَآهُ ثَانِيَ يَوْمِهِ، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ: يَا سَيِّدِي، مَا ذَنْبِي؟ فَقَالَ: حَجَبْتُكَ لِأَنَّكَ حَجَبْتَ أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالَ، وَقَدْ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ، فَقُلْتُ: سَيِّدِي وَمَوْلَايَ، مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ ـ وَأَنَا بِالْمَدِينَةِ، وَهُوَ بِالْكُوفَةِ ـ؟ فَقَالَ: إِذَا كَانَ اللَّيْلُ فَامْضِ إِلَى الْبَقِيعِ وَحْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِكَ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِكَ وَغِلْمَانِكَ، وَارْكَبْ نَجِيبًا هُنَاكَ مُسْرَجًا.
قَالَ: فَوَافَى الْبَقِيعَ، وَرَكِبَ النَّجِيبَ، وَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ أَنَاخَهُ عَلَى بَابِ إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ بِالْكُوفَةِ، فَقَرَعَ الْبَابَ وَقَالَ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ، فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ: وَمَا يَعْمَلُ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ الْوَزِيرُ بِبَابِي؟ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ: يَا هَذَا، إِنَّ أَمْرِي عَظِيمٌ، وَآلَى عَلَيْهِ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ: يَا إِبْرَاهِيمُ، إِنَّ الْمَوْلَى (علیه السلام) أَبَى أَنْ يَقْبَلَنِي أَوْ تَغْفِرَ لِي، فَقَالَ: يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ، فَآلَى عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَى إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ، فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ، فَآلَى عَلَيْهِ ثَانِيًا فَفَعَلَ، فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَعَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ: اللَّهُمَّ، اشْهَدْ.
ثُمَّ انْصَرَفَ وَرَكِبَ النَّجِيبَ وَأَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیهما السلام) بِالْمَدِينَةِ، فَأَذِنَ لَهُ وَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ.
📚 [عيون المعجزات، ص 90 ـ 91؛ بحار الأنوار، ج 48 ص 85، ح 105]
🌹 ترجمه :
روزی ابراهیم جمّال [که از شیعیان و یاران امام (علیه السلام) بود] از علیّ بن یقطین اجازه خواست که خدمت او برسد، ولی [او که وزیر بود] وی را راه نداد. در همان سال علیّ بن یقطین به حج مشرف شد. در مدینه خواست که خدمت موسی بن جعفر (علیهما السلام) برسد، امّا آن حضرت او را راه نداد. فردای آن روز در بیرون خانه آن بزرگوار را ملاقات نمود. عرضه داشت: آقای من، گناه من چه بود [که مرا راه ندادید]؟ فرمودند: چرا برادرت ابراهیم جمّال را راه ندادی؟! خداوند از اینکه عمل و حج تو را قبول کند ابا فرمود، مگر آنکه ابراهیم تو را عفو نماید. علی گفت: من در مدینهام و او در کوفه. در این هنگام چگونه به ابراهیم دسترسی پیدا کنم؟! فرمودند: هنگام شب بدون آنکه یاران و غلامانت بفهمند وارد بقیع میشوی. در آن جا شتری زینکرده حاضر است. سوار آن شده و به کوفه میروی.
علی شبانگاه به بقیع رفته، سوار شتر شد و به اندکزمانی بر درِ خانۀ ابراهیم جمّال رسید. در را کوبید و گفت: علیّ بن یقطین هستم. ابراهیم از درون خانه گفت: نخستوزیر علیّ بن یقطین درِ خانۀ من چه میکند؟ گفت: «کاری بزرگ دارم» و او را سوگند داد که اذن دهد تا داخل شود. چون داخل شد گفت: آقا و مولایم امام (علیه السلام) فرمودند که عمل من را قبول نمیکنند مگر آنکه تو از من بگذری. گفت: خداوند تو را بیامرزد. آن گاه علی صورت خود را بر خاک نهاد و ابراهیم را سوگند داد که پا روی صورت او بگذارد، امّا او نمیپذیرفت. علی دیگر بار سوگندش داد تا پذیرفت. پس ابراهیم پا به صورتش گذاشت و میمالید و او میگفت: بارخدایا، گواه باش.
آن گاه علیّ بن یقطین سوار شتر شد و در همان شب وارد مدینه شده و به درِ خانۀ امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) آمد. آن حضرت او را راه داد و پذیرفت.
👈برخی از افراد و مسئولین هستند که از فرط تفرعن و تکبّرشان، مراجع کنندگان مدام دلآشوبه میگیرند، یا وقتی میخواهند برای کسی کاری کنند اول حساب میکنند «آدم نباید کوپنش را هرجا ، هرجا خرج کند» در کدام مکتب بزرگ شده و پیرو کدام امامند؟!
#امام_موسی_کاظم
#باب_الحوائج
https://eitaa.com/ahlghalam