#عملیات_رمضان سال ۶۱
🌕 گفته میشود عمليات رمضان بزرگترين نبرد زمينی جهان پس از جنگ جهانی دوم بوده است و متن زير روايتی است از «غلامرضا كرامتزاده»، رزمنده و جانباز هشت سال دفاع مقدس.
🌕 مرحله دوم عمليات رمضان : گردان ياسر از تيپ هفت ولی عصر(عج) مأموريت داشت در اين مرحله وارد عمل شود، اينجانب به عنوان بسيجی از مسجد امام سجاد جنوبی و تيرانداز در اين عمليات افتخار حضور داشتم.
🌕 صبح روز قبل از عمليات وارد منطقه عملياتی شديم و ظهر آن روز به خط اول اعزام شديم، لحظاتی بعد نيروها به راز و نياز با خدای خود و نوشتن وصيتنامه پرداختند.
🌕 تقريباً تا ساعت پنج بعد از ظهر به استراحت پرداختيم، سپس توسط فرماندهان توجيه عملياتی شديم و مهمات خود را تحويل گرفتيم با نزديك شدن به اذان مغرب نماز را اقامه كرديم و شام مختصری خورديم و در آخر خواندن دعا و توسل به ائمه اطهار(ع) با حركت از زير قرآن در تاريكی شب به سوی خظ دشمن حركت كرديم.
🌕 فاصله ما تا دشمن تقريباً دو كيلومتر بود كه بايد بدون سر و صدا و به صورت ستونی حركت میكرديم هر از چند گاهی گلوله منوری توسط دشمن شليك میشد و ما هم با روشن شدن منور خيز ميرفتيم و زمينگير میشديم تا هم دشمن متوجه ما نشود و هم منطقه را بررسی كنيم و دوباره با خاموش شدن منور بلند میشديم و به حركت خود ادامه میداديم.
🌕 حركت ما به همين صورت سپری شد تا اينكه به نزديك مواضع دشمن رسيديم، ولی متأسفانه دشمن به حضور ما پی برد و از سمت چپ و راست ما را زير آتش و رگبار انواع گلولهها قرار گرفت و ما هم زمينگير شده بوديم، با اين وضعيت ديگر ماندن جايز نبود و فرماندهان دستور حمله به خط عراق را دادند و ما از زمين بلند شديم و به سمت خاكريز عراق با ذكر تكبير حمله كرديم و دشمن با تمام توان ما را هدف گلولههای خود قرار میداد به طوری كه تيرهای رسام را با چشم میديدم كه تا ساقههای پای ما میآيند و به زمين اثابت میكردند اين كار مانعی جلوی تيرها بود.
🌕 ما بدون دادن تلفات خط دشمن را شكسته و خط را گرفتيم و پيشروی ما تا به اصطلاح پشت كانال ماهی در نزديكی شلمچه كه موانعی طبيعی جهت حفظ شهر بصره بود ادامه داشت و نيروها به علت نبردی سخت، پيادهروی زياد و گرمای طاقتفرسا و شديد تيرماه و تشنگی خيلی خسته بودند به طوری كه بعد از تثبيت مواضع اكثر نيروها ناخواسته ضعف بر آنها وارد میشد و از حال میرفتند و خواب بر آنها مستولی میگشت و عزيزانی هم بودند كه گرچه به خاطر حضور در جبهه و انجام تكليف ديگر روزه نبودند ولی با زبان تشنه و لبان خشكيده به شهادت میرسيدند.
🌕 از ساعتی كه پشت كانال ماهی مستقر شده بوديم بیسيمچی مرتب مركز را صدا میزد؛ اما به دليل اينكه فاصله ما تا عقبه خودی به ۱۷ كيلومتر میرسيد بیسيمها جواب نمیدادند چون برد اين بیسيمها حدوداً هشت كيلومتر را جواب میداد.
🌕 بالاخره سماجت بیسيمچی جواب داد و به طور معجزه آسايی ارتباط بر قرار شد و مركز به فرماندهی ما اطلاع داد كه در حال محاصره هستيد و اگر سريع منطقه را ترك نكنيد به اسارت دشمن درمیآئيد.
🌕 جلودار ما يكی از بچههای اطلاعات عمليات بنام «شهيد كميلی» بود، چون ايشان از بچههای محله ما بود او را از قبل خيلی خوب میشناختم. ايشان به من و چند نفر از نيروها دستور داد بچهها را بيدار كنيم و پس از بيدار كردن نيروها سريع به سمت مواضع خود حركت كرديم.
🌕 هوا روشن شده بود و ما هم در حلقه محاصره بوديم و بايد سريع میدويديم، در راه برگشت تعدادی از نيروهای دشمن خود را اسير ما كردن و حدود هشت كيلومتری كه آمديم ناگهان به ميدان مين وسيعی برخورديم و معلوم شد راه را گم كردهايم.
🌕 برادر كميلی كه راهنمای ما بود از ديدن اين ميدان مين وسيع و فرط خستگی و تشنگی زياد روی زمين نشست و گفت «ديگر توان حركت ندارم و راه را هم گم كردهايم». تنها راه نجات ما از اين محاصره برادر كميلی بود كه بايد از طريق قطبنما راه برگشت را مشخص میكرد، ناگهان فكری به ذهن من آمد به برادر كميلی گفتم «اگر چيزی باشد تا بر بالای آن بروی میتوانی گرا بگيری» گفت «بله».
🌕 ايشان ادامه داد «حالا كه وسيلهای نيست كه بر بالای آن بروم. من نزديك سربازان عراقی رفتم و آنها هم از اين وضعيت در اضطراب بودند چون منطقه زير آتش بود و جان آنها هم در خطر بود يكی از سربازان عراقی را كه جثه قوی و بلندی داشت را انتخاب كردم و نزد برادر كميلی آوردم و به ايشان گفتم «از بلندی هيكل او استفاده كن».
ادامه
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️